سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۲

يك روز با رضا پهلوي

از يك آگهي در روزنامه هاي تورنتو شروع شد. "شاهزاده رضا پهلوي به دعوت عده اي از جوانان و دانشجويان ايراني مقيم تورنتو براي سخنراني به تورنتو تشريف خواهند آورد. علاقه مندان مي توانند براي نام نويسي با شماره تلفن ... تماس بگيرند. " اين بار اولي نبود كه رضا پهلوي قرار بود در تورنتو سخنراني كند. بار گذشته در ماه مارس مشابه همين آگهي چاپ شد. خيلي ها ثبت نام كرده بودند كه ناگهان چند روز قبل از مراسم برنامه لغو شد. بعدها شنيده شد كه دليل برگزار نشدن مراسم رد تقاضاي برگزاركنندگان از سوي دانشگاه تورنتو براي بازرسي بدني از شركت كنندگان بوده است.

بار اول چند روز كه از پخش آگهي گذشت هركس كه براي نام نويسي تماس مي گرفت با جواب منفي روبرو مي شد. " سالن پر شده است ". تجربه آن دفعه ما را بر آن داشت كه به همه با ايميل اطلاع دهيم و بگوييم كه هر چه سريعتر تا پر نشده ثبت نام كنند. براي ثبت نام با يك شماره تماس مي گرفتيم و آدرس كامل محل زندگي و شماره تلفن را مي گفتيم و از آن طرف خط هم كسي مي گفت كه محل سخنراني را بعدا به اطلاع مي رساند. روز دوشنبه ۲۶ ماه مه سخنراني در حالي برگزار شد كه محل آن را تنها يك روز قبل يعني ۲۵ مه سرانجام اعلام كردند. هتل شرايتون شماره ۱۲۳ خيابان Queen در سالني كه حدود ۷۰۰۰ دلار كرايه آن براي فقط يك بعد از ظهر بود.

مراسم قرار بود ساعت ۶ شروع شود. من و حدود ۳۰ نفر از بچه هاي دانشگاه تورنتو ساعت ۵:۴۵ به آنجا رسيديم و در آخر يك صف طولاني قرار گرفتيم. ابتدا كارت شناسايي عكس دار همه افراد با نامي كه قبلا ثبت نام كرده بودند مطابقت داده مي شد. بعد هم بازرسي بدني انجام مي شد. بدين ترتيب حدود ساعت ۷ وارد سالن شديم. مجري جلسه تاكيد داشت كه بگويد بازرسي بدني نه به خاطر امنيت شاهزاده بلكه براي امنيت برگزاركنندگان انجام گرفته است. هم چنين مجري اشاره كرد كه قانون دولت كانادا آنها را مجبور به بازرسي بدني كرده است.

ما در سه رديف در اواسط سالن نشسته بوديم. چند دقيقه اي از ۷ نگذشته بود كه مجري با گفتن "به نام يزدان پاك" و خوشامدگويي به هم ميهنان جلسه را آغاز كرد. او در ابتدا در حالي كه تعداد زيادي رديف از صندلي ها خالي بود از كساني كه به دليل نبود جا موفق به ثبت نام نشده بودند عذرخواهي كرد. بعد هم شروع کردند به جمع کردن صندلي هاي اضافه. سپس مجري از دختري كه مي گفت جزو جوانان دعوت كننده شاهزاده بوده خواست براي خواندن متن كوتاهي به پشت بلندگو بيايد.

آن دختر براي خيلي از ما چهره آشنايي بود. او را همراه با اعضاي حزب كمونيست كارگري در تورنتو زياد ديده بوديم. وقتي كه پارچه قرمز رنگي با عكس ماركس را در دست داشت. يك بار وقتي ابراهيم يزدي براي سخنراني به تورنتو آمده بود هم او بود كه پيشاني بندي داشت كه روي آن نوشته بود : "Yazdi is a killer"ما هميشه از درک موضع سياسي او عاجز بوديم.

به پشت بلندگو رفت. به سختي فارسي صحبت مي كرد. مي گفت به عنوان جواني كه سالها در خارج از ايران زندگي كرده شاهزاده را بهترين راه حل براي مشكلات ايران مي داند.

سپس مجري از رضا پهلوي خواست براي سخنراني بيايد. تقريبا همه جز سه رديفي كه ما نشسته بوديم بلند شدند و شروع به كف زدن و سوت زدن كردند. يك خانمي هم در حالي كه پوستري از رضا پهلوي در دست داشت چند باري از ميان جمع فرياد زد "جاويد شاه"

پشت سر رضا پهلوي پوستر بزرگي بود كه روي آن عكسهاي پرچم ايران در حالي كه عبارت "اتحاد براي همه پرسي" نوشته شده بود قرار داشت. رضا پهلوي براي حدود نيم ساعت از روي كاغذ متني كه قبلا نوشته شده بود را خواند. متن به لحاظ انشايي بسيار معمولي و تا حدي ضعيف بود. دوستي مي گفت اين شاهزاده كه اين همه پول دارد يك هزار دلار مي داد به يك نفر يك متن بهتري مي نوشت. نوشته ضعيف وقتي با تن صداي رضا پهلوي همراه مي شد بسيار خسته كننده و كسالت آور به نظر مي آمد. رضا پهلوي هم از هر چند گاهي كاملا مصنوعي صدايش را بلند مي كرد تا تشويق حضار را با خود داشته باشد. جالب ترين قسمت وقتي بود كه ايشان فرمودند براي برقراري آزادي و دموكراسي حاضرند از جان خود نيز بگذرند.

كلا سخنراني بسيار معمولي با حرفهاي كاملا معمولي تر بود. حرفهايي از اين قبيل كه بايد براي آزادي و دموكراسي تلاش كرد. بايد از دانشجويان حمايت كرد. اوضاع اقتصادي مردم بسيار نگران كننده است و ...

بعد از نيم ساعت سخنراني زمان پرسش و پاسخ رسيد. مجري از همه خواست سوالات خود را بر روي كاغذ بنويسند. ما هم سي تا كاغذ برداشتيم و رويش نوشتيم كه ما سوال شفاهي داريم و به دست مجري رسانديم. مجري هم در اوج بامزه گي رو كرد به رضا پهلوي و گفت كه جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو مايلند سوال شفاهي بپرسند كه ما اميدواريم شما بعدا بتوانيد در جلسه ديگري به اين سوالات پاسخ دهيد.

اولين و دومين سوال خوانده شد. سوالهايي چون چگونه مبارزه كنيم و از اين چيزها. ما از قبل تصميم گرفته بوديم كه يا شفاهي سوال بپرسيم و يا سالن را به نشانه اعتراض ترك كنيم. بعد از سوال دوم دوست بنده يهمن بلند شد و گفت كه ما جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو حداقل دو نفرمان سوال شفاهي داريم. برگزار كنندگان و نيروهاي امنيتي سالن مانع شدند و ناگهان چند نفر از آنان دور و بر بهمن را گرفتند. سر و صداي عده اي از ملت هم درآمد. همان دختري که اوصافش گفته شد رو به بهمن کرد و گفت : " ٌWhat’s the point of doing this” بهمن هم گفت :" The same point as you had in Yazdi’s” در اين حال كه جو رو به متشنج شدن مي رفت خود رضا پهلوي شروع كرد به صحبت كردن درباره آزادي بيان و اين كه هركس بايد بتواند حرف بزند و بدين ترنيب برگزاركنندگان هم بهمن را رها كردند تا سوالش را بپرسد. بهمن هم بعد از يك نطق قرايي گفت كه رضا پهلوي اگر در حرفهايش در مورد دموكراسي صادق است بهتر است براي يك بار هم كه شده كودتاي ۲۸ مرداد را محكوم كند.

وصد البته رضا پهلوي اين كار را نكرد. ايشان فرمودند كه بهتر است درباره آينده صحبت كنيم و گذشته را فراموش كنيم. او مي گفت كه چون نمي شود در مورد تاريخ به توافق رسيد بنابراين مايل نيست نظرش را در اين باره بگويد. در اين ميان از همه جالبتر فرياد يكي از شركت كنندگان بود كه مي گفت مصدق خودش كودتا كرده است. بعد كه پاسخ رضا پهلوي تقريبا تمام شد در حالي كه هنوز جو هم كاملا آرام نشده بود و هنوز عده اي مشغول بد و بيراه گفتن به دوست بنده بودند نوبت به خود بنده رسيد كه بگويم ببخشيد سوال شفاهي دوم! مي خواستم بگويم آقاي رضا پهلوي خدا وكيلي در اين بيست و چند سال چه كار مي كردي. اين رضا پهلوي در اين مدتي كه در آمريكا بوده حتي نرفته يك دانشگاه درس بخواند معلوماتش را زياد كند. تنها مدرك وي يك ليسانس مكاتبه اي از دانشگاه USC است مربوط به زماني كه در مراكش بوده است. يك چيزي در مايه هاي پيام نور خودمان. اين آقا در اين مدت حتي بر نداشته پولي كه قبل از انقلاب از مملكت خارج كرده را بردارد يك جا سرمايه گذاري كند زياد شود. فقط در اين مدت خرج كرده. به قول دوستي اين رضا پهلوي حتي دختربازي هم بلد نيست.

خلاصه در ميان فرياد ملت بنده تقاضاي سوال شفاهي كردم كه يك سري از اين طرفداران ايشان هم دور و بر من آمدند. رضا پهلوي هم گفت فعلا سوال كتبي بخوانيم حالا بعد به شما هم مي رسيم. از سويي مجري تاكيد كرد كه سوال شفاهي ديگر نمي شود و شروع كرد به سوالهاي كتبي خواندن. جالب هم اين كه به جاي اين كه حداقل ظاهر را حفظ كند و از رو بخواند گفت يك سوال هست كه بسيار تكرار شده و بعد خودش شروع كرد به گفتن سوال خودش!

خلاصه ما هم كه ديديم اين طوري نمي شود تصميم گرفتيم به نشانه اعتراض جلسه را ترك كنيم. همان سه رديف جز چند نفرمان در ميان استقبال چند آدم قوي هيكل و فحش هاي حضار رفتيم بيرون. در بيرون هم وقتي مي گفتيم كه دانشجو هستيم يكي از طرفداران رضا پهلوي با غلظت فراوان يك bullshit نثارمان كرد و آن وقت هم همگي كارتهاي دانشگاه را در آورديم و در معرض ديد آقايان قرار داديم.

جز ماها كه جوان بوديم بقيه سالن با تقريب خوبي همه بالاي ۶۰ سال سن داشتند. همين باعث شده بود كه ترك جلسه توسط ما نمود بيشتري پيدا كند.

در يك نگاه كلي رضا پهلوي به نظر يك موجود بي تجربه، بي عرضه، فاقد قدرت سخنوري، كم سواد، نا آگاه و البته تا حدي نجيب، مهربان و ساده بود. در سخنانش يك بار به قيام مردم چكسلواكي عليه چواشسكو اشاره كرد. وقتي خواست قواي سه گانه را نام برد گفت : "قوه قضاييه، مجريه و عدليه" در يك دو مورد هم وقتي از روي نوشته مي خواند براي ضمير جمع فعل مفرد به كار مي برد و از اين اشكالات. بدون ترديد ذره اي شباهت به پدربزرگش نداشت.