دوشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۲
شنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۲
پنجشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۲
خلاصه حرف حقیقی این بود که طرفداران تحریم از طریق شرکت نکردن در انتخابات به هیچ کدام از اهدافی که دارند نمیرسند. یعنی از یک طرف به دلیل حضور ۴۰ -۵۰ درصدی مردم نمیتوان چندان از آن بعنوان نبود مشروعیت نظام استفاده کرد. نکته مهم دیگری هم که میگفت این بود که با حاکمیت یکپارچه اقتدارگرایان دو اتفاق ممکن است که بیفتد که هیچکدام مطلوب نیستند. یا محافظهکاران با آمریکا سازش میکنند و اندکی از مواضع خود عقبنشینی میکنند که اگر چه در کوتاه مدت اوضاع مملکت بهتر میشود اما در درازمدت روند حرکت ایران به سمت دموکراسی را کند میکند. حالت دوم دیگر فروپاشی است که به نظر او مملکت را به ناکجاآباد میبرد. از نظر او این تصور که اتفاقی چون گرجستان یا کشورهای اروپای شرقی در ایران بیفتد اشتباه است. اول به این دلیل که ایران یک کشور نفتی است و بنابراین اتکایش به مردم بسیار کمتر است و مردم هم تاثیر کمتری میتوانند بگذارند. در یک کشور نفتی حاکمیت با پول نفت همیشه یک طبقه بوروکرات را هم از خود راضی نگاه میدارد که در مقابل تغییرات مقاومت میکنند. از سویی دیگر دوام کشورهای اروپای شرقی و گرجستان منوط به وابستگیشان به شوروی و آمریکا بود. همین که ابرقدرتها حمایت خود را کاهش دادند حکومت به سرعت به سمت فروپاشی رفت. حال آن که دوام حاکمیت کنونی ایران به حمایت کشورهای خارجی چندان استوار نیست.
شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۲
این حرف یک طورهایی مثل این میماند که بگویی « تامین غذا برای همه مردم یگانه راه حل مساله گرسنگی در جهان است. »
پنجشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۲
دلیلش برمیگردد به سیستم مدارس مذهبی کانادا و محیط بسیار بستهای که دارند. بعد هم این ملت همهاش با خودشان میگردند و در نهایت میبینی که طرف گویی این همه مدت اصلا در کانادا زندگی نمیکرده است.
این به ذهنم آمد وقتی خواندم شیراک رسما حجاب را در مدارس دولتی ممنوع اعلام کرد. جدای از این که این تصمیمات معمولا دقیقا جواب وارونه میدهد، باعث میشود که تعداد افراد بیشتری به مدارس مذهبی بروند و عملا بر ادغام اقلیتها در جامعه فرانسه که هدف اصلی شیراک است بیش از بیش تاثیر منفی میگذارد.
چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۲
خارج شدن از ایران بیشتر از این که آزادی بیاورد، رهایی میآورد. رهایی که چندان هم که در ابتدا تصور میشود ارزشمند نیست.
یکشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۲
جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۸۲
پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۲
چهارشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۲
دوشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۲
یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۲
بر خلاف انتظار این موجود گفت اشکالی ندارد و همانجا نشست! بعد برای این که ماجرا از این که هست ضایعتر نشود این دوست بنده هم نشست کنارش و هر یک پانزده دقیقه یک جملهای ترجمه میکرد. یک نیم ساعت گذشت دوست بنده که کار داشت رفت و به من گفت که وقتی تمام شد هوای این بنده خدا را داشته باشم چون میخواهد سوال بپرسد!! به پرسش و پاسخ که رسید بنده هم خودم را زدم به نفهمی و بعد از یک نیم ساعت خودم هم پاشدم آمدم بیرون. حالا باید از بچهها بپرسم که این طرف از آخر سوال پرسید یا نه.
این جسارت -شاید هم حماقت- بعضی از این خارجیها خیلی موقعها تحسینآور است. من که فارسی میفهمیدم هیچ از صحبت این آقای هودشتیان متوجه نشدم. یعنی راستش را بخواهید تا حالا هر سخنرانی درباره مدرنیته در عمرم رفتهام خوشم نیامدهاست. من همین دعوای این نبوی با آن نبوی را به این سخنرانیهای فلسفی ترجیح میدهیم. ما را به ادا اطوارهای روشنفکری نیامده. هر که را برای کاری ساختهاند.البته بماند سخنران هم به نظرم مزخرف زیاد میگفت.
سهشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۲
براي من كاملا قابل پذيرش است كه يك نفر استدلال كند كه پيوستن ايران به اتحاديه عرب با منافع ملي ايران سازگار نيست ولي ربط دادنش به هويت ايراني از نوعي كه دكتر مجتهدزاده صحبتش را ميكند چيزي بيش از يك نژادپرستي عربستيزانه نيست.
دوشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۲
خلاصه قرار شد هيات مديره يك سال ديگر بنشيند فكر كند كه از آخر نامه بنويسد يا ننويسد. يادم ميآيد از آن طرف چند سال پيش هم كه دكتر سهرابپور رييس فعلي دانشگاه براي شركت در گردهمآيي سالانه انجمن دانشآموختگان شريف به خارج از كشور آمده بود اين دفتر نهاد نمايندگي ولايت فقيه و دوستانشان هم يك سروصدايي راه انداخته بودند كه شما رفتيد با ضدانقلاب جلسه داشتيد و ... .
شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۲
آن چه كه من از اين سخنراني متوجه شدم اين بود كه جمهوريخواهان براي اين كه بين نيروهايشان اختلاف ايجاد نشود سعي ميكنند در اكثر موارد كلي صحبت كنند و موضع نگيرند. يعني بعد از حدود يك ساعت سخنراني شما از آخر نميفهميد آيا جمهوريخواهان با شركت مردم در انتخابات موافقند يا نه؟ آيا با حمله آمريكا به عراق موافقند يا نه؟ آيا با همكاري با اصلاحطلبان حكومتي موافقند يا نه؟
تنها جيزي كه آنها ميگويند اين است كه دموكراسي چيز خوبي است. سكولاريسم چيز خوبي است. خشونت چيز بدي است. تنها چيزي از سخنراني كه از آن خوشم آمد اين بود كه اين آقاي شاكري شروع نكرد به فحش دادن به زمين و زمان. خيلي با متانت و آرام حرفهايش را اگرچه بيمحتوا بود زد.
جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۸۲
سهشنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲
نمي دانم ولي ناخودآگاهش آدمها ميگويند كاشكي من هم پيش شما بودم و نه برعكسش. اين طور نيست؟
امروز اين جا همه ميگويند عيد است اگر چه تقويم ميگويد عيد نيست. هنوز ۶ ساعت وقت دارم كه تصميمم را عوض كنم. يك طورهايي فكر ميكنم دارم زيادي براي دين كلاس ميگذارم. كجاي اسلام اين قدر عقلاني است كه قرار است آخر ماه رمضانش باشد. ديني كه امروز بيشتر به يك سنت ميماند همان بهتر كه در تمام جنبههايش هم سنتي بماند.
شايد هم همه اين دلايل را دارم ميبافم كه بتوانم بروم يك چيزي بخورم!
یکشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۲
يكي اين كه چه تضميني دارد آنها كه بعدش ميآيند لزوما آدمهاي خوبي از كار دربيايند. يعني چه تضميني هست كه مثلا تجربه انقلاب ۵۷ دوباره تكرار نشود. وقتي مردم بريزند پارلمان را بگيرند معمولا رييسجمهور بعدي آن كسي است كه قبل از بقيه بتواند يك بشكه پيدا كند و بالايش برود و چند عدد جيغ و داد كند. من خيلي مطمئن نيستم در ايران اين آدم لزوما آدم بدردبخوري از آب در بيايد.
نكته دوم اين كه اتفاقهايي از اين نوع هيچكدام با برنامهريزي قبلي اتفاق نميافتد و شايد هم اصلا بهمين دليل موفقيتآميز از كار درآيد. نميشود گفت كه چرا اصلاحطلبان يا فلان حزب برنامهريزي نميكنند كه يك ماه ديگر يك ميليون آدم بريزند بيت رهبري را بگيرند. اگر مردم چنين كاري كردند خب من هم چه بسا خوشحال شوم. ولي در اين ميان وظيفه اصلاحطلبان نه برنامهريزي براي فتح بيت بلكه برنامهريزي براي بعد از فتح بيت بايد باشد.
شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۲
جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۸۲
كه خودشان آگاهانه انتخاب كردهاند.
دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۲
ديشب مهماني خداحافظي يكي از بچههاي آزمايشگاهمان بود. برايم رفع شبهه شد. بيچاره خدا آن دنيا وقتي
كه بخواهد به كارنامه اعمال من رسيدگي كند كلي گهگيجه ميگيرد!
یکشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۲
شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۲
سهشنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۲
خوابگاه ما در اينجا به صورت سوييتهاي چهار نفره است كه البته سوييتها يا دخترانه است يا پسرانه. يك بار در شوراي خوابگاه بحث سوييتهاي مختلط مطرح شد كه گويا به جايي نرسيد. به هر حال اين سوييت كناري ما كه دخترها هستند بچههاي سوييت ما را چند شب پيش به شام دعوت كردهبودند و از ما خواستهبودند كه جواب بدهيم كه چند نفرمان ميتوانيم برويم. حالا من از اين ملت هم سوييتيهايم ميپرسم كه ميآيند يا نه و حضرات يكي از يكي بيحالتر. يك ساعتي وقت گرانبهاي بنده صرف شد كه آنها را قانع كنم حالا مرگ من يك شب هم كه شده لطف كنيد و دعوت دوستان را اجابت كنيد.
اگر اهل خوشگذراني -چه اسلامي چه غير اسلامي- هستيد براي درس خواندن آمريكا و كانادا نياييد. اين ملت آخر يبسيت هستند. برويد اروپا علي الخصوص ايتاليا.
بماند كه همگي رفتيم و بعد فهميديم كلي سوييت ديگر را هم دعوت كردهبودند!
دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۲
انجمن دانشجويان مسلمان دانشگاه ما به نسبت ساير گروههاي دانشگاه خيلي فعالتر است. هر هفته دستكم چندين برنامه مختلف دارند و خلاصه در كار گروهي هم بسيار قوي هستند. گردش مالي سالانهشان حدود ۳۰ هزاردلار است كه براي يك گروه دانشجويي رقم بسيار بالايي است. (گردش مالي كانون ايرانيان دانشگاه تورنتو پارسال ۱۵۰۰ دلار بود). هر هفته در دانشگاه نمازجمعه برگزار ميشود كه حدود ۵۰۰ نفري در آن شركت ميكنند. از صندوق همت عالي كه بيرون محل نماز جمعه ميگذارند هم هر جمعه حدود ۱۰۰ دلار درميآورند.
مشكل اساسي اين انجمن محتواي برنامههايشان و در حقيقت نوع نگاهي است كه به اسلام دارند. يك طوري اسلام كتابهاي راهنمايي ايران را سعي ميكنند ترويج كنند كه خب البته با توجه به استقبالي كه از برنامههايشان ميشود طرفدار هم زياد دارد. يادم ميآيد چند سال پيش يك سري مسابقات پينگپنگ گذاشته بودند كه من هم رفته بودم. قبل از مسابقه نماز ظهر را به جماعت خوانديم. بعد هم اين امام جماعت كه خب يكي از خود بچه ها بود شروع كرد يك نيم ساعتي حديث و آيه خواندن كه چرا مسلمانها بايد ورزش كنند.
یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۲
اين نشريه قرار است حال و هواي تورنتو داشته باشد. در شرايطي كه مقدار زيادي مطلب فارسي در اينترنت منتشر ميشود تنها راهي كه يك نشريهاي مثل قاصدك بتواند با بقيه رقابت كند و خواننده داشته باشد اين است كه چيز متفاوتي باشد و ما فكر ميكنيم اين تفاوت ميتواند به خاطر تكيه مجله بر تورنتو باشد. يك مصاحبه خواندني با يك آمريكايي كه در دانشگاه تورنتو ايرانشناسي ميخواند را شايد در جاي ديگري جز مجله ما نتوان پيدا كرد. يك مقداري هم به هر حال سعي ميكنيم خوانندگان ايراني تورنتو را جذب كنيم.
يك فرق ديگري كه قاصدك با انواع مشابهش دارد اين است كه كمتر "وبلاگي" است. خيلي از نشريات الكترونيكي كه اين روزها منتشر ميشوند نوشتههايشان سبك نوشتههاي يك وبلاگ را دارند. اكثرا كوتاه و خودماني هستند كه به راحتي ميتوانستند يك نوشته از يك وبلاگ باشند. قاصدك اين تفاوت را دارد كه در آن مطالب طولاني و جدي هم چاپ ميشود. دقيقا نصف بچههاي مجله اصلا اهل وبلاگ خواندن هم نيستند.
قاصدك فعلا ماهانه است و انشاالله از ژانويه شايد بتوانيم هر دو هفته منتشرش كنيم. قصد داريم هرچند شماره الكترونيكي يك شماره چاپي هم منتشر كنيم.
شنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۲
شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۲
به همين دليل زمان كلينتون با اين كه دولت آمريكا بدش نميآمد قوانين تحريم را از سر ايران بردارد اين كار را نكرد. چرا كه در اين صورت لابي ضدايراني كنگره ممكن بود واكنش نشان دهد و قوانين را به كنگره ببرد تا از دست دولت خارج كند و اين مسالهاي بود كه دولت آمريكا ترجيح ميداد اتفاق نيفتد.
اين را گفتم چون الان ايميلي گرفتم درباره ماجراي IEEE. اين طور كه به نظر ميآيد لابي ايراني اشتباه بسيار بزرگي مرتكب شد. قانوني كه IEEE را از تبادل با ايرانيها منع ميكرد قانون مبهمي است. به همين دليل هم بسياري از سازمانهاي آمريكايي به آن پايبند نيستند و هم چنان مثلا عضو ايراني ميگيرند. در اين وضعيت لابي ايراني به IEEE فشار آورد كه با پرسيدن از مسوولان مربوطه رفع ابهام كنند و حالا اتفاقي كه نبايد بيفتد افتاده است. OFAC كه سازمان مربوط به تحريمهاست رسما در جواب استعلام، IEEE را از ارتباط با ايرانيان منع كرده است. در حالي كه اگر استعلامي صورت نميگرفت اين فرصت بود كه با تغيير مسوولان IEEE يا مسايل ديگر وضعيت بهبود يابد.
سهشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۲
اگر بپذيريم كه مردم ايران قبل از هر چيز مذهبي هستند، وقتي شما نشان دهيد كه اسلام با دموكراسي تناقض دارد، در حقيقت به مردم ثابت كردهايد كه دموكراسي چيز آشغالي است و نه اسلام! و اين دقيقا همان اتفاقي است كه نبايد بيفتد.
براي همين هم من فكر ميكنم پروژه روشنفكري ديني يك پروژه كاملا سياسي است. در يك جامعه مذهبي، رسيدن به دموكراسي و حقوق بشر بدون نشان دادن سازگاري دين و ارزشهاي دنياي مدرن ميسر نيست.
دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۲
یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۲
خود آذر نفيسي وقتي از خاطرات دوران تدريسش در دانشگاههاي ايران صحبت ميكرد اشارهاي داشت به اين موضوع كه در ايران همه چيز سياسي است، از نوع لباسي كه شما ميپوشيد تا رماني كه ميخوانيد.
شايد اين مرض واگير ايران مرا هم گرفته باشد كه فكر ميكنم اين كتاب سياسي است!
جمعه، آبان ۰۲، ۱۳۸۲
سهشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۲
اينجا هم كه آمدهام از عادتهاييست كه هنوز نتوانستم تركش كنم. خارجيها كه من را ميبينند لابد با خودشان ميگويند: " اين طرف انگار خل است. خب، همان روييش را بردار ديگر! "
دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۲
در يك چنين وضعيتي اصلا براي من عجيب نيست كه در ايران دموكراسي پا نميگيرد. حال هي شما بگوييد مشكل ولايت فقيه است!
یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۲
به همين آدم كه بگويي :" لطفا بيا و در انتخابات شركت كن. كار ديگري نميشود كرد. همه چيز كمكم درست ميشود. " آن وقت ميشنوي :" يعني چه! دو بار راي دادم، هيچ غلطي نكردند. مگر ما بيكاريم! "
جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۸۲
انجمنهاي اسلامي تقريبا محيط بستهاي داشتند. انتخابات تنها در بعضي دانشگاهها باز بود بدين معني كه همه دانشجوها حق راي داشته باشند. شرط كانديدا شدن محدود به اعضاي انجمن بود كه بايد از فيلتر شوراي تعيين صلاحيت رد ميشدند.
با وجود تمام اين محدوديتها، بافت انجمنهاي اسلامي دانشگاهها در يك دوره چند ساله از حدود سال ۷۵ به بعد، بكلي تغيير پيدا كرد و به جايي رسيد كه امروز دفتر تحكيم وحدت را ميبينيم. دو سال پيش كه به دفتر انجمن اسلامي دانشگاهم سر زده بودم نه تنها ديگر از عكس آيت الله خميني خبري نبود بلكه جاي آن را عكسي از شاملو گرفته بود.
يك نكته مهم در اين ميان اين است كه اساسنامه انجمنها هنوز همان اساسنامهاي است كه از سالها قبل دارند. خوشبينانه ميتوان گفت كه امروز تنها به تفسيري دموكراتيك از آن اساسنامه عمل ميشود!
اما اين تغيير چگونه اتفاق افتاد؟ به گمان من، تغيير بافت انجمنهاي اسلامي حاصل مشاركت مستمر و تدريجي دانشجويان دانشگاهها در بدنه انجمنها بود همان چيزي كه محافظهكاران از آن به استحاله از درون تعبير مي كنند. يعني دانشجويان اولا به اهميت انجمنهاي اسلامي و قدرتي كه دارند واقف بودند و بنابراين به جاي ايجاد نهادهاي جديد كه با سنگ اندازيهاي فراوان همراه بود (تجربه ناموفق انجمن مستقل دانشجويي دانشگاه اميركبير) ، سعي كردند وارد همين نهاد قديمي شوند و آن را از درون تغيير دهند. ابتدا از كارهاي كوچك شروع كردند، به تدريج وارد شوراهاي واحدهاي مختلف انجمن شدند تا توانستند سرانجام به شوراهاي مركزي دست يابند.
به نظر من اين تجربه در مقياس بزرگتر يعني كل ساختار جمهوري اسلامي هم ميتوانست اتفاق بيفتد كه متاسفانه نيفتاد. مردم بايد پس از دوم خرداد ۷۶، به تدريج از پايين با تشكيل نهادهاي مدني و مهمتر از آن فعاليت در نهادهاي موجود به تدريج وارد ساختار قدرت مي شدند. مثلا مذهبيهاي طرفدار اصلاحات بايد وارد مساجد و بسيج محلات مي شدند. قدرت محافظهكاران هرگز متمركز در اعضاي شوراي نگهبان و چند قاضي نيست. اين قدرت در سراسر كشور در ميان طرفدارانشان توزيع شده است و براي نابودي آنان بايد به تدريج اين مراكز قدرت را از دست آنان خارج ساخت.
من هم اكيدا موافقم كه فاصله مردم و مسوولين روزبروز بيشتر مي شود. اما يك راهحل اين است كه در ميان مردم باشي و مسوولان را پند و اندرز دهي كه به تو نزديك شوند و نگاهي ديگر آن است كه خود به تدريج به يكي از مسوولين مبدل شوي. من نگاه دوم را ترجيح ميدهم.
پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۲
سهشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۲
دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۲
" در جلسه فوق العاده مجمع تشخيص مصلحت نظام چشم انداز ۲۰ ساله ايران تصويب شد."
شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۲
يك فرقي كه امثال شيرين عبادي و مهرانگيز كار با بقيه دارند اين است كه چون با مشكلات ملموس مردم درگير هستند مبارزه شان هم به مراتب واقع بينانه تر و موثرتر است. مثلا هيچ وقت شيرين عبادي نمي گويد كه اول بروند اصلاح طلبان مشكل تناقض اسلام و دموكراسي را حل كنند بعد من هم به فكر اين بچه اي مي افتم كه حقوقش پايمال شده است.
براي من خيلي جالب بود كه در اين وبلاگ خواندم كه از لحاظ شيرين عبادي مبارزه با مجازات اعدام در ايران كار اشتباهي است چرا كه او معتقد است با اين كار ما به کسی كه به نان شب نیاز دارد کراوات کریستین دیور تعارف می کنیم.
خيلي از آنهايي كه اين روزها بسيار از اتفاقي كه افتاده شادماني مي كنند بد نيست در روزهاي آينده هم مروري كنند بر شيوه هاي مبارزه اين برنده جايزه نوبل.
جمعه، مهر ۱۸، ۱۳۸۲
خدا وكيلي هم براي اين جايزه بايد مديون جمهوري اسلامي بود. اگر انقلاب نمي شد كه ما الان اين جايزه را نبرده بوديم!
پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۲
چهارشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۲
داشتم به Uniformity مملكت عزيزمان ايران فكر مي كردم. از خانه كه بيرون مي روي نمي داني كه امروز چه موقع به مقصد مي رسي. اصلا نمي داني كه آيا سالم مي رسي يا نه. برسي نمي داني كارت چقدر طول مي كشد. كارت را هم كه بكني تازه بايد برگردي ...
پنجشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۲
بعضي ها هرقدر هم اداي آزادي خواهي در بياورند از آخر خودشان را لو مي دهند. طرف امروز مي گفت: " چرا فلاني اينقدر ايميل مي زند و از فلان حزب طرفداري مي كند. اين پروپاگانداست!"
چهارشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۲
يك جا در پرسش و پاسخ يك نفر ماجراي 75 كوبايي مخالف كاسترو را پرسيد كه توسط دولت كوبا بازداشت شده اند. خانم چه گوارا هم فرمودند: " در كوبا همه مي توانند نظرات خود را آزادانه مطرح كنند ولي اگر كسي حاكميت ملي كوبا را خدشه دار كند آن وقت طبق قوانين كوبا با وي رفتار مي شود. "
سهشنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۲
امروز صبح يك نفر از شركت سوسك كشي! آمده بود خوابگاه ما تا مشكل اين سوسكهاي ما را حل كند. در دو سه دقيقه آمد در تمام كمدها بدون اين كه لازم باشد ما غذاها را خارج كنيم يك سري موادي زد كه گويا كارش اين است كه جلوي زاد و ولد سوسكها را مي گيرد.
فكر مي كردم اين روش راحت شدن از دست سوسكها را شايد بشود در خيلي از مسايل و مشكلات ديگر زندگي هم پياده كرد. مثلا شايد بهتر باشد بجاي اين كه اصلاح طلبان سعي كنند محافظه كاران را از صحنه سياسي بيرون كنند تلاش كنند آنها را عقيم كنند!
جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۸۲
دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲
اين را نوشتم براي آقاي چامسكي كه وبلاگ من را مي خوانند. يك حرفي داشته باشند كه در سخنراني بعديشان بگويند.
یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۲
پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۲
سهشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۲
به اين فكر مي كردم كه مطالب كتابهاي مدرسه تا چه اندازه در ذهن ما باقي مانده است. كاش آن قدري كه در كتابها درس ايثار مي دادند اندكي هم درس تساهل و تسامح هم مي دادند.
دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۲
شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۲
ببينيد بدبختي تا كجاست كه پيش نويس بيانيه شوراي حكام را كشوري مثل كانادا مي نويسد.
جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۲
" وحيد ، اسم روزنامه اي را كه گفتي يادم رفت. به جايش برايت يك روزنامه توسعه گرفتم . "
پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۲
چهارشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۲
يكي از خريداران رو به صاحب مغازه كرد و گفت :" ببخشيد، شما كلاس قرآن سراغ داريد مي خواهم بچه ام را بفرستم." يك نفر كه آن طرف تر به مكالمات گوش مي كرد رو به آن مرد كرد و گفت :" شما كه مي خواهيد بچه تان را به كلاس قرآن بفرستيد گه مي خوريد مي آييد كانادا. "
صاحب مغازه از مردي كه اين حرف را زده بود خواست چيزهايي كه مي خواست بخرد را بگذارد و از مغازه اش بيرون رود.
سهشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۲
چرا در كانادا تا دلتان بخواهد رستوران چيني هست ولي در ايران حتي يك رستوران افغاني هم وجود ندارد؟
دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۲
یکشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۲
شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۲
چهارشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۲
شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۲
چهارشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۲
یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۲
جمعه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۲
سهشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۲
به دوست لهستانيم گفتم که من اين حديث را خيلي دوست دارم. آن هم بعد از من خواست ترجمه اش کنم. هر کار کردم اين "الملک يبقي مع الکفر" را ترجمه کنم نشد. يعني فکر کردم از آخرش هم که به زور يک معادل فارسي پيدا کنم او مي گويد "خب اين که معلومه !"
یکشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۲
يعني حضرات پس از 13 سال چاپ نشريه در فضاي آزاد دور از تيغ سانسور و حکم دادگاه هنوز همين قدر نمي دانند که نشريه فارسي چاپ مي کنند و نه انگليسي. اضافه کنيد اين ادعا را که بسياري از روزنامه نگاران و نويسندگان ايراني در سالهاي اخير ترک وطن کرده اند و اين روزها شهروند از وجود آنان بهره ها مي برد .
جمعه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۲
به نظر بنده اين بحران آن قدرها هم که ادعا مي شود جدي نيست. به هر حال تعداد کل دختران و پسران تقريبا مساوي است. چند سال ديگر اين مشکل وارونه مي شود يعني مشکل کمبود دختر بوجود مي آيد و چون يک پسر 30 ساله نمي تواند با يک دختر 20 ساله ازدواج کند خودبخود راضي خواهد شد که با يک دختر هم سن ازدواج کند. بدين ترتيب تنها سن ازدواج دختران يک مقدار بالا مي رود که تازه به دليل وارد شدن زنان به اجتماع اين اتفاق دارد به هر حال مي افتد.
یکشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۲
منتقدين اصلاح طلبان از يک مشکل اساسي رنج مي برند و آن هم اين است که انتقاد مي کنند بدون اين که در نظر بگيرند چه راه حلي براي اين انتقادشان وجود دارد. حداقل براي ايران کنوني به نظر من انتقاد بدون راه حل به مفت هم نمي ارزد. هي حالا شما صبح و شب بنويسيد که چرا خاتمي کاري نمي کند!
یکشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۲
برای حجت الله شریفی که امروز در یکی از بازداشتگاههای تهران است
از اعضای فعال انجمن اسلامی شریف بود. پدرش نگرانش بود. از او قول گرفته بود که دیگر فعالیت سیاسی نکند. تا این که زمان جلسه تاریخی پرسش و پاسخ با خاتمی فرا رسید. حجت یکی از پرسش کنندگان بود. شب فیلم مراسم را از تلویزیون نشان دادند. پدر که پسرش را دید فردای آن روز از شیراز به تهران آمد. آن قدر دم در خوابگاه ایستاد تا حجت را پیدا کرد.
دو سال گذشت. ماجرای کوی پیش آمد. پدر نگران دوباره از پسرش قول گرفت که وارد ماجرا نشود. حجت گفت دیگر کمتر به سیاست می پردازد. یکی دو هفته گذشت. یک روز صفحه اول روزنامه صبح امروز عکس حجت را در یک مصاحبه مطبوعاتی زده بودند. حجت عضو شورای منتخب متحصنین بود.
دو سال پیش که ایران بودم در یک شرکت کار می کرد. به من هم گفت که دیگر کار سیاسی نمی کند. بر سر ماجرای یک نامه سرگشاده به رهبری دادگاهی بود. حکم دادگاه چون شمشیری بالای سرش بود. با خودم گفتم لابد راست می گوید. از دوستانم در انجمن شریف هیچ کدام در سیاست نمانده اند جز مجید که اکنون در شورای مرکزی مشارکت است. با حجت و مجید و بقیه در دفتر جبهه مشارکت قرار گذاشته بودبم. از خیلی چیزها حرف زدیم جز سیاست. داشتم که می رفتم یک کتاب برایم به هدیه گرفت. نوشته های بنی یعقوب درباره روزنامه های تعطیل شده. کتاب را در روبرو دارم.
دو سه هفته پیش دوباره عکسش را دیدم. در بی بی سی و ایسنا. در روی زمین مجلس نشسته بود در اعتراض به بازداشتهای اخیر دانشجویان. امروز خودش هم به جمع کسانی پیوسته است که آن روز نگرانشان بود.
حجت از آنانی است که سیاست بخشی از وجودشان است. اما آنچه وجه تفاوت اوست اخلاقش بود. اخلاق و سیاست تنها در آدمهای معدودی جمع می شود. حجت بی تردید یکی از آنان بود. هر اندازه هم در زندان نگاهش دارند اعترافی نخواهد کرد. از آنهایی است که در راه آرمانش به راحتی هر چه سختی است تحمل می کند.
یکشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۲
داشتم به اصلاح طلبان و لايحه تبيين اختيارات رييس جمهور فکر مي کردم. به اين که رييس جمهوري که از اختياراتش استفاده نمي کند حالا يک سري اختيارات ديگر بگيرد يا نگيرد فرقي نمي کند.
جمعه، تیر ۱۳، ۱۳۸۲
داشتم فکر مي کردم به ديدگاه فکري پشت سر اين تفاوت فرهنگي. زن مسلمان فقط خود را فريب مي دهد. به اين تصور که همين که او نبيند ديگران هم او را نمي بينند. اين گونه مي شود که ديگر حتي خطر را هم حس نمي کند تا وقتي که دير شده است.
از اين نوع رفتار در زندگي روزمره ما شرقي ها ديگر سراغ نداريد ؟
یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۲
Iran Arrests Pro-Government Militants
اين مملکتي که داريم هم ديگر آخرشه!
شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲
شايد به همين خاطر است كه دوست داشتم دوران دانشجوييم را در ايران الان مي گذراندم. براي من زندگي مجموعه همين رويدادهايي است كه در ايران مي گذرد و امروز من نمي توانم از نزديك شاهدش باشم.
راستش را بخواهيد از سايت گويا حالم بهم مي خورد. خواندن خبرها از آن برايم مشمئز كننده است. بنده خدا تقصير گويا هم نيست. اين كه از صبح تا شب به كار خودت مشغول باشي و بعد آخر شب كه در اينترنت دنبال خبرها مي گردي ببيني يك مشت خبر در مورد كوي دانشگاه نوشته شده است خيلي آزار دهنده است.
روح لطيفم را خراش مي دهد!
چهارشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۲
يك نفر مي تواند بقيه داستان را تكميل كند؟
یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۲
پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲
سهشنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۲
از يك آگهي در روزنامه هاي تورنتو شروع شد. "شاهزاده رضا پهلوي به دعوت عده اي از جوانان و دانشجويان ايراني مقيم تورنتو براي سخنراني به تورنتو تشريف خواهند آورد. علاقه مندان مي توانند براي نام نويسي با شماره تلفن ... تماس بگيرند. " اين بار اولي نبود كه رضا پهلوي قرار بود در تورنتو سخنراني كند. بار گذشته در ماه مارس مشابه همين آگهي چاپ شد. خيلي ها ثبت نام كرده بودند كه ناگهان چند روز قبل از مراسم برنامه لغو شد. بعدها شنيده شد كه دليل برگزار نشدن مراسم رد تقاضاي برگزاركنندگان از سوي دانشگاه تورنتو براي بازرسي بدني از شركت كنندگان بوده است.
بار اول چند روز كه از پخش آگهي گذشت هركس كه براي نام نويسي تماس مي گرفت با جواب منفي روبرو مي شد. " سالن پر شده است ". تجربه آن دفعه ما را بر آن داشت كه به همه با ايميل اطلاع دهيم و بگوييم كه هر چه سريعتر تا پر نشده ثبت نام كنند. براي ثبت نام با يك شماره تماس مي گرفتيم و آدرس كامل محل زندگي و شماره تلفن را مي گفتيم و از آن طرف خط هم كسي مي گفت كه محل سخنراني را بعدا به اطلاع مي رساند. روز دوشنبه ۲۶ ماه مه سخنراني در حالي برگزار شد كه محل آن را تنها يك روز قبل يعني ۲۵ مه سرانجام اعلام كردند. هتل شرايتون شماره ۱۲۳ خيابان Queen در سالني كه حدود ۷۰۰۰ دلار كرايه آن براي فقط يك بعد از ظهر بود.
مراسم قرار بود ساعت ۶ شروع شود. من و حدود ۳۰ نفر از بچه هاي دانشگاه تورنتو ساعت ۵:۴۵ به آنجا رسيديم و در آخر يك صف طولاني قرار گرفتيم. ابتدا كارت شناسايي عكس دار همه افراد با نامي كه قبلا ثبت نام كرده بودند مطابقت داده مي شد. بعد هم بازرسي بدني انجام مي شد. بدين ترتيب حدود ساعت ۷ وارد سالن شديم. مجري جلسه تاكيد داشت كه بگويد بازرسي بدني نه به خاطر امنيت شاهزاده بلكه براي امنيت برگزاركنندگان انجام گرفته است. هم چنين مجري اشاره كرد كه قانون دولت كانادا آنها را مجبور به بازرسي بدني كرده است.
ما در سه رديف در اواسط سالن نشسته بوديم. چند دقيقه اي از ۷ نگذشته بود كه مجري با گفتن "به نام يزدان پاك" و خوشامدگويي به هم ميهنان جلسه را آغاز كرد. او در ابتدا در حالي كه تعداد زيادي رديف از صندلي ها خالي بود از كساني كه به دليل نبود جا موفق به ثبت نام نشده بودند عذرخواهي كرد. بعد هم شروع کردند به جمع کردن صندلي هاي اضافه. سپس مجري از دختري كه مي گفت جزو جوانان دعوت كننده شاهزاده بوده خواست براي خواندن متن كوتاهي به پشت بلندگو بيايد.
آن دختر براي خيلي از ما چهره آشنايي بود. او را همراه با اعضاي حزب كمونيست كارگري در تورنتو زياد ديده بوديم. وقتي كه پارچه قرمز رنگي با عكس ماركس را در دست داشت. يك بار وقتي ابراهيم يزدي براي سخنراني به تورنتو آمده بود هم او بود كه پيشاني بندي داشت كه روي آن نوشته بود : "Yazdi is a killer"ما هميشه از درک موضع سياسي او عاجز بوديم.
به پشت بلندگو رفت. به سختي فارسي صحبت مي كرد. مي گفت به عنوان جواني كه سالها در خارج از ايران زندگي كرده شاهزاده را بهترين راه حل براي مشكلات ايران مي داند.
سپس مجري از رضا پهلوي خواست براي سخنراني بيايد. تقريبا همه جز سه رديفي كه ما نشسته بوديم بلند شدند و شروع به كف زدن و سوت زدن كردند. يك خانمي هم در حالي كه پوستري از رضا پهلوي در دست داشت چند باري از ميان جمع فرياد زد "جاويد شاه"
پشت سر رضا پهلوي پوستر بزرگي بود كه روي آن عكسهاي پرچم ايران در حالي كه عبارت "اتحاد براي همه پرسي" نوشته شده بود قرار داشت. رضا پهلوي براي حدود نيم ساعت از روي كاغذ متني كه قبلا نوشته شده بود را خواند. متن به لحاظ انشايي بسيار معمولي و تا حدي ضعيف بود. دوستي مي گفت اين شاهزاده كه اين همه پول دارد يك هزار دلار مي داد به يك نفر يك متن بهتري مي نوشت. نوشته ضعيف وقتي با تن صداي رضا پهلوي همراه مي شد بسيار خسته كننده و كسالت آور به نظر مي آمد. رضا پهلوي هم از هر چند گاهي كاملا مصنوعي صدايش را بلند مي كرد تا تشويق حضار را با خود داشته باشد. جالب ترين قسمت وقتي بود كه ايشان فرمودند براي برقراري آزادي و دموكراسي حاضرند از جان خود نيز بگذرند.
كلا سخنراني بسيار معمولي با حرفهاي كاملا معمولي تر بود. حرفهايي از اين قبيل كه بايد براي آزادي و دموكراسي تلاش كرد. بايد از دانشجويان حمايت كرد. اوضاع اقتصادي مردم بسيار نگران كننده است و ...
بعد از نيم ساعت سخنراني زمان پرسش و پاسخ رسيد. مجري از همه خواست سوالات خود را بر روي كاغذ بنويسند. ما هم سي تا كاغذ برداشتيم و رويش نوشتيم كه ما سوال شفاهي داريم و به دست مجري رسانديم. مجري هم در اوج بامزه گي رو كرد به رضا پهلوي و گفت كه جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو مايلند سوال شفاهي بپرسند كه ما اميدواريم شما بعدا بتوانيد در جلسه ديگري به اين سوالات پاسخ دهيد.
اولين و دومين سوال خوانده شد. سوالهايي چون چگونه مبارزه كنيم و از اين چيزها. ما از قبل تصميم گرفته بوديم كه يا شفاهي سوال بپرسيم و يا سالن را به نشانه اعتراض ترك كنيم. بعد از سوال دوم دوست بنده يهمن بلند شد و گفت كه ما جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو حداقل دو نفرمان سوال شفاهي داريم. برگزار كنندگان و نيروهاي امنيتي سالن مانع شدند و ناگهان چند نفر از آنان دور و بر بهمن را گرفتند. سر و صداي عده اي از ملت هم درآمد. همان دختري که اوصافش گفته شد رو به بهمن کرد و گفت : " ٌWhat’s the point of doing this” بهمن هم گفت :" The same point as you had in Yazdi’s” در اين حال كه جو رو به متشنج شدن مي رفت خود رضا پهلوي شروع كرد به صحبت كردن درباره آزادي بيان و اين كه هركس بايد بتواند حرف بزند و بدين ترنيب برگزاركنندگان هم بهمن را رها كردند تا سوالش را بپرسد. بهمن هم بعد از يك نطق قرايي گفت كه رضا پهلوي اگر در حرفهايش در مورد دموكراسي صادق است بهتر است براي يك بار هم كه شده كودتاي ۲۸ مرداد را محكوم كند.
وصد البته رضا پهلوي اين كار را نكرد. ايشان فرمودند كه بهتر است درباره آينده صحبت كنيم و گذشته را فراموش كنيم. او مي گفت كه چون نمي شود در مورد تاريخ به توافق رسيد بنابراين مايل نيست نظرش را در اين باره بگويد. در اين ميان از همه جالبتر فرياد يكي از شركت كنندگان بود كه مي گفت مصدق خودش كودتا كرده است. بعد كه پاسخ رضا پهلوي تقريبا تمام شد در حالي كه هنوز جو هم كاملا آرام نشده بود و هنوز عده اي مشغول بد و بيراه گفتن به دوست بنده بودند نوبت به خود بنده رسيد كه بگويم ببخشيد سوال شفاهي دوم! مي خواستم بگويم آقاي رضا پهلوي خدا وكيلي در اين بيست و چند سال چه كار مي كردي. اين رضا پهلوي در اين مدتي كه در آمريكا بوده حتي نرفته يك دانشگاه درس بخواند معلوماتش را زياد كند. تنها مدرك وي يك ليسانس مكاتبه اي از دانشگاه USC است مربوط به زماني كه در مراكش بوده است. يك چيزي در مايه هاي پيام نور خودمان. اين آقا در اين مدت حتي بر نداشته پولي كه قبل از انقلاب از مملكت خارج كرده را بردارد يك جا سرمايه گذاري كند زياد شود. فقط در اين مدت خرج كرده. به قول دوستي اين رضا پهلوي حتي دختربازي هم بلد نيست.
خلاصه در ميان فرياد ملت بنده تقاضاي سوال شفاهي كردم كه يك سري از اين طرفداران ايشان هم دور و بر من آمدند. رضا پهلوي هم گفت فعلا سوال كتبي بخوانيم حالا بعد به شما هم مي رسيم. از سويي مجري تاكيد كرد كه سوال شفاهي ديگر نمي شود و شروع كرد به سوالهاي كتبي خواندن. جالب هم اين كه به جاي اين كه حداقل ظاهر را حفظ كند و از رو بخواند گفت يك سوال هست كه بسيار تكرار شده و بعد خودش شروع كرد به گفتن سوال خودش!
خلاصه ما هم كه ديديم اين طوري نمي شود تصميم گرفتيم به نشانه اعتراض جلسه را ترك كنيم. همان سه رديف جز چند نفرمان در ميان استقبال چند آدم قوي هيكل و فحش هاي حضار رفتيم بيرون. در بيرون هم وقتي مي گفتيم كه دانشجو هستيم يكي از طرفداران رضا پهلوي با غلظت فراوان يك bullshit نثارمان كرد و آن وقت هم همگي كارتهاي دانشگاه را در آورديم و در معرض ديد آقايان قرار داديم.
جز ماها كه جوان بوديم بقيه سالن با تقريب خوبي همه بالاي ۶۰ سال سن داشتند. همين باعث شده بود كه ترك جلسه توسط ما نمود بيشتري پيدا كند.
در يك نگاه كلي رضا پهلوي به نظر يك موجود بي تجربه، بي عرضه، فاقد قدرت سخنوري، كم سواد، نا آگاه و البته تا حدي نجيب، مهربان و ساده بود. در سخنانش يك بار به قيام مردم چكسلواكي عليه چواشسكو اشاره كرد. وقتي خواست قواي سه گانه را نام برد گفت : "قوه قضاييه، مجريه و عدليه" در يك دو مورد هم وقتي از روي نوشته مي خواند براي ضمير جمع فعل مفرد به كار مي برد و از اين اشكالات. بدون ترديد ذره اي شباهت به پدربزرگش نداشت.
شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲
اين موضوع در همه جا کار مي کند. شما قيمت انرژي را ارزان نگهداريد، هر چه قدر به ملت بگوييد صرفه جويي کنند سودي ندارد.
چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۲
يک طورهايي نگرانم ماجراي آقاي خاتمي هم همين طوري باشد. اين قدر به خودم گفتم اصلاحات کار سختي است که مدام توقعم از خاتمي کم و کمتر شده است.
سهشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۲
دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۲
شايد برايم فقط وبلاگ نوشتن يک استثنا باشد. وبلاگ نوشتن يکي برايم تمرين فارسي نوشتن است و يکي هم مشهور شدن.
شرمنده يک يک ساعتي از خوابم گذشته و هنوز در آزمايشگاهم. از فردا دوباره به مدت دو هفته بيکار مي شوم و شروع مي کنم به نوشتن.
اصلا شايد برگردم به همان حالت هفته هاي اولي که وبلاگ نوشتن را شروع کردم. فقط طنز مي نويسم. آره، از فردا طنز نوشتن را دوباره شروع مي کنم. برايم دعا کنيد!
یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۲
اگر چه محافظه کاران بيشتر از زور خارجي ها مي ترسند تا خود مردم ايران اما باز هم فکر مي کنم زور داخلي ها که معادل محترمانه اش همان فشار افکار عمومي است خيلي مي تواند تاثير گذار باشد. تصور اين که قدرت محافظه کاران نامحدود است و هر کاري دلشان بخواهد مي توانند بکنند اشتباه است.
پس لطفا!
شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۲
"اگر اجباري كه به بودن، ماندن و نوشتن داريم نبود بايد از گفتن و نوشتن پرهيز ميكرديم تا آزادي بياني را كه وجود ندارد تأييد ضمني نكرده باشيم."
جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲
سهشنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۲
در يک مقياس کوچکتر ماجراي دستگيري سينا مطلبي است. و بلاگ نويسان محترم که چند وقت پيش يکي از اعضايشان فوت کرد شروع کردند چپ و راست مطالب نوستالوژيک نوشتن. حالا که ماجرا يک خرده سياسي شده و بايد مقداري هزينه بفرمايند خودشان را به بي خيالي و نفهمي زده اند. به هر حال وقتي اين جماعت با اين همه قيافه حاضر به دفاع از يکي از اعضاي خود نباشد ديگر چه انتظاري از مردم ديگر است.
حالا هي شما بگو چاره مملکت اينه که آمريکا حمله کنه دموکراسي بياره!
اين روزها هم بعضي ها خدا خدا مي کنند محافظه کاران ايران بيشتر پدر مردم را در بيارن تا امام زمان امروز يعني آمريکا هر چه زودتر به ايران حمله کنه و دموکراسي بياره!
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۲
دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۲
ابتدا مقداري پياز را قاچ مي کنيد بعد رنده مي کنيد و بعدش هم سرخ. بعد يک مقدار زردچوبه را با آبليمو قاطي مي کنيد بهش زرده تخم مرغ هم اضافه کرده نيم ساعت مي گذاريد در فر. بعد که سوخت مي ريزيدش تو سطل آشغال مي ريد رستوران مثل آدم غذا مي خوريد.
جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۲
رهبر انقلاب در پاسخ به سوال دکتر فردوس حاجيان، رييس دانشکده هنر و معماري دانشگاه آزاد اسلامي تهران که گفته بود اگر يک جوان هنرمندي با قلب پاک و انديشه پاک ولي با موي بلند در يک سريال بازي کند چه اشکالي دارد : " البته ما با موي بلند مخالفت نداريم ."
باز خدا پدر و مادر رهبري را بيامرزه نگفتن آخه جوان با قلب پاک موي بلند مي خواهد چه کار؟
فکر مي کنم هنر اين نيست که يک نفر به تنهايي مي تواند چنين سايت بزرگي را اداره کند. هنر آن است که ايشان بتواند براي هم چنين کار خوبي، چند نفر هم فکر پيدا کند و يک کار جمعي بکند.
شايد از همين روست که من بر خلاف نظر پاگنده فکر مي کنم دور هم جمع شدن وبلاگ نويسها خيلي نکته مثبتي است. از اين نظر که شايد بتوانند يک کار گروهي مانند راه انداختن يک نشريه اينترنتي بکنند. وبلاگ نوشتن تا يک جايي کار باحالي است ولي به تدريج اشباع مي شود و بايد کار جديد و بزرگتري شروع کرد.
پنجشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۲
خبر از سايت بي عنوان
توضيح : خبر هنوز تاييد نشده است. بايد به نظر من در اين خبرگزاري ايننا را گل گرفت با اين اخبارش. لااقل يک "شنيده مي شود" اول خبر بگذاريد.
چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۲
سهشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۲
یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۲
خلاصه اگر ديديد کسي سه هفته رفت ايران و بعد هم گفت که مردم ايران فلان و بهمان فکر مي کنند اکيدا دارد مزخرف مي گويد.
یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۲
ROOHASH SHAAD,
شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۲
پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱
I wish a year of success and prosperity for the reformists, both in and outside the government.
They deserve the most.
The TV translates � the US secretary of defence� as �VAZIRE JANGE AAMRIKA�
And now they are showing the movie � The Gulf war� translated to � TALAFAATE JANG�
If you watch the news in IRIB TV, you will get this impression than there is a world war between two superpowers, Iraq and US!
My friend was telling me that the most likely scenario for next year gas price is that there would be two different prices. 65 tomans per litre with coupon and 200 tomans without. I was telling him that everyone with preliminary economics knowledge knows that coupon won�t work. He replied that coupon is only for a year and the only reason is to reduce the shock of the price jump!
I think it is smart idea!
سهشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۱
I went to 4Shanbe Soori tonight, in Mashad, Sajjad Boulvard. I was quite impressed by the level of stupidity of the police. They blocked the whole boulvard not with some blockers but with a big truck! It was more or less like a war zone. There were tonnes of police everywhere and it was really scary to walk. I had my digital camera with me but didn't dare to take pictures from close the scence. Mashadis are also very coward compared to people in Tehran. It was only noise of some fireworks and that was it. Rather boring compared to 5 years ago when I spent the 4shanbe soori in Sattarkhan, Tehran.
I got off a taxi in tehran and then gave him 100 tomans for the fare. I knew it was less but I didn't bother to wait to get the rest since it was no worth to me. I crossed the street. The taxi turned. Driver came to me and said :" Is it Halal? " I got surprized and said "Ofcourse" The driver thought for a moment and then returned me 50 tomans. He said " I have a family."
دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۱
Translation :
The first funny thing that grabbed my attention in the Iran Air flight was the hat of women cabin crew. So ugly and odd. But it had this advantage that the passengers found a topic to talk about for the first half an hour of the flight. Somebody in front of me was telling to her neighbour that she has heard these days, in tehran, women wear hat instead of scarf!
The first not really funny thing that I felt with all my body was the difference between Iran's toilet bowl and Canada's!
����� ���� ����� ���� ����� ���������� ���� ����� ��� ���. ���� ���� ���. ��� �� �ѐ��� ����� ��� � �� ��� ���� ��� ��� �� ��ǁ��� ����� ���� ���� ���� ���� �����. ��� ����� �� �� ������ �� ��� : ��� �� ����� �� ���� ���� �� ������ �� ���� ���� �� ������!
200 �� ����� ������ ������ �� ���� ����� ���� ������ ���� ���� ��� �� ��ǁ��ǡ ���� �� �� ��� �� ���� �� �� ����� �� ������� ���� Ȑ��� � ���� ��� �� ������
��� �� ������� �������� ����� � ������ �� ����� ���. ��� ����� ������ ��� �� �� ���� ���� �� ����� ��� ����.
دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۱
در فرودگاه به کارمند آنجا مي خواهم بگويم :" ببخشيد ميشه صندلي کنار پنجره بدهيد. مي خواهم از F16هاي آمريکايي عکس بگيرم. "
پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۱
نمونه اش ماجراي حمله به عراق است. شما يا طرفدار صلح هستيد که در حقيقت داريد از نسل کشي صدام دفاع مي کنيد يا موافق برکناري صدام هستيد که داريد از امپرياليسم آمريکا دفاع مي کنيد. انتخاب تلخي است ولي با کمال شرمندگي هيچ راه سومي وجود ندارد.
نمونه ديگرش ماجراي اصلاحات در کشور خودمان است. دو راه بيشتر روبرويمان نيست. يا راه محافظه کاران که با آن مملکت به گند کشيده مي شود يا راه اصلاح طلبان که مي شود اميدوار بود به جايي برسد. بنابراين يا شما راي مي دهيد که يعني از اصلاحات حمايت مي کنيد يا راي نمي دهيد که داريد از محافظه کاران طرفداري مي کنيد. هيچ راه سومي هم وجود ندارد. بيخود هم سرتان را گول نماليد که با راي ندادن اين پيام را به اصلاح طلبان مي رسانيد که به خودشان تکاني بدهند. اصلاح طلبان اگر مي توانستند تکان مي دادند و به پيام شما احتياج نداشتند.
چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۱
بقيه حرفهاي بهزاد نبوي را در مصاحبه اش با ياس نو بخوانيد. مهمترين ويژگي بهزاد نبوي اين است که واقع بين است. نمي نشيند از تو آسمان براي اصلاحات برنامه بريزد و تحليل کند
دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۱
تنها بديلي که تا کنون مطرج شده تز خارج شدن از حاکميت است که هم ريسکي است و هم انجامش نياز به کلي شرط و مقدمات دارد که به نظر من هيچ کدام هنوز فراهم نيست.
یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۱
به نظر من حاکمان بايد سعي کنند آن چه را که مردم مي خواهند فراهم کنند. اما اين که از چه راهي، لزوما نبايد از نظر مردم پيروي کنند. چرا که معمولا مردم چندان آينده نگر نيستند و بيشتر به دنبال راههاي سريع که لزوما بهترين راهها نيستند مي گردند.
اصلاح طلبان زنگ خطر را شنيده اند اما اين که حال در چنين شرايطي بايد چه راهي را انتخاب کنند سوال ديگري است.
شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱
تصور کنيد چند ماه ديگر بايد به جاي همشهري جهان، ضميمه کيهان را بخوانيد.
در واقع اتفاقي از اين بدتر نمي توانست بيفتد. حالا حتي خروج از حاکميت هم بلاموضوع مي شود. چرا که محافظه کاران از آن به شکست تعبير خواهند کرد.
جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۱
چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۱
ناتواني اصلاح طلبان در سرعت دادن به اصلاحات ناشي از کم زور بودن آنها و پرزور بودن محافظه کاران است. مساله اين نيست که اصلاح طلبان هزار تا کار مي توانند بکنند و مثلا به خاطر تنبلي يا قدرت طلبي نمي کنند. آنها کار بيش از اين نمي توانند بکنند. اتفاقا اين شوراها يک کمکي که مي کند اين است که آنها را در مواجهه با مشکلات پخته تر مي کند.
سهشنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۱
يادش بخير اولين شماره هفته نامه ارزشها که چاپ شد يک نظرخواهي بود از افراد مختلف درباره آفات حزب گرايي. عزت الله سحابي هم در جواب گفته بود اين سوال شما مثل اين مي ماند که از کسي که دارد از گرسنگي مي ميرد بپرسيد مضرات پرخوري چيه.
من نمي فهمم چرا همين که احزاب يک نفر را تحويل نمي گيرند آن طرف ياد مضرات تحزب مي افتد.
یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۱
شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۱
با تقريب خوبي مردم عراق براي هيچ کشوري مهم نيستند. ولي فکر مي کنم دستهاي نامريي آدام اسميت اين جا هم کار مي کند. اگر همه کشورها فقط دنبال منافع خودشان باشند که البته دقيقا هم همينطور است منافع مردم عراق هم يک طورهايي خودبخود تامين مي شود.
از ديگر نکات جالب حضور فعال برادران و خواهران حزب کمونيست کارگري ايران و عراق بود. طبق معمول با يک پارچه عکس مارکس، مقادير متنابهي اعلاميه و يک بلندگوي 5 مگاواتي!
تورنتو با جمعيت 3 ميليوني فقط 10 هزارنفر آمده بودند راهپيمايي. اگر چه سخنران خيلي علاقه داشت بگويد 80 هزار نفر آمده بودند.
ضمنا هوا خفن سرد بود.
پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۱
دليل هم اين که اين جانب اين روزها اکيدا از اختلاف آلمان و فرانسه با آمريکا و انگليس حال مي کنم. يک جور رذالت! انشا الله اختلاف هر روز عميق تر شود.
چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۱
يک بار هست که شما رفراندوم برگزار مي کنيد که رو کم کني کنيد. به نظر من اين نوع رفراندوم براي ايران کهنه شده است. به قول خود خاتمي تا حالا کلي انتخابات برگزار شده و حضرات رويشان کم نشده که پررو تر هم شده اند. رفراندوم براي امروز ايران کاربردش تصويب قوانين است. چند تا قانون باحال را بايد با اين روش تصويب کنند.
نکته ديگر اين جمهوري اسلامي اصلا يعني چي؟ مني که طرفدار خاتمي ام ولي مثلا ولايت فقيه را قبول ندارم بايد بگم آري يا نه؟
اما مشکل اساسي تر من با اين رفراندوم اين است که خب حالا ۸۰ درصد گفتند نه. که چي؟ يعني قرار است دوباره انقلاب کنيم. قرار است اصلاحات را ادامه بدهيم. قرار است برويم هر جور شده مهاجرت کانادا را بگيريم جيم شيم.
مشکل را همه مي دانند. راه حل است که معلوم نيست.
دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۱
شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۱
پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۱
اين مقاله آفتاب (pdf) را بخوانيد.
پيشنهاد مي كنم بوش و كوفي عنان و خامنه اي و چه مي دانم يك سري آدم ديگر يك نامه بنويسند اعلام كنند نظرسنجي اينترنتي را به ... هم حساب نمي كنند. بيخود انرژي خود را هدر ندهيد.
دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۱
یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۱
هي حالا شما داد بزن بگو مشکل نظارت استصوابي شوراي نگهبان است!
شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۱
جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۱
نمي دانستم به انگليسي چي ميشه. مي خواستم بهش بگم برو خدا روزيت رو يک جاي ديگه حواله کنه.
و اما يک جمله معترضه هم اين که اگر نماز جمعه هاي اين جا برويد بعد به ارواح امامي کاشاني و بقيه هزار تا سلام و صلوات مي فرستيد. طرف تو نمازجمعه داشت يک ساعت آيه و حديث مي خواند که چرا بايد به پدر و مادر نيکي کرد. يه چيزي تو مايه کتاب ديني سوم دبستان.
پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۱
يادمه يک شب مسوولان اردو همه را جمع کردند که درباره يک مساله مهم نظر ملت را بخواهند. آن مساله مهم ديدار با احمد منتظري بود. کلي بحث شد که شرايط مساعد هست و نيست و يادم نيست از آخر راي گيري شد يا نه رفتيم يک گپي با احمد منتظري زديم.
داشتم با حالا مقايسه مي کردم. مشارکتي ها مي روند از بالکن همسايه ديدن خود منتظري، انجمن فلان جا از آيفون گفتگو مي کنند و الان هم که منتظري آزاد شده که نور علي نور.
يک جورهايي ما خودمان متوجه اين همه تغييرات نمي شويم. وگرنه شايد بيشتر قدر مي دانستيم! (قدر چي؟)
حکايت مملکت ماست. هر روز چند صد تا ماشين در تهران شماره مي کنند. آن قدر زياد نيست که کسي متوجه شود. بعد يک روز مي بيني که براي رسيدن به خانه بايد چند ساعت تو ترافيک گير کني و کافي است اعصاب چند تا راننده هم همزمان خرد شود و بعد خدا داند...
دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۱
اين آقاي خوش تيپي که در تصوير مشاهده مي فرماييد دو روز پيش در کنگره رهبري حزب NDP در کانادا به رهبري حزب انتخاب شد. NDP تنها حزب چپ گراي کاناداست که با جنگ آمريکا و عراق مخالف است. تلاش مي کند که مشکل مسکن مردم را حل کند. به شدت از پيوستن کانادا به پيمان کيوتو حمايت مي کند. مخالف جدي جهاني شدن و پيمان تجارت آزاد آمريکا (نفتا) است و ...
اين حزب در پارلمان کانادا که حدود 300 نماينده دارد تنها 13 نماينده دارد! وقتي عرض مي کنم اين راهپيماييهاي ضدجنگ يا ضد جهاني شدن را جدي نگيريد براي همين چيزهاست.
یکشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۱
پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۱
اصلا به نظر من ۲۵۰۰ سال پيش که پيشکش بحث کردن در مورد ۱۰ سال پيش هم کار عبثي است. فعلا آينده را بايد چسبيد.
چهارشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۱
توقيف 10 روزه همشهري مثل عريده کشيدن يک حيوان مي ماند . وقتي که مي خواهد حيوانات ديگر را بترساند!
دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۱
ماجرا هيج ربطي به جمهوري اسلامي ندارد. ايرانيهاي خارج از کشور اکيدا بي مايه تشريف دارند.
یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۱
دانش آموزي در 15 دقيقه 500 پشتک زد.
وي مي خواهد فاصله 1430 متري منزل تا مدرسه را با پشتک زدن طي کند.
حمله آمريکا به عراق هم به نفع ايران است هم آمريکا و هم خود مردم عراق. تنها عيب ماجرا اين است که بوش يک خرده پررو مي شود. ولي اين عيب در مقابل فوايد حمله قابل اغماض است.
پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۱
اول از همه نمي دانند که طرفشان در ايران کيست . بعد که بدانند، احتمالا از طرف ايراني هر دفعه يک چيز مختلف مي شنوند. در نهايت هم که طرف ايراني يک حرف بزند در عمل يک کار ديگر مي کند.
چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۱
کاشکي مسوولان ايراني هم يک خرده ياد مي گرفتند.
سهشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۱
دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۱
عکس هاي جهانشاه جاويد را حتما ببينيد. نمودار تغييرات يک نفر است با زمان . احتمالا نمودار تغييرات خيلي هاي ديگر هم!
نمي دانم چرا نوشته هاي مجيد محمدي در روزنامه هاي دوم خردادي خيلي بيشتر به دلم مي نشست تا الان که براي گويا مي نويسد. براي مجيد محمدي اتفاقا تيغ سانسور نکته مثبتي بود. نوشته هايش منطقي تر، آرام تر و پرمحتواتر بود. حالا اگر آدم توانست هرچه مي خواهد، بگويد که ديگر نبايد هر چيزي را بگويد!
یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۱
جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۱
توضيح تکميلي : عرض نکردم. بهار را بدون هيچ دليل يا بهانه اي بستند. اين رفتار محافظه کاران يک کم زيادي بچه گانه است. مي خواهند بهار را ببندند يک روزنامه ديگر را گير مي آورند گرد و خاک مي کنند و بعد تو اين شلوغ و پلوغي کار اصلي خودشان را مي کنند.
مي خواهيد ببنديد خوب ببنديد ديگه. اين قرتي بازي ها ديگه چيه!
پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۱
چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۱
به نظر من جواب مخالفان گراني خيلي ساده است. از کي تا حالا قرار است سطح زندگي مردم ايران مثل مردم آمريکا باشد؟ اقتصاد مملکت ما خراب است و نتيجه بديهي آن هم اين است که به مردمي که به ريال پول مي گيرند و به دلار بايد پول بدهند فشار مي آيد.
لطفا در نظرات نفرماييد که بنده دارم در اين جا مفت مي خورم و مي خوابم و وضعيت سخت مردم را درک نمي کنم .
ياد مادرم مي افتم که هميشه به من مي گويد دنبال سياست نروم چون پدر مادر نمي شناسه!
سهشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۱
دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۱
اين ۱۱ سپتامبر هم هرچقدر اسباب دردسر مسلمانان شد براي بعضي ها هم که فعلا نان شده است.
داشتم به يک نظر سنجي فکر مي کردم در حوزه هاي علميه خودمان. در مورد هم جنسگرايي در ميان روحانيون يا حتي چندهمسري.