پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵

یلدا بازی

این هم حسن ختام بازی یلدا. ممنون از کسانی که بنده رو دعوت کردند و شرمنده که نتونستم زودتر از این بنویسم. یعنی راستش یه بار هم کلی نوشتم ولی یه دفعه مشکلات فنی رخ داد و همه چی پرید و دیگه خیلی سختم بود دوباره بنویسم.

اول این که من اصلا ذوق هنری و ادبی ندارم. هیچ یک بیت شعری رو بدون غلط نمی‌تونم بخونم و معنی‌اش رو هم در آخر اصلا نمی‌فهمم. ذوق فیلم خارجی دیدن رو هم با تقریب خوبی ندارم و فیلم رو اگر ببینم اصلا نمی‌فهمم چی شد.

دوم این که با مختاباد و آهنگران (و با تقریب خوبی فقط هم با همینا) اکیدا حال می‌کنم. بویژه آهنگران برای وقت‌هایی که دلم گرفته و تنها می‌شم خیلی حال می‌ده.

سوم این که در بهترین اوقاتی که می‌شد در ایران فعالیت سیاسی کرد (یعنی از ۷۴ تا ۷۸) در انجمن اسلامی دانشگاه شریف فعال بودم. تو اون مدت همه کار می‌شد کرد و از دادگاه و کمیته انضباطی هم خبری نبود. احتمالا امیدوار بودنم به اصلاحات هم ربط مستقیم داره با زمان کار کردنم در ایران. قبل از این که بگیر ببندها هم شروع بشه اومدم تورنتو.

چهارم این که ناخن‌هایم رو با ناخن‌های دیگم می‌کنّم و از این بابت بانوی گرامیم کلی از دست بنده شاکی‌ است. همیشه برای اون ناخن آخری که نمی‌شه کند کلی مشکل دارم.

پنجم هم یه خاطره. سال اول دانشگاه یه خرده دچار مشکلات فلسفی شدم. اون موقع حدادعادل رو یه کم می‌شناختم و برای مشاوره رفتم پیشش. یه آخر شبی رفتم سر کار حدادعادل تو یکی از این سازمان‌های فرهنگی که اسمش یادم نیست. یکی دو ساعتی درباره‌ی همه چی حرف زدیم و خب ماجرا تموم شد. بعد از اون حدادعادل یکی دوباری مادرم رو دید و از اون جا که نگران شده بود من خل بشم یا خودکشی کنم کلی از مادرم حالم رو پرسیده بود. مادرم هم از همه جا بی‌خبر فکر کرده بود چه پسر کار درستی داره که هی حدادعادل حال و احوالش رو می‌پرسه!

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

با اجازه‌ی بزرگترها

همه‌ی ماجراها به کنار از این که کاملا برعکس پیش‌بینی عباس عبدی مبنی بر این که لیست حامیان دولت در مجموع اول خواهد شد اتفاق افتاد خوشحال شدم. اکبر گنجی هم که افتخار نداد این دفعه تحلیل کنه.

عباس عبدی به نظر من در تحلیل‌هایش مساله رو این قدر پیچیده می‌کنه و مقدم موخر بهش اضافه می‌کنه که خواننده درش گم می‌شه. بعد هم خب در هم‌چنین نوع تحلیلی هر چیزی می‌توان آخرش نتیجه‌گیری کرد.

یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۵

انتخابات

رسما از همین جا انصراف خودم را از دنبال کردن نتیجه‌ی انتخابات از میان وب‌لاگ‌ها، خبرگزاری‌ها و روزنامه‌ها اعلام می‌کنم. دیگه این قدر بیکار نیستم.

پنجشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۵

پیش‌بینی من از اوضاع ایران در ۱۵ سال آینده

۱) حکومت ایران همین جمهوری اسلامی با قانون اساسی کنونی خواهد بود. ممکنه بعضی از اصول قانون اساسی شل و سفت بشه ولی کلیتش عوض نمی‌شه. هم‌چنان رهبری و رییس‌جمهوری و شورای نگهبان و این چیزها رو در همین ساختار داریم.
۲) ایران هیچ وقت مثل کره‌ی شمالی یا لیبی یا عراقِ زمانِ صدام دیکتاتوری مطلق نمی‌شه. همیشه سیستم درش یه خورده آزادی سیاسی و رسانه‌ای خواهد بود و مخالفان هم می‌تونن تا یه حدی مثل الان حرفشون رو بزنن.
۳) تو ایران هیچ گروهی برای مدت طولانی قدرت را در اختیار نخواهند داشت. کلا قدرت در ایران قابلیت یک‌دست شدن کامل نداره و هر چند سال یه بار بین گروه‌های مختلف ( محافظه‌کاران و اصلاح‌طلبان) دست به دست میشه. در هرم بالای قدرت همیشه دعوا از نوع واقعی خواهد بود.

وقتی فکر کنی که سیستم همین جوری می‌مونه اونوقت دنبال تئوری‌های عجیب غریب از نوع عبدی-گنجی نمی‌ری و به این نتیجه می‌رسی که تو هم همون برگه رایت رو برداری و سیستم رو یه اپسیلونی به اون طرفی که بهتره هل بدی.

چهارشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۵

لیست اصلاح‌طلبان در مشهد

یک ضرب‌المثل مشهدی: اونایی که میگن احمدی‌نژاد و خاتمی سر و ته یک کرباسند، یا معنی کرباس رو نمی‌دونن یا معنی سر و ته رو.

لیست اصلاح‌طلبان در مشهد تقدیم به همشهری‌های عزیز ( از وبلاگ Carpe Diem)

دکتر عباس شیخ‌الاسلام (مدیر حقوق دانشگاه آزاد مشهد)
دکتر شهریاری (معاون سابق دانشگاه علوم پزشکی خراسان)
غلامرضا غلامی (کارشناس امور اقتصادی)
محمد محمدیان کیا (معاون سابق شهرداری مشهد)
حمزه ذاکر عنبران (فرماندار سابق کلات)
ابراهیم‌بای سلامی (مدیر کل سابق تعاون خراسان)
حجت‌الاسلام طاهریان (معاون سابق آموزش و پرورش خراسان)
دکتر رهنما (عضو شورای شهر اول مشهد)
محمد حسن توکلی‌نسب (مدیر پارکها و فضای سبز سابق شهرداری مشهد)
نوید سهامی (کارشناس ارشد کشاورزی)
فرشته تنهایی (مددکار اجتماعی)

سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۵

اعتماد به نفس

می‌خوام بدونم برادر احمدی‌نژاد این همه اعتماد به نفس رو که بره در همچین شرایطی دانشگاه اونم امیرکبیر سخنرانی کنه رو از کجا آورده. نه این که ایشون اعتماد به نفسشون کمه که البته کولاکه ولی خب دیگه نه این‌قدر. برای همین یه احتمال احمقانه اینه که ایشان دوباره می‌خوان قیاقه بیاین که خیلی مظلومن. مثل انتخابات که اومد تو تلویزیون و با مظلوم‌نمایی گفت که همه میگن من ماهی یه بار می‌رم حموم و وای همه چقدر به من تهمت می‌زنن و هکذا.

یا هم این که فکر می‌کردم می‌تونن برای تمام سالن از بیرون دانشگاه آدم بیارن که در این صورت هم اعتماد به نفسشون زیاده هم یه چیز دیگه‌شون.

یکشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۵

...

به جای این که هی بگیم اینترنت جای خوبی برای تلیغات اصلاح‌طلبان نیست و باید رفت بین مردم در جنوب شهر، پیشنهاد می‌کنم بریم به جنوب شهر خط اینترنت بکشیم و بعد بریم همون تبلیغات اینترنتیمون رو بکنیم.

چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵

انتخابات و سر‌‌ ِ کار رفتن ِ بنده

اول این که بنده از همین وبلاگ قاطعانه از لیست اصلاح‌طلبان منهای دو تا بعلاوه‌ی طلایی و خادم حمایت می‌کنم. شما هم لطفا حمایت کنید. اگر نکنید هر چی دود رفت تو گلوتون نوش جانتون.

دوم این که بنده برای اولین بار در عمرم امروز رفتم سر کار. (کار منظورم هر عملی جز درس دادن و تحقیق کردن است که در ازای اون به آدم پول می‌دن). عنوان شغلی بنده هم هست Technology Assistant to Commercialization Manager. یه شغلی انتخاب کردم که به درد دولت احمدی‌نژاد بخورد. با این همه اختراع و اکتشافی که قراره تو دولت جدید بشه، باید کلی فرصت کاری برای امثال من باشه. اگه شما هم احیانا تونستین مقدار دقیق عدد پی را حساب کنید یا این که داروی ایدز ساختین به من بگین شاید بتونیم با همدیگر یک کمپانی بزنیم پول دار شیم.

راستی برای رفقا بگم که فیزیک، عشق دوران نوجوانی‌ام رو بوسیدم و به کناری گذاشتم. پیشنهاد می‌کنم شما هم اگه به رشته‌ای که درس می‌خونید علاقه ندارید هر چه زودتر قاطعانه ولش کنید.

پانوشت: راستی یادم اومد من یک بار دیگه هم قبلا کار کرده‌ام. سال اول دانشگاه، انتخابات مجلس پنجم، تو خیابان‌های تهران برای کارگزاران نظرسنجی می‌کردم.

جمعه، آذر ۱۰، ۱۳۸۵

یک شب به‌یادماندنی!

دیشب رفته‌ بودم یک برنامه‌ای با عنوان Etiquette & Protocol Training. یکی آمده بود و یاد می‌داد که در یک مهمانی رسمی که شرکت‌ها آدم رو دعوت می‌کنند باید چطوری رفتار کرد. از این که چطوری دست داد تا این که چطوری غذا خورد. مثلا این که همیشه لیوان آبِ سمت راست مال شماست و چه می‌دانم اگر غذایتان تمام نشده، وقتی کارد و چنگال را ضربدری روی بشقاب بذارید یعنی این که گارسون غذای شما را برندارد. یا چه می‌دانم سعی کنید در برنامه‌های پذیرایی بتوانید بشقاب و لیوان را با یک دست بردارید که بتوانید با دست دیگر دست دهید. یا این که وقتی به کسی کارتتان را می‌دهید با دست چپ از جیب چپ‌تان بردارید و کارتی را که می‌گیرید در جیب راستتان بگذارید که قاطی نشود و کلی از این چیزها. خود برنامه هم رسمی و همراه با شام بود و در حقیقت یک جور ورکشاپ بود که همزمان تمرین هم می‌کردیم. بنده هم این دفعه به یک بدبختی کروات هم زدم که باعث شد دیر برسم. از همه جالب‌تر آخر برنامه بود که متوجه شدم زیپ شلوارم بازه!

دوشنبه، آذر ۰۶، ۱۳۸۵

باز هم کتابخانه

یک توضیح درباره‌ی این ماجرای کتابخانه به‌ویژه به یه عده که فکر کردن من دارم دوباره چرخ رو اختراع می‌کنم!

- هیچ کدام از این ایده‌هایی که صاحبانش رو میلیونر می‌کنه ایده‌های خارق‌العاده‌ای نیستن و احتمالا به ذهن خیلی‌های دیگه هم رسیده و از همه مهمتر اجرا هم شده. مثلا این یوتیوب آخه چی داره که ۱.۶ میلیارد دلار به فروش می‌ره. ایده‌ی جدیدیه که نیست. تکنولوژی عجیب غریبیه که نیست. تنها وب‌سایتیه که این کار رو می‌کنه که نیست. ولی این یوتیوب سیستمش رو این قدر راحت می‌کنه که شما در دو ثانیه می‌تونی ویدئو را خیلی کم حجم بذاری اونجا و بعد خودت اون رو در وب‌سایتت بدون هیچ برنامه‌ی جدایی نشون بدی. همین یکی دو نکته‌ی به ظاهر ساده باعث میشه که یوتیوب این قدر طرفدار پیدا کنه. نکته‌ی مهم اینه که خیلی‌ از این ایده‌ها در مرحله‌ی اجرا به همین یه سری نکات به ظاهر ساده ولی مهم اهمیت نمی‌دهند و برای همین کارشون نمی‌گیره و اون وقت فکر می‌کنن اشکال از ایده است! مثلا این نمونه‌های کتابخانه‌هایی که در شهرهای دیگر اجرا شده کدومش موفق بوده؟ ایشاالله که بوده باشه ولی من این طور متوجه نشدم.

حالا این نکات به ظاهر ساده درباره‌ی ایده‌ی کتابخانه چیه:

۱) خیلی‌ها کتاب‌هاشون براشون ارزشمنده و می‌خواهند با خیال راحت هر موقع خواستند کتابشون را به یکی امانت ندهند و مشکلی هم پیش نیاید. اون وقت افراد با خیال راحت اسم همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌یشان را به سیستم اضافه می‌کنند. راه‌حل تکنیکی ماجرا هم اینه که اسم دارندگان کتاب نباید معلوم باشه. اگر کسی کتابی را خواست رو اسم کتاب کلیک می‌کنه و بعد یه ایمیل از طرف وب‌سایت میره به دارنده‌ی کتاب که فلانی می‌خواد کتاب تو رو امانت بگیره. تو بهش امانت می‌دی یا نه. و دارنده‌ی کتاب چون اسمش معلوم نیست راحت اگه نخواست می‌تونه بگه نه. حالا اگه بشه به افراد امتیاز هم داد اون وقت دارنده‌ی کتاب از روی امتیاز امانت گیرنده می‌تونه تصمیم بهتری بگیره.
۲) نکته‌ی دوم این که افراد برای اضافه‌کردن کتاب‌هاشون به این کتابخانه انگیزه می‌خوان. وگرنه ملت مفت‌خوری می‌‌کنن و فقط امانت گیرنده می‌شن و کتابی برای امانت وجود نخواهد داشت. این جاست که سیستم امتیاز دهی فوق‌العاده مهم میشه و آدم‌ها برای کتاب‌ امانت گرفتن نیاز به یه حداقل امتیازی دارند که از طریق اشتراک گذاشتن کتاب و امانت دادن کسب می‌کنند. میشه هر وقت هم کسی کتابی رو که داشت امانت نداد یه امتیاز منفی کمی بگیره. برای تشویق بیشتر با کتاب‌فروشی‌ها شاید بشه قرارداد بست و به افراد به ازای هر فلان قدر امتیاز یک کوپن تخفیف کتاب داد و از این کارها.

شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۵

یعنی ممکنه؟

در جلسات بحث و سخنرانی ایرانی‌ها در تورنتو، بعضی وقت‌ها دو سه تا آدم نسبتا مسن هم می‌آیند که بنده خداها بدجوری تو آفسایدن و پرت‌وپلا می‌گن.

گاهی با خودم می‌گم، ای خدا، یعنی ممکنه یه روز هم برسه که من مثل اونا بشم و بقیه‌ درباره‌ی من این طوری فکر کنن؟

پنجشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۵

کتابخانه‌ی حقیقی به روش مجازی

لامصب همین جور ایده است که از ما بیرون می‌تراود اما دریغ از Implement کردن یا به قول خودمون به منصه‌ی ظهور رساندن!

ایده: درست کردن کتابخانه‌ی حقیقی به روش مجازی!
هدف: ایرانی‌های یک شهر یا دانشگاه در خارج از ایران بتوانند همان چهار پنج تا کتابی را که با خودشان از ایران آورده‌اند به همدیگر قرض بدهند. باشد که اندکی سطح مطالعه‌شان فزونی گردد.
روش به طور خیلی خلاصه: یک وب‌سایت درست می‌کنیم. هرکس چند تا از کتاب‌هایی که می‌تواند به دیگران امانت دهد را در این وب‌سایت وارد می‌کند. هر کس خواست لیست کتاب‌ها را نگاه می‌کند و اگر خواست کتابی را امانت بگیرد با صاحب کتاب تماس می‌گیرد و قرار می‌گذارند.
نکات ضروری:
۱) آدم‌ها دو شناسه‌ی کاربری دارند. یکی حقیقی که مال امانت گرفتن کتاب است. یکی مجازی که مال امانت دادن کتاب است. این طوری شما بدون این که به کسی بربخورد می‌توانید کتابتان را به کسی که فکر می‌کنید کتابتان را خراب می‌کند ندهید. یک خورده سیستم این جا باگ داره البته.
۲) آدم‌ها یک امتیاز دارند که تابعی است از این که چند کتاب را به اشتراک گذاشته‌اند، چند تا کتاب را به موقع پس دادند و امانت دهنده چقدر از او راضی بوده و از این چیزها. بسته به این امتیاز توانایی امانت گرفتن کتاب خواهند داشت.

حق هر گونه بهره‌برداری اقتصادی از این ایده اکیدا با بنده است.

سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

گردهمایی شریفی‌ها در دانشگاه تورنتو + ویکی برای دانش‌جویان تازه‌وارد


دو تا اطلاع‌رسانی برای هم‌ولایتی‌های عزیز (منظور از ولایت در این جا تورنتوست)

اول این که چهارشنبه عصر در دانشگاه تورنتو گردهمایی فارغ‌التحصیل‌های شریف است. اگر شریف درس خوانده‌اید (یا حتی نخوانده‌اید) ساعت ۶ بعدازظهر بیایید International Student Center دانشگاه تورنتو و بقیه‌ی دوستان را ببینید. برآورد این است که یه ۵۰ نفری می‌آیند. شما هم بیایید که بشویم ۵۱‌ی.

دوم این که من و دوست عزیز حنیف مدتی است یک ویکی (از نوع ویکی‌بوک) درست کرده‌ایم برای راهنمایی دانش‌جویانی که به تازگی تورنتو می‌آیند. ایده این است که به دانشگاه‌های دیگر هم گسترش پیدا کند. خلاصه همه‌ی اطلاعاتی که یک تازه‌وارد نیاز دارد را می‌خواهیم جمع کنیم. ساختار هم که ویکی و مبتنی بر عقل جمعی است. خلاصه شما هم اگر می‌توانید کمک کنید عالی می‌شود. بروید در وب‌سایت و شروع کنید به نوشتن مطالب جدید و یا ویرایش مطالب قبلی. این که گواهی‌نامه چطوری بگیریم، کدام رستوران نزدیک دانشگاه خوب است و از این چیزها. بسم‌الله.

شنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۵

گل کجای زندگی شما را پر می‌کند؟

بیکاری بدجور به مسوولان مركزمطالعات و تحقيقات رسانه‌ای روزنامه همشهری فشار آورده است. رفته‌اند از مردم درباره‌ی «گل» نظرسنجی تلفنی کرده‌اند. این که گل کجای زندگی افراد را پر می‌کند. سوال‌هایی هم که از مردم پرسیده‌اند از این قبیل‌ ِ : بیشترین گلی که دوست دارند، آیا گل در منزل نگهداری می‌کنند و ...

برای دوستان عزیز در مركزمطالعات و تحقيقات رسانه‌ای روزنامه همشهری آرزوی موفقیت می‌کنم و ضمنا جایزه‌ی ویژه‌ی خلاقیت در طرح سوال را هم از همین‌جا تقدیمشان می‌کنم.

پنجشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۵

انقراض کراوات

این صبحی یه جا رفته بودم صبحانه که فقط دو نفر کراوات نزده بودن. یکی خودم، یکی دیگه هم سخنران! وجه مشترکمون هم این بود که تنها ایرانی‌های جمع بودیم!

ولی جدای از این برنامه کلا به نظر میاد کراوات داره منسوخ میشه. این تازگی دو جا رفتم مصاحبه و کراوات نزدم و هر دو جا هم خوشبختانه حدسم درست بود و کراوات نمی‌خواست. آخه چه کاریه آدم برای خودش مشکل تنفسی ایجاد کنه!

چهارشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۵

سیمرغ بلورین بی‌کفایتی، تقدیم به ایسنا و کارکنانش!

ماجرا اینه که تیم فوتبال ایران با تیم کره‌ی جنوبی بازی کرده. اول میریم در صفحه‌ی اول ایسنا و هیچ خبری درباره‌ی نتیجه‌ی این بازی نیست. گو این که موضوع مهمی نیست! حالا این رو بی‌خیال می‌شیم. می‌ریم به صفحه‌ی ورزشی. پنجاه تا خبر به صورت فله‌ای ریخته اونجا. از مصاحبه با ماساژور تیم تا تحلیل بازی تک نک بازیکنان. اما دریغ از یک جمله که از آخر این بازی چند چند شد!

انگاری دو تا بقال شده باشن خبرنگار ایسنا.

یکشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۵

انتخابات شوراها و عبور از بحث تحریم

داریم به یک انتخابات نزدیک می‌شیم و دوباره بحث تحریم یا رای دادن شروع شده. نظر بنده را بخواین این دفعه را بی‌خیال بحث کردن درباره‌ی تحریم بشیم. به اندازه‌ی کافی صحبت شده و هر کی اهل رای دادن باشه رای می‌ده و بقیه هم انصافا به هیچ صراطی مستقیم نمی‌شن. کسی که اتفاقات یکی دو سال اخیر رو دیده و هنوز داره فکر می‌کنه رای بده یا نده، یک کم زیادی آدم اهل فکریه و فقط داره انرژی امثال مایی که به فکر رای آوردن یک عده‌ی خاصی هستیم را بی‌خودی می‌گیرند. موقعشه به قول علما از این بحث قدیمی تحریم عبور کنیم!

اصلا بحث این نیست که نباید گفت‌وگو کرد و از این حرف‌ها. ما چاکر هر چی گفت‌وگوه هستیم. فقط هی تکرار مکررات نکنیم. و ضمنا حواسمون باشه که زمان و انرژی دو تا کمیت متناهیه. بریم با اونایی گفت‌وگو کنیم که ممکنه به یکی دیگه رای بدن.

شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۵

بی‌سوادی که حد و مرز نداره!

یک کسی برداشته یک فیلم تبلیغاتی در مورد شهر تبریز که توسط سازمان ایرانگردی و جهانگردی تهیه شده را در قسمت ویدئوهای گوگل upload کرده. بنا به روحیاتش که فعلا مهم نیست کنارش در توضیحات فیلم نوشته :
«This video shows Tabriz, a city in Southern Azerbaijan, currently in the territory of Iran.»

حالا ایسنا خبر تهیه کرده با عنوان «گوگل شهر تبريز را متعلق به جمهوري آذربايجان خواند!!» و بعد رفته با خیلی شخصیت‌های مهم مملکت در این باره صحبت کرده و از قول اون‌ها نوشته

نصرالله جهانگرد، دبير پيشين شوراي عالي اطلاع‌رسانی: «حريم منافع ملی و دينی جوامع ـ بايد ـ در فضاي ديجيتال حفظ شود.»

رييس دانشكده‌ی علوم اجتماعي و ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي:« بطلان ادعای سايت اينترنتي گوگل به‌قدری روشن است كه نيازي به پاسخگويي ندارد؛ مگر مي‌شود، به آسانی تاريخ و جغرافيای مملكتی را تحريف كرد؟»

نماينده‌ي مردم اردبيل مطلب سايت گوگل را مبني بر اين‌كه شهر تبريز به جمهوري آذربايجان متعلق
است، كذب، غيرمعقول و غيركارشناسي دانست.

معاون وزير ارتباطات و فن‌آوري اطلاعات: «تمام ‌كاربران ايراني اعتراض خود را به مديريت گوگل منعكس كنند»

رييس كميته‌ي IT شوراي شهر تهران:«جامعه‌ي IT كشور اعتراض خود را اعلام كند.»

جمعه، آبان ۱۹، ۱۳۸۵

...

جایزه‌ی ویژه‌ی صبر و بردباری تقدیم میشه به برادر مکتبی نیک‌آهنگ کوثر برای یک عمر زور زدن در فحش ندادن به حسین.

پنجشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۵

یک کم تحلیل ریاضی

فکر می‌کنم حاصل‌ضرب احتمال حمله به ایران و احتمال تحریم ایران ثابت باشه. با اوومدن دموکرات‌ها احتمال حمله‌ به ایران خیلی کم شده ولی خب احتمال تحریم زیاد. مستحضرید که همه‌ی تحریم‌های ایران کار رییس‌جمهور عزیز بیل کلینتون.

سه‌شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۵

جایزه‌ی پسادویچه‌ای

جایزه‌ی دویچه را هر کی گرفت گرفت، ولی پیش‌نهاد می‌کنم یک جایزه به نام جایزه‌ی ویژه‌ی هیجان‌‌سازی در مسابقه‌ی دویچه هم بگذاریم و بدیمش به حسین درخشان به خاطر یک عمر فعالیت تبلیغی ترویجی در این راه. من نمی‌فهمم چطور یک نفر ممکنه روش بشه یادداشت‌های حسین رو بخونه و در رای‌گیری شرکت نکنه.

جایزه‌ی ویژه‌ی گیرکردن در موضوع مسابقه‌ی دویچه هم تقدیم میشه به برادر نیک‌آهنگ بابت فرورفتن بیش از اندازه در آن.

چهارشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۵

چرا ایران بمب اتم لازم نداره!

این انتقاد رو حضوری هم به حسین گفتم. ولی چون حس می‌کنم که حسین اصلا نمی‌فهمه داره چه کار می‌کنه و از طرفی بقیه‌ی ملت هم سرشون با مسابقه‌ی دویچه مویچه گرمه، این جا می‌نویسمش. راستش بنده یکی دو هفته پیش به بدبختی خودم را بیدار نگه داشتم و مصاحبه‌ی حسین با CBC رو نگاه کردم.

سرتون رو به‌ درد نیارم. من در حیرتم که این حسین که - به درستی- با هر نوع براندازی از نوع نرم و سخت و الخ مخالفت می‌کند و باز هم -به درستی- از گنجی و تحکیم و الخ انتقاد می‌کنه که سیاست‌هایشان عملا به نفع آمریکای جهان‌خواره، بعد خودش می‌آد در یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیونی کانادا می‌گه «ایران باید بمب اتم بسازه». آخه برادر من، عوام ِ کانادایی وقتی می‌بینه که یه ایرانی اونم تازه از نوع شبه‌اپوزیسیونش درمیاد میگه ایران بمب اتم می‌خواد خب به این نتیجه می‌رسه که حتما مسوولان ایرانی که به مراتب از حسین کله‌خرترند دارن واقعا بمب می‌سازن. اون وقت میگه پس دم آمریکا گرم اگه بریزه و این دولت رو ساقط کنه. یعنی این حرف که ایران بمب اتم لازم داره دقیقا در راستای همون پروپاگاندای آمریکا و اسراییله که میگن ایران خیلی خطرناکه و باید بهش حمله کرد. ممنون حسین عزیز بابت این تئوری‌هات.

یک نکته‌ی مهم اینه که روزنامه و شوی تلویزیونی مجله‌ی علمی نیست که آدم توش تئوری بده. برای همین هم آدم باید بیش از قبل حواسش باشه که چی داره می‌گه. هر حرفی که آدم می‌زنه هزار تا تبعات داره و اصلا مهم نیست که درسته یا غلطه. اصلا نظر حسین صددرصد درست ولی وقتی گفتنش عملا تنها کمک می‌کنه که افکار عمومی برای حمله به ایران توجیه بشه چرا باید این حرف زده بشه. یک کم احساس مسوولیت هم خوب چیزیه والله. حرف جنجالی زدن کِیف داره می‌دونم. ولی یه چیزهای مهم‌تری هم هست.

حسین تو همون گفت‌وگو یه جا گفت « الان زمانیه که منافع ایران و حکومت جمهوری اسلامی - در داشتن بمب اتم- بر هم منطبق شده.» نظر من رو بخواین منافع حسین و رامزفلد هم همین‌طور.

سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵

صفحه‌ی حوادث

روزنامه‌های ایران یک صفحه دارند به اسم صفحه‌ی «حوادث». احتمالا بودن این صفحه یه ربط‌هایی به هفته‌نامه‌ی حوادث داره که در دوران نوجوانی ماها چاپ می‌شد و خیلی طرفدار داشت و نمی‌دونم چی شد که یه دفعه توقیف شد. تو این صفحه روزنامه‌نگارها می‌نویسند کی کی رو کشت. کی تو صورت اون یکی دیگه اسید پاشید. کدوم کامیون زد به فلان اتوبوس و پرتش کرد تو دره. و از این چیزها.

روزنامه‌های این جا هم‌چنین صفحه‌ای ندارند. حوادث خود خبر‌ ِ. تو صفحه‌یِ اخبار می‌نویسنش. هم‌چنان که در اخبار تلویزیون اولین خبر ممکنه مربوط به فلان تصادف یا قتل باشه.

تو ایران حوادث یه چیز جالب و هیجان‌انگیز و خوندنیه و البته معمولا ناراحت‌کننده است. انگاری آدم داره داستان کوتاه غم‌ناک می‌خونه. تو این جا حوادث همون چیزهایی است که اتفاق می‌افته. زندگیه.

دوشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۵

نوروز و کوروش کبیر

من با این نظر که تعطیلات چهارروزه‌ی عیدفطر مقدمه‌ای است برای کم کردن تعطیلات نوروز اکیدا مخالفم. دوام و بقای دولت کنونی بر عوام‌فریبی و اصل ِ «به مردم حال بده، برشون حکومت کن» استوار است و کم‌کردن از تعطیلات نوروز با این اصل تناقض دارد.

ضمنا جهت اطلاع ایران‌دوستانی که با کوروش کبیر حال می‌کنند، امروز در دانشگاه یورک آقای دکتر هیراد ابطحی درباره‌ی «بیانیه‌ی کوروش کبیر در ۵۳۸ قبل از میلاد، نمونه‌ای از جهانی بودن حقوق بشر» صحبت می‌کنند. برین، شارژ می‌شین بعد می‌تونین برگردین جلوی عرب‌های سوسمارخور افه بیاین که ما چه قدر کارمون درسته!

چهارشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۵

اکبرگنجی از دو زاویه

«رژیم جمهوری اسلامی یک رژیم اصلاح‌پذیر است و شاهد مدعای من انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۱۳۷۶ و انتخابات شوراها در سال ۱۳۷۷ و انتخابات مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۷۸ است.»

کنفرانس برلین، ۱۳۷۸
منبع: پیام امروز، شماره‌ی ۳۹

«تاريخ اروپا گواهی می دهد که چگونه بی اعتنايی نسبت به نقض حقوق بشر توسط نازی ها در آلمان به فجايعی هولناک انجاميد، و چگونه آن آتش از درون مرزهای آلمان فراتر رفت و جهان را طعمه خود کرد.»

پارلمان اروپا، فرانسه، ۱۳۸۵
منبع: بی‌بی‌فارسی

سه‌شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۵

در ستایش ِ کوبا

در رده‌بندی آزادی مطبوعات که گزارشگران بدون مرز انجام داده‌اند‌ (فایل pdf)، کوبا حتی از ایران هم اوضاعش خراب‌تر است. دیگه خودتان دریابید کوبا چه فاجعه‌ای است. لابد دوستان می‌گویند عوضش روزنامه‌نگاران کوبایی اگر سرما بخورند یا درد کمر بگیرند، دکتر هست که درمانشان کند!

ضمنا این بی‌بی‌سی فارسی هم ده کشور آخر را چپه نوشته است! کره‌شمالی آخر است و سه تا قبل از اون کوباست، شش تا قبلش ایران.

دوشنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۵

می‌خواهیم احمق باشیم، می‌توانیم

دولت اهل ِ برنامه‌ریزی نیست فکر می‌کنه همه‌ی ملت هم مثل خودش هستن و یه دفعه چهار روز پشت سر هم رو تعطیل می‌کنه. داشتم فکر می‌کردم اگه قرار باشه دور از جون یکی دیگه مثل ِ این احمدی‌نژاد به دنیا بیاد همون یک بچه هم زیاده.

یادش به خیر زمستان گذشته که با دوستان خارجی‌ام به ایران اومدم با عمق ِ وجود فاجعه‌یِ تعطیلی بی‌برنامه را فهمیدم. طبق معمول، کار ِ ویزای دوستان من به لحظه‌ی آخر رسیده بود. امیدم به یک چهارشنبه بود که یه آشنا بره وزارت امور خارجه و کارها راه بیفته که ناگهان سه‌شنبه، همین دولت فخیمه اعلام کرد که چهارشنبه، پنج‌شنبه به خاطر ِ آلودگی هوا تعطیله . حالا این را هم داشته باشید که در خارج از ایران این شنبه یکشنبه هست که تعطیله و بنابراین دوستان من این دو روز رو هم نمی‌توانستند به سفارت ایران در اتاوا برن. خلاصه اون چند روز رو من دست به دعا بودم که بادی بوزد تا مبادا شنبه هم در ایران به خاطر آلودگی تعطیل شود. خدا رو شکر باد وزید و شنبه کار دوستان من در ایران راه افتاد و اون‌ها دوشنبه‌اش رفتند اتاوا برای گرفتن ویزا و سه‌شنبه هم پرواز داشتند. همون دوشنبه‌ به دادم رسید وگرنه چند هفته‌ی چند نفر داغون می‌شد. تازه این یه چیزه جزییه.

یادمه سعید لیلاز یه جا خسارت تعطیلی بی‌برنامه رو حساب کرده بود. یه جورایی تولید ناخالص داخلی ایران رو در نظر بگیرید که مثلا بر اثر ۲۵۰ روز کار بدست می‌آید. با به کم تقریب ۱/۲۵۰ اون میشه خسارت تعطیلی یه روز.

شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۵

پنجشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۵

رادیو در دنیای گلوبال

یک اشکال رادیو اینترنتی اینه که معلوم نیست صبح و شبِ شنوندگانش کِی هست. این طوری میشه که سر صبح با انرژی نشستی پای رادیو زمانه و یه آهنگی گذاشته که بدرد شب موقع خواب می‌خوره.

چهارشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۵

حافظه از نوع محسن رضایی

محسن رضایی در گفت‌وگوی تفصيلی با ايسنا: «امام(ره) با نام‌گذاری روزقدس انرژی و استعداد مخالفت جمعی جهان اسلام با اسرایيل را به ظهور رساند.»

وا.. تا جایی که بنده به خاطر میارم، نامگذاری روز قدس کار منتظری بود و نه امام. بیخود نیست خاطرات محسن رضایی از جنگ هم توش پر غلط غلوطه!

پی‌نوشت: مثل این که اشتباه کرده‌ام و نام‌گذاری روز قدس از منتظری نبوده است. شرمنده! ولی مطمئنم نام‌گذاری یکی از این مناسبت‌ها را منتظری کرده است. احتمالا همان‌طور که یکی از خوانندگان گفته هفته‌ی وحدت.

سه‌شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۵

انتخابات رهبری حزب لیبرال کانادا (۱)

یک شخصیت بی‌نام در نظرات پیله کرده‌اند که چرا بنده در زمینه‌ی انتخابات رهبری حزب لیبرال کانادا نمی‌نویسم. من هم به همان رسمی که مثلا نیویورک تایمز در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در نهایت از یک کاندیدا حمایت می‌کند، در این نوشته اظهار فضل می‌نمایم.

چنان‌چه مستحضرید بنده به طور سنتی طرفدار محافظه‌کاران هستم و در انتخابات گذشته هم با تمام وجود از آنان حمایت کردم و به همین دلیل هم آنان پیروز شدند. تنها دلیلی که باعث گشته است حمایتم را از آنان و بویژه حضرت آقای هارپر نخست‌وزیر کنونی پس بگیرم، موضعشان در جنگ اسراییل و لبنان بود که به حق روی حسین درخشان را در حمایت از اسراییل سفید کردند. از آن جا که برای من وقتی مساله‌ی اسراییل و فلسطین باشد، دیگر مسایل هیچ اهمیتی ندارند، هم اکنون حمایت خود را از حزب لیبرال اعلام می‌کنم و شما را گواه می‌گیرم که این حزب با حمایت من در انتخابات آینده پیروز می‌شود.



و اما کاندیداها


کاندیدایی که فعلا از بقیه جلوتر است حضرت آقای مایکل ایگناتیف است که از تولد تا ۲۵ سالگی را در کانادا بوده و از ۲۵ سالگی تا ۶۰ سالگی (الان) را در آمریکا. خلاصه انگلیسی را با لهجه‌ی آمریکایی صحبت می‌‌کند. آدم باکلاسی است و برای همین بروبچ ایرانی حزب لیبرال بیشتر طرفدار او هستند. شاید به این دلیل هم که خب به هر حال او شانس اول را دارد و ایرونی‌ها معمولا طرفدار اونی میشن که رای بیاره. ایگناتیف در زمینه‌ی افغانستان و عراق همون نظر من را دارد و از حمله‌ی آمریکا به عراق حمایت کرده است و به همین دلیل مورد غضب جناح چپول هست. اخیرا تونست در یک هفته سه بار نظرش را در مورد جنگ اسراییل و لبنان عوض کنه و از این بابت انصافا نشون داد که خیلی کار داره تا سیاستمدار بشه. خلاصه که اول‌ها اصلا ازش خوشم نمیومد ولی الان کم کم داره برام قابل تحمل میشه. مهمترین خاصیت ایگناتیف اینه که اون با یه رابطه (رامین جهانبگلو) من را میشناسه. ایگناتیف در زمان انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر به دعوت رامین به ایران اومد و فکر کنم ازش یک مصاحبه هم در مجله‌ی مدرسه چاپ شد. زمان زندانی بودن رامین مثکه سعی کرد کمک بکنه حالا خدا میدونه کار را بدتر کرد یا نه. دیگه این که میگن ایگناتیف در یکی از نوشته‌هاش از شکنجه طرفداری کرده که فکر کنم بیشتر از این انگ‌زنی‌های جماعت چپوله. اگر کسی متن اصلیه را داره تو نظرات بذاره. خلاصه به قول این فرنگی‌ها آدم کانتروورشالی است! اگه قرار باشه یکی این هارپر را شکست بده احتمالا همین ایگناتیف است. ضمنا ایشون دیروز پریروز هم در این جلسه‌ی کاندیداها در تورنتو اکید گند زدند و یه خورده طرفدارانشون رو ناامید کردند.

ادامه داره

یکشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۵

همشهری‌آنلاین، طلیعه‌ای نو در سایبرژورنالیسم

یکی از نکات بسیار قوی سایت همشهری‌آنلاین نداشتن ِ تاریخ است. یعنی مثلا اگر شما در این سایت یک خبر یا گزارش را پیدا کنید نمی‌توانید بفهمید که مال یک روز پیش است یا دوازده سال پیش. شاید دلیلش این باشد که همشهری‌آنلاین یکی از مصادیق سایبرژورنالیسم هست.

یکشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۵

جل‌الخالق!


ملت کوبا که نصفشون در رفتن به میامی، نصف دیگرشون هم با نون خشک روز رو شب می‌کنند. بهتر بود عنوان جلسه می‌بود «تجلیل از مقاومت ضدامپریالیستی و ضدآمریکایی یگانه مبارز کوبا، فیدل کاسترو» اگر تهران بودم انصارحزب‌الله وار می‌رفتم جلسه رو بهم می‌ریختم.

پوستر از وبلاگ گردباد

چهارشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۵

جوک کوبایی

تقدیم به آق بهمن

Fidel dies and goes to heaven. When he gets there, St. Peter tells him that he is not on the list and that no way, no how, does he belong in heaven. Fidel must go to hell.
So Fidel goes to hell where Satan gives him a hearty welcome and tells him to make himself at home. Then Fidel notices that he left his luggage in heaven and tells Satan, who says, "No hay problema, I'll send a couple of little devils to get your stuff."
When the little devils get to heaven they find the gates are locked - St.Peter is having lunch - and they start debating what to do.
Finally, one comes up with the idea that they should go over the wall and get the luggage. As they are climbing the wall, two little angels see them, and one angel says to the other, "My goodness! Fidel has been in hell no more than ten minutes and we're already getting refugees."

ترجمه‌ی جوک در وبلاگ ابراهیم نبوی

دوشنبه، مهر ۰۳، ۱۳۸۵

آیا می‌دانید که؟

کشف این هفته‌ی بنده این که مریم رجوی و حمید تقوی رهبر کنونی حزب کمونیست کارگری هر دو در دانشگاه شریف درس خوانده‌اند. رجوی متالورژی خوانده و تقوی کامپیوتر. شریف مثل این که اپوزیسیون کله‌خر هم خوب تربیت می‌کنه!

جمعه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۵

اراجیف انقلابی، هذیانی

یک راه‌حل عالی برای نجات ایران. می‌گم حالا که اصلاحات شکست خورده، انقلاب هم که به خون و خونریزی کشیده می‌شه و هزینه‌اش زیاده، انقلاب مخملین هم که بیشتر خیالبافی ذهن فعال اکبر گنجیه تا یک راه‌حل عملی، یک راه‌حل خوب می‌تونه کودتا باشه، مثل اینی که در تایلند اتفاق افتاد. کودتا چند تا مزیت عالی داره. اول این که کاملا بدون خونریزی و خشونته و بنابراین بی‌هزینه. دوم این که خیلی سریعه و می‌تونه در یک شب انجام بشه. این مزیت بویژه برای اونایی که زورشون میاد دو سال یک بار برن پای صندوق رای خیلی نکته‌ی مثبتیه. سوم این که میشه حمایت کشورهای خارجی مثل آمریکا رو براش به راحتی کسب کرد.

ولی این که چطوری کودتا کنیم هم خیلی به نظرم راحته. کافیه به چند تا از فرمانده‌های ارتش یا سپاه یک رشوه‌ی اساسی و وعده‌ی جاه و مقام داد. در ایرانی که مدت‌هاست اخلاقیات مُرده مطمئن باشید به سه سوت میشه همه‌ی این آدم‌ها رو خرید. ایده‌ی هوشمندانه‌ای بود نه؟

بی‌نوشت: امیدوارم نیاز به توضیح نباشه که دارم هذیون می‌گم.

سه‌شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۵

اراجیف شوونیستی-طبقاتی

بنده کلی فکر کردم به این نتیجه رسیدم که بهترین سن مهاجرت از ایران بین ۱۲ تا ۱۶ سالگی است. نمونه‌های موفقش هم انوشه انصاری و امید کردستانی. و اما چرا؟

اگر شما قبل ۱۲ سالگی بروید آمریکا/کانادا، اون وقت فرصتی برای این که جوهره‌ی ایرانیت کسب کنید نداشته‌اید (احتمالا به جز ختنه بودن). برای همین پیشنهاد می‌کنم حال زندگی آمریکایی را ببرید و به ایران فکر نکنید. برید عشق و صفا و کِلاب و مستی. اسمتون رو هم حتما از علی به Alex عوض کنید.

اگر بعد از ۱۶ سالگی مهاجرت کرده‌اید برایتان خیلی متاسفم. چون یک به اصطلاح زندگی دوگانه‌ی خیلی احمقانه خواهید داشت. تا آخر عمر با یک انگلیسی دست‌وپا شکسته با لهجه‌ی ترکی-رشتی صحبت می‌کنید. همه‌ی آدم‌های تو خیابون براتون غریبی می‌کنند. تا آخر عمر در نوستالژی ایران زندگی می‌کنید و با قرمه‌سبزی خوردن و سبزه‌ی عید درست کردن به این توهم دچار می‌شوید که دارید فرهنگ اصیل ایرانیتان را حفظ می‌کنید.

اگر بین ۱۲ تا ۱۶ سالگی آمده‌اید این‌ور همه کاری می‌توانید بکنید حتی فضانوردی.

دوشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۵

درباره‌ی اهمیت سایبرژورنالیسم

قصد بی‌احترامی نباشه. ولی در ادامه‌ی یادداشت دو روز پیشم توصیه می‌کنم گزارشی که از «نشست تعاملی روزنامه‌نگاری آنلاین» در همشهری آنلاین چاپ شده است را بخوانید. مثلا این جا: «از نظر من روزنامه‌نگاري آنلاين ،سايبر ژورناليسم ، ژورناليسم ديجيتال و روزنامه الكترونيك با هم متفاوت هستند. روزنامه نگاري الكترونيك به نظر من همان تلويزيون و راديو است. روزنامه‌نگاري ديجيتال تبديل شدن داده‌ها به صفر و يك است و اينترنت عنصر اصلي در روزنامه‌نگاري آنلاين. در روزنامه‌نگاري سايبر برنامه‌نويس‌ها و سرويس دهندگان كه براي گردش كار و فرمت‌هاي جديد برنامه مي نويسند هم جزو عوامل اصلي در ايجاد روزنامه‌نگاري سايبر هستند.»

یک مشت کلمه‌ی قلمبه سلمبه با یک سری جملات مبهم و بی‌معنی. شرمنده ولی من از یک سری از افرادی که در حوزه‌ی ارتباطات در ایران ادعای تخصص می‌کنند جز همین طور حرف زدن هیچ چیز دیگری ندیده‌ام. شاید هم سواد من قد نمی‌کشه بفهمم استادان چی می‌گن.

یکشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۵

تبریک به همشهری‌های عزیز

من هم به نوبه‌ی خودم رفتن اولین فضانورد مشهدی به فضا را به همه‌ی دوستان به ویژه مشهدی‌های عزیز تبریک عرض می‌کنم! به حق که خانم انوشه انصاری برگی دیگر بر کتاب قطور افتخارات مشهدی‌‌ها افزوده‌اند. به قول ایسنا ایشان اولین مشهدی هستند که مشهد را از فضا می‌بیند.

پنجشنبه، شهریور ۲۳، ۱۳۸۵

...

یه زمانی نوشته بودم هرکی دیدید بیشتر از کلماتی مانند «چالش»، «گفتمان»، «رویکرد» و این چیزها استفاده می‌کند مطمئن باشید آدم بیسوادتری است. الان می‌خواهم یک کلمه به اون لیست اضافه کنم. «سایبر» و ترکیبات آن مثل «سایبرژورنالیسم»، «فضای سایبر» .

چهارشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۵

گزارش واقعه

گردهمایی جایتان خالی بود. خیلی خوب برگزار شد. کلا ۷۵ نفر بودیم. خیلی‌ها آمدند البته خیلی‌ها هم نیامدند!!

گزارش خود تورنتوسان درباره‌ی گردهمایی
یک عکس
مطلب بازتاب درباره‌ی ماجرای مقاله‌ی تورنتوسان با برداشتن عکس از وبلاگ بنده (ضمنا ما وقتی به کانادا اعتراض می‌کنیم حتما باید یه فحش هم به احمدی‌نژاد بدیم که بازتاب این طوری کار ما را مصادره به مطلوب نکنه!!!)
از وبلاگ آقای سلطانپور (یادداشت، عکس)
تبلیغ کشتار دسته‌جمعی توسط تورنتوسان: یادداشت آقای سلطانپور در شهروند
عکس‌های پویان
یادداشت پویان در رادیو زمانه
یادداشت نادر داوودی در واشنگتن‌ پریزم

سه‌شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۵

تجمع روبروی روزنامه‌ی تورنتو سان


فردا (چهارشنبه) ظهر قرار است برویم روبروی روزنامه‌ی تورنتو سان تجمع. هفته‌ی پیش مایکل کورن یکی از ستون‌نویسان این روزنامه یک مقاله‌ای نوشت با عنوان We should nuke Iran. یک جوابیه یک سری از دوستان نوشتند که این شنبه چاپ شد ولی خوب یه طوری که انگاری ما اشتباه منظور آقای کورن رو فهمیدیم! دوباره هم کورن جفنگیاتش رو تکرار کرده. اگر چه معلومه کلی ملت شاکی شدن و بهش ایمیل زدن. به هر حال لطف کنید تورنتو هستید موقع ناهار بیاید پیش ما که با هم بریم ناهار. میگن روبروی ساختمان روزنامه‌ی سان ساندویچ فروشی خوبی هست.

اگر دانشگاه هستید قرار ما ساعت ۱۲:۱۵ در حیاط ساختمان International Student Center
اگر خودتان می‌روید ساعت ۱۲:۳۰ در 333 King Street East

دوشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۵

شما زنده به آنید که ببندید

در گردهمایی فارغ‌التحصیلان شریف در کالیفرنیا که بودم دیدم دست خیلی‌ها مجله‌ی «نامه» هست. پرسیدم ماجرا چیه گفتن آقای صمیمی بهبهانی مدیرمسوول نامه شریف درس خوانده و الان هم این‌جاست و مجله‌ها را هم اون آورده. همان‌جا فکر کنم کاوه بود که یک شعر سیمین بهبهانی را با تعجب نشان داد و گفت چه چیزایی تو ایران چاپ میشه!

خواستم بگم، کاوه جان، نامه را هم به‌ خاطر (به بهانه‌ی) اون شعر بستند.

سه‌شنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۵

سخنان گوهربار الف‌نون

میزان فهم و شعور رییس‌جمهور محبوب از کنفرانس‌های علمی (بخش‌هایی از صحبت ایشان در جمع تعدادی از جوانان برگزیده‌ی کشور)

«رييس‌جمهور با بيان اين‌كه معتقدم بايد فضا را براي رشد علمي در كشور بيش از اين فراهم كرد، اظهار داشت: در مورد شركت در كنفرانس‌هاي خارجي معتقدم بايد در اين كنفرانس‌ها شركت كرد، ولي بعضي از كنفرانس‌ها يك كلاه بزرگ هستند. مثلا ديده مي‌شود كه در اين كنفرانس‌ها از جوانان دعوت مي‌شود ولي بعدا از همين جوانان سوءاستفاده مي‌شود و آنها را مي‌ربايند و براي خود نگه مي‌دارند.

رييس‌جمهور گفت: مثلا در مورد شركت در كنفرانس‌ها من خود چندين سال قبل در يك كنفرانس مهم شركت كردم كه چندين مقاله ارايه شده بود و انجمن مهمي آن را برگزار كرده بود و شش روز طول كشيد. ما خود در طول اين شش روز بسيار تلاش كرديم. از صبح تا شب مقاله‌ها را مي‌خوانديم ولي در پايان ديديم كه آن انجمن برپا كننده چه پولي به جيب زده است، همچنين در اين كنفرانس‌ها درصدد هستند مغزهاي نخبه را شناسايي و آنها را جذب كنند.

وي افزود: شركت در كنفرانس‌هاي خارجي اعتبار نمي‌آورد، اعتبار زماني حاصل مي‌شود كه اقدامي انجام شود و اين اقدام نتايج مفيدي براي كشور داشته باشد. »

چهارشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۵

وای اگر انقلاب مخلمین شود ...

وا.. من نمی‌فهمم چند ماه پیش که هیچ خبری نبود رامین را بازداشت کردند. حالا که معلوم شده رامین جاسوسه و می‌خواسته انقلاب مخلمین کنه آزادش می‌کنن. خب دور از جون اگه تو همین وقتی که تا دادگاه مونده اون یک سری اطلاعات فوق سری مملکت را به آمریکایی‌ها برسونه یا زبونم لال از فرصت استفاده کنه و انقلاب مخلمین بکنه بعد کی قراره جوابگو باشه؟!! خیلی تاسف‌باره که آدم می‌بینه مهرورزی رییس‌جمهور محبوب به جای این که نصیب نیروهای ارزشی بشه، به ضدانقلاب و جاسوس‌ها می‌رسه. لابد قاضی مربوطه یک وثیقه‌ی به خیال خودش خفن گذاشته که رامین در نره. ولی اینا نمی‌دونن که کار و بار رامین با دلاره و نه ریال. به یه سوت آمریکایی‌ها براش پول رو می‌فرستن و بعد رامین با اون همه اطلاعات باارزش در میره میاد این‌ور.

مصاحبه‌ی رامین با ایسنا (ممنون از مهرداد)

سه‌شنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۸۵

دانشگاه مجازی فرهنگ و معارف اسلامی از چنل فاروئه دانشجو می‌پذیرد

من با اجازه‌تون یک ساعتی هست دارم می‌خندم. از آگهی‌های سایت بازتاب رفتم به وب‌سایت دانشگاه مجازی فرهنگ و معارف اسلامی. این دانشگاه امسال در رشته‌ی اخلاق برای مقطع کارشناسی ارشد دانشجو می‌پذیرد. تا اینجاش با استانداردهای ایران قابل قبول است. ولی حالا بروید صفحه‌ی مربوط به شهریه این دانشگاه را نگاه کنید. بسته به این که مال کدام کشور باشید ۱۱ شهریه‌ی مختلف دارند! ببینید شهریه سالانه‌ برای ساکنان هر کشور چقدر است

۸۲ دلار برای ساکنان سيرالئون ، کنگو ، بروندی ، مالاوی ، اتيوپي ، نيجر، گينه بيسائو، زامبيا ، يمن ، مالی ، موزامبيک ، نيجريه ، ماداگاسکار ، چاد، افغانستان ، جمهوری خلق کنگو، کره شمالی ، ليبريا، ميانمار ، سالوتومه وپرنسيپ ، سومالی
۹۰ دلار برای ساکنان روندا ، اريتره ، بورکينافاسو، بنين ، کنيا ، تاجيکستان ، آفريقای مرکزی ، آنگولا ، اوگاندا ، نپال ، توگو ، بوتان ، کامبوج ، هائيتی ، سنگال ، سودان ، لائوس ، بنگلادش ، کامرون ، کومور ، گامبيا ، موريتانی ، جزاير سليمان ، مغولستان
۹۸ دلار برای ساکنان پاکستان ، غنا ، گينه ، ويتنام ، نيکاراگوئه ، پاپوا ، گينه نو ، مولداوی ، هند ، بوليوی ، ازبکستان ، هندوراس ، بوسنی وهرزگوين ، کوبا ، جيبوتی ، عراق ، کريباتی ، جزيره مارشال ، تانگو ، صربستان
و ...
گرانترینش ۱۶۸ دلار برای ساکنان کشورهای آمريکا ، لوگزامبورگ ، آندورا ، برمودا ، برونئي ، کايمن ، چنل فاروئه ، گرينلند ، گوام ، ليختن اشتاين ، موناکو ، قطر ، سان مارينو ، امارات ، ويرجين

این چنل فاروئه کسی می‌داند کجاست؟

دوشنبه، شهریور ۰۶، ۱۳۸۵

فقط در تورنتوست که ...

فقط در تورنتوست که می‌توانی یک شب -مثل ِ دیشب- در رستورانی دور ِ میز ِ شام بنشینی و روبرویت یکی از خاطرات دوران مدرسه‌اش و چریکِ فدایی شدنش بگوید. کنارت یک طرف درس‌خوانده‌ی دانشگاه امام صادق باشد با تخصص روابط ایران و اسراییل. آن یکی کنارت مدت‌هاست که در کاناداست، در راتگرز درس خوانده و از قضا مترجم «بیم موج» خاتمی به انگلیسی هم هست. یکی دیگر - که هر چه کردم نتوانستم به حرفش بیاورم- در روبرویت نشسته که الان در دانشگاه شهیدبهشتی استاد بیوشیمی است و برای دیداری کوتاه به کانادا آمده است. یک کم آن طرف‌تر دو تا نشسته‌اند که ...

خیلی جاهای دیگر در آمریکای شمالی اگر دور میز شام باشی -آن طور که شنیده‌ام- اطرافت بیست تا مهندس برق می‌بینی که در ایران در همان دانشگاه تو درس خوانده‌اند ...

جمعه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۵

...

فکر کنم تا قبل از این که گنجی به ایران برگرده، به اندازه‌ی کافی فرصت باشه یکی دیگه (یا شاید هم چند نفر به نوبت!) تو ایران انقلاب مخملین بکنه!

سه‌شنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۵

گفت‌وگوی رادیو خط قرمز با اکبر گنجی

-آقای گنجی، می‌شه لطفا هدف از سفرتون به خارج از ایران را برای شنوندگان ما بگید.

- با تشکر از رادیوی شما و هم‌چنین تشکر از هم‌میهنان عزیزی که از اقصی نقاط جهان دارند برنامه‌ی شما را گوش می‌دهند. خدمت شما عرض کنم هدف من تشکیل یک جبهه‌ی صلح‌طلبی از ایرانیان و همکاری اون با جبهه‌ی صلح‌طلبی جهانی هست.

-میشه بگویید این جبهه در چه وضعیتی هست الان؟


- این جبهه را ما تونستیم در ۱۸ شهر جهان تشکیل بدیم و یک گفت‌وگوهایی هم با نمایندگان جبهه‌ی صلح‌طلبی جهانی تا حالا داشته‌ایم. من با نمایندگان جامعه‌‌ی مدنی مثل چامسکی و گیدنز دیدار کرده‌ام و خوشحالم که از این جا به شنوندگانمون بگم که آنها هم با حمله نظامی به ایران مخالفن.

-چه خوب. یعنی دیگه آمریکا حمله نمی‌کنه؟

-دوستان من این‌طور گفتن. البته خب ما باید هنوز به گفت‌وگوهایمون ادامه بدیم.

-این جبهه‌ی صلح‌طلبی جهانی الان در چه وضعیتیه؟


این جبهه‌ی جهانی تا حالا تونسته از حمله‌ی آمریکا و اسراییل به موزامبیک و پاراگوئه و خیلی جاهای دیگر جلوگیری کنه و امیدواریم با همکاری ما از حمله به ایران جلوگیری بشه.

- یعنی دیگه آمریکا Regime Change رو نمی‌تونه در ایران پیاده کنه. پس این رژیم قراره چطوری عوض بشه؟

- با نافرمانی مدنی. نگاه کنید ما ایرانی‌ها خیلی قانون‌مدار هستیم و هیچ‌وقت کاری نمی‌کنیم که دولت ما را زندان بفرسته. یا هیچ‌وقت تو نشریات چیزی نمی‌‌نویسیم که دولت آن‌ها را توقیف کنه. حالا من می‌گم باید نافرمانی مدنی کنیم. یعنی از قانون سرپیچی کنیم و بعد حاضر باشیم بریم زندان.

-مثلا چی کار کنیم آقای گنجی؟

- مثلا نریم سر کار.

-خب این رو که بگیم مردم گوش نمی‌کنن.

- نشد دیگه. مردم باید هزینه بدن. همین‌جوری که ما به دموکراسی گذار نمی‌کنیم. ولی خب این قدم اوله. حالا قدم‌های دیگه رو من بعدا می‌گم.

-راستی میشه برای شنوندگانمون انگیزه‌یتون را از اعتصاب غذا بگید؟

- نگاه کنید. هشت سال اصلاح‌طلبان هر روز سه وعده غذا خوردند و این مملکت درست نشد. حالا ما سه روز غذا نخوردیم. توضیحات بیشتر رو هم من در کتاب سومم نوشتم. علاقه‌مندان میتونن برن مطالعه کنند.

- بعضی‌ها می‌گن که این اعتصاب غذا موفق نبود. چون هر شهری ۱۰ تا ۱۵ نفر در آن شرکت کردند.

- نگاه کنید. این به هر حال قدم اوله. گذار به دموکراسی یک شبه اتفاق نمی‌افته. این دفعه ۱۰ نفر بودند. هفته‌ی بعد میشن ۲۰ نفر. ماه بعد ۱۰۰ نفر و انشاا.. سال بعد چند میلیون نفر. بعد رژیم عوض میشه.

-خب حالا این رژیم تسلیم شد. بعد چی کار می‌کنیم؟

-اول یک کمیته‌ی حقیقت‌یاب تشکیل می‌دیم که عاملان قتل‌های زنجیره‌ای رو پیدا کنه. بعد هم آن‌ها را می‌بخشیم. بعدش میریم قانون اساسی جدید را می‌نویسیم همون جور که مردم خواستن.

- خب این کار را که ما یک بار ۳۰ سال پیش هم کردیم و الان این جوری شد.

- نه الان فرق می‌کنه. این دفعه ما یک قانون اساسی خوب می‌نویسیم که مشکلات قانون اساسی ۳۰ سال پیش را نداشته باشه.

-ممنون از گفت‌وگویتون آقای گنجی.

-منم ممنون از شما و هم‌میهنان عزیز

یکشنبه، مرداد ۰۱، ۱۳۸۵

تحلیل اوضاع ایران و دنیا به شیوه‌ی عباس عبدی!

البته خب مگه حزب‌الله کاری می‌کنه؟ اصلا اسراییل مگه کاری می‌کنه؟ حالا مثلا بکنه خب چی میشه؟ اصلا این جنگ به نظر من اصلا مهم نیست. به این زودی هم تمام نمیشه. خب بشه هم فرقی نمی‌کنه. انگار که مثلا میوه و سبزی‌ِ خانه‌ی ما تمام بشه. مهم اینه که اصلاح‌طلبان هیچ برنامه‌ای ندارن. خب اصلا داشته باشن هم مثل اینه من یک لب‌تاپ داشته باشم. چیکارش می‌کنم؟ میرم باهش ایمیل می‌زنم؟ ایمیل من به چه دردی می‌خوره؟ اول باید بریم ببینیم تو این سیصد سال چه افرادی تا حالا ایمیل زدن. تازه اسم همشون را هم دربیاریم بازم باید به حال اصلاح‌طلبان گریه کنیم. بدبخت‌ها اصلا گیجن. فقط سیدحسن نصرالله میدونه داره چی کار می‌کنه که خب خوب می‌دونه که هیچ کاری نمی‌کنه. نظر من را بخواید جهان داره می‌شه باغ‌وحش. یک باغ‌وحش که اصلا نه در داره نه دیوار. حالا شما بیا برای این باغ‌وحش دیوار هم درست کن. فکر می‌کنی فایده داره؟ اگه داشته بود که الان احمدی‌نژاد رییس‌جمهور نبود. اون وقت من رییس‌جمهور بودم شاید هم گنجی. جفتمون هم هیچ کاری نمی‌تونستین بکنیم. می‌رفتیم عربی می‌رقصیدیم که خب نمی‌رقصیدیم هم چیزی نمی‌شد. اصلا مگه قراره با رقص من چیزی درست بشه.

جمعه، تیر ۳۰، ۱۳۸۵

راهپیمایی روبروی کنسول اسراییل


فردا ساعت یک بعدازظهر روبروی کنسول اسراییل در تورنتو راهپیمایی خواهد بود. ساعت ۱:۰۰ عده‌ای از ما روبروی bloor و bay جمع می‌شویم که برویم روبروی کنسول اسراییل که دو خیابان آن طرف‌تر هست. خواستید به ما بپیوندید .....

اگر مونترال هستید این‌جا را بخوانید.

پنجشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۵

سه‌شنبه، تیر ۲۷، ۱۳۸۵

گنجی (۱)

یک ربع به خودم استراحت بدهم و وبلاگ بنویسم!

روزنامه‌ی اقبال قبل انتخابات یک مصاحبه داشت با علوی‌تبار. در آن مصاحبه وقتی صحبت تحریم شده بود علوی‌تبار گفته بود که سیاست یک کار جمعی است. وقتی می‌بینی همه‌ی دوستان اطرافت دارند از شرکت در انتخابات دفاع می‌کنند دیگر معنی ندارد تو تکی بنشینی از تحریم صحبت کنی. چون معلوم است راه به جایی نمی‌بری.

حالا حکایت گنجی است. طرفداران اعتصاب غذای گنجی در میان شخصیت‌های سیاسی ایران امیرانتظام و ملکی هستند و بس. این طرف هم در شهرهای مختلف بین ۵ تا ۵۰ نفر جمع شده بودند. این راه بنابر این قاعده‌ که سیاست یک کار جمعی است محکوم به شکست است.

پنجشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۵

نامه اعتراضی به سفارت کانادا

یک نامه‌ی اعتراض نوشته شده به سفارت کانادا در مورد سخت‌گیری‌های اخیرشان در ویزا دادن به ایرانی‌ها. نامه قرار است از طرف انجمن‌های دانش‌جویی ایرانی در دانشگاه‌های مختلف کانادا امضا شود. اگر شما در یکی از این انجمن‌ها هستید و یا دوستانی در این انجمن‌ها دارید و می‌توانید ما را در جمع‌آوری امضا کمک کنید به من ایمیل بزنید تا نامه را برایتان بفرستم. ممنون!

چهارشنبه، تیر ۱۴، ۱۳۸۵

اکبر گنجی و نظام جمهوری اسلامی

هر نگاهی که همه‌ی مسوولان حکومتی را یک‌کاسه بداند اکیدا مشکل‌زاست. حالا یک مدتی است اکبر گنجی هم طرفدار این نگاه شده است. این گفت‌وگوی گنجی با صدای آمریکا را نگاه کنید. گنجی شونصد بار از اصطلاح رژیم جمهوری اسلامی و نظام جمهوری اسلامی استفاده می‌کند. آقای گنجی، کدام نظام آخه؟ این نظام رهبری است؟ احمدی‌نژاد است؟ کروبی چطور؟ مشارکتی‌ها چطور؟ کدام رژیم؟‌این نگاه‌های صفر و یک‌اند که مشکل درست می‌کنند. نگاهی که هر کسی را یا جزو نظام می‌داند یا مخالف نظام! آن هم یای مانع‌التجمع!

یکشنبه، تیر ۱۱، ۱۳۸۵

رامین را آزاد کنید!

وا... حرف زیادی در مورد مصاحبه‌ی آقای اژه‌ای وزیر اطلاعات ندارم. فقط از باب تذکر خدمتشان می‌گویم که اگر هر کسی را که دنبال انقلابِ نرم است بازداشت کنید آن‌وقت خدای نکرده انقلاب از نوع سختش ممکن است اتفاق بیفتد. انقلاب سخت هم بسیار خطرناک‌تر از انقلاب نرم است، بخصوص از باب اتفاقی که بعد از انقلاب سخت بر سر شخص شخیص شما ممکن است بیفتد.

پنجشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۸۵

بدینش بره. همون سنگه رو می‌گم!


ما ایرانی‌ها دوباره احتمالا سر ماجرای مصادره‌ی اشیای باستانی‌مان کلی غیرتی خواهیم شد. با خودمان می‌گیم این آمریکایی‌ها چقدر پفیوزند که سر یک نفرشون که تازه توسط حماس کشته شده دارند میراث باستانی‌مان را حراج می‌کنند. مگه همین آمریکا هواپیمای مسافربری ما را با ۲۹۰ نفر مسافر بی‌گناه روی آسمان خلیج فارس نزدند.

ولی راستش را بخواین، من که می‌گم بدیمش بره. همان تکه سنگی که مثلا نشان می‌ده ما دو هزار سال پیش چقدر کاردرست بودیم. دارم فکر می‌کنم ماها که هر روز تو تهرون قدم می‌زنیم و کلی دود سمی از گلومون پایین میدیم و جیکمون در نمی‌آید. خیلی هم که اذیت بشیم میریم دنبال فرم‌های مهاجرت کانادا و استرالیا. بعد میایم این ور، میگیم وا مصیبتا، آثار باستانیمان را دارن حراج می‌کنن. همه‌مون را می‌گم. خودم رو هم. رامین که دو سال هر هفته به ما درس می‌داد الان دو ماهه که زندانه. براش چیکار کردم. بیشتر از ۳ ساعت وقت گذاشتم تا حالا؟ یک هفته‌ی اول بود و دیگه یادمون رفته. حالا بیام غصه‌ی حقی را بخورم که آمریکایی‌ها دارن از من پایمال می‌کنن. بدینش بره. گور باباش.

قربون خودمون برم که وقتی می‌خوایم از حقمون دفاع کنیم میریم دنبال باکلاس‌ترین حقمون!

سه‌شنبه، تیر ۰۶، ۱۳۸۵

Why God is Winning


Religion was supposed to fade away as globalization and freedom spread. Instead, it’s booming around the world, often deciding who gets elected. And the divine intervention is just beginning. Democracy is giving people a voice, and more and more, they want to talk about God.

Foreign Policy, July/August 2006

شنبه، تیر ۰۳، ۱۳۸۵

غنی‌سازی ورزشگاه‌ها

به سلامتی، به فرهنگ لغتمان باید یک کلمه اضافه کنیم و آن هم غنی‌سازی است! ایسنا نوشته که اردوهای غنی‌سازی اوقات فراغت جوانان داره برگزار میشه. در راستای این که من با این نوشته‌ی حسین با عنوان «هنرورزی در سیاست» کاملا موافقم (جدی میگم)، بد نیست برویم دنبال غنی‌سازی در حوزه‌های دیگر. مثلا بگوییم تماشای فوتبال توسط خانم‌ها در کنار آقایان به غنی‌سازی ورزشگاه‌ها می‌انجامد.

جمعه، تیر ۰۲، ۱۳۸۵

نتیجه‌ی دعوای ایران و کانادا

دوستانِ کانادایی ِ من را یادتان هست که کریسمس به ایران آمدند. فکر کنم آن‌ها جزو آخرین کانادایی‌هایی باشند که توانسته‌اند ویزایِ ایران بگیرند. شنیده‌ام چند ماهی است که دولتِ ایران به هیچ کانادایی‌ای ویزا نمی‌دهد. حتی دولت کانادا ادعا می‌کند که ایران به کارمندانِ سفارتِ کانادا در تهران هم ویزا نداده و برای همین آن‌ها نمی‌توانند به اندازه‌ی گذشته ویزا به ایرانی‌ها بدهند. نتیجه این که چند وقتی است دعوایِ دولتین ِ ایران و کانادا دارد در میان مردم شهیدپرور ایران قربانی می‌گیرد. اگر پذیرش دانش‌جویی از کانادا داشته باشید به همسرتان ویزا نمی‌دهند. مادر و پدر ِ دانش‌جویان ایرانی ِ ساکن ِ کانادا هم دیگر نمی‌توانند ویزای توریستی کانادا بگیرند.

گویا در همان زمانی که حضرت آقا برای تعطیلات ژنو تشریف دارند، ما باید در این‌جا تاوان اون لنگه کفشی را بدهیم که بر سر زهرا کاظمی فرود آورد.

دوشنبه، خرداد ۲۹، ۱۳۸۵

یکشنبه، خرداد ۲۸، ۱۳۸۵

نیمه‌یِ پر ِ لیوانِ حذفِ ایران از جام‌جهانی

من از آن‌جایی که همیشه در زندگی سعی می‌کنم نیمه‌ی پر لیوان را نگاه کنم، به نظرم آمد که باختِ تیم ایران یک خوبی‌هایی هم دارد. خوبی ِ شکست ایران این است که دیگر هِی تلویزیون و احمدی‌نژاد و غیره نمی‌توانند غیرت‌مندی فوتبالیست‌های ایران را در بوق کنند و مجبور می‌شوند از ضعف مربی و کمی ِ بازیِ تدارکاتی و از این چیزها حرف بزنند. یعنی این که دلایل آسمانی را بی‌خیال شویم و به دلایل زمینی بچسبیم. در ایران هر عاملی که به کاهش روحیه‌ی غیرت در هم‌وطنان عزیز بینجامد در درازمدت بسیار ارزشمند است. حالا این غیرت می‌خواهد غیرت ورزشی باشد، یا غیرت قومی، دینی، خانوادگی و هسته‌ای! انصافا ببشتر مسایل و مشکلاتی که داریم سر غیرتِ زیادیمان است که بی‌جهت به جوش می‌آید و کار دستمان می‌دهد.

چهارشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۵

دعا کنید!

برای سلامتی مادر ِ استاد راهنمایم دعا کنید. مثل ِ این که حالش خیلی بده. تو این شرایط اگر برایش اتفاقی بیفتد هم استاد راهنمایم عزادار میشه هم من!

دوشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۵

استفاده از خبرخوان‌ها و معضل ِ نیک‌آهنگ



نیک‌آهنگ با این وبلاگ نوشتنش گند زده به وبلاگ خوندن بنده. ماجرا اینه که من چند وقته با خبرخوان گوگل وبلاگ می‌خوانم که خب هر دفعه ۵ تا عنوان مطلب را نشون میده. بعد این نیک‌آهنگ چون آب ‌خوردنش رو هم تو وبلاگش می‌نویسه باعث شده که خبرخوان بنده همش اسم ایشون را نشون بده و اگه یک وبلاگ یک مطلب بدردبخور بنویسه لابلای نوشته‌های نیک‌آهنگ گم بشه.

جدا از این معضل نیک‌آهنگ استفاده از خبرخوان برای وبلاگ خواندن اکیدا توصیه می‌شود، به‌ویژه برای دوستانِ ساکن ایران که مشکل فیلترینگ دارند.

شنبه، خرداد ۲۰، ۱۳۸۵

تقدیم به فمنیست‌های عزیز



عنوان ظاهری این عکس هست : «دیدار اعضای حزب مردم‌سالاری با محمد خاتمی»
عنوان واقعی این عکس: «دیدار اعضای حزب مرد‌سالاری با محمد خاتمی»

فمینیست‌های عزیز علاوه بر این که باید به نابرابری‌های قانونی بین زن و مرد در تجمعاتشان اعتراض کنند، باید سعی کنند این جمع‌های مردانه را هم بشکنند. دور از جون شما این حزب پس‌فردا قدرت را در دست گرفت با کدام زمینه‌ی قبلی باید به فکر تغییر قوانین بیفتد؟

چهارشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۵

استاد عزیز ِ ما

امروز یکی از استادها به همه ایمیل زده بود که آسانسورهایِ جدیدِ دانشکده خلافِ قوانین ِ حمایت از معلولین ِ انتاریو کار می‌کنند. می‌گفت این آسانسورها وقتی در یک طبقه توقف می‌کنند، از خودشان صدایی در نمی‌آورند و اگر یک نفر کور باشد متوجه نمی‌شود.

این هم قسمتی از ایمیلش

These 'new' elevators seem to arrive at floors without making any sound. Now, I'm no ODA lawyer, but this seems to me to be in flagrant violation of the Ontarians with Disabilities Act. How could a person who is blind know that their elevator car has arrived - or which car is ready for their use - if there's no ding

بنده خدا امید که داره با طرف دکترا می‌گیره!

سه‌شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۵

تقدیم به ارکات‌دوستان عزیز


Dear reader because of sudden rush of idiots spamming everyone is come to an attention that they are vastly running out of brain so with in a week any one who does not give me one milion dollar will be disappeared from the universe. We know that you are still idiot We want to find out which readers are actully more idiot so if you are idiot then please send me a milion dollar or more if you do not pay me this milion dollars then we will delete you from the earth.

Just follow these simple steps
1. Sign into your bank account
2. Click on "transfer" option which is on the left column
3. Select "to the author of khate ghermez blog"
4, Type $1000000.00
5. Press "Send" button ...

دوشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۵

سکس یا زیست‌فناوری. مساله این است!

یادتونه یکی دو هفته پیش یه خبری پخش شد که ایران در جستجوی گوگلی کلمه‌ی سکس در دنیا سوم است. حالا آقای دکتر داوودی معاون اول کشور در یک سخنرانی رسمی با افتخار فرموده‌اند ایران در جستجوی زیست‌فناوری در دنیا دوم است. لابد این به اون در!

جمعه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۵

در بابِ نبودنِ مساله‌ای به نام قومیت‌ها در ایران

بهنود تورنتو که بود یه بار که می‌خواست دلیل بیاره چرا اپوزیسیون ایران خیلی پرته، گفت چون همه‌اش به قومیت‌ها گیر می‌دهند در حالی که در ایران اصلا هم‌چنین مساله‌ای وجود ندارد. مثالش هم این بود که وقتی یک پسر به خواستگاری یک دختر می‌رود خانواده‌ی عروس از همه ‌چیز ِ پسر سوال می‌کنند به جز این که بپرسند کجاییه. یادمه می‌گفت تو تورنتو شب‌ها خانه‌ی یکی از دوستانش می‌رفت که خانم اهل سرخس بود و آقا اهوازی. دو انتهای ایران!

انصافا هم در ایران قومیت‌ها مساله نیستند. این که استاندار آذربایجان مثلا ترک نیست (حالا واقعا هم ترک نیست؟) خیلی ربطی به قومیت‌ها ندارد. والله عوضش کلی سال استاندار خراسان مهرعلیزاده بود که ترکِ اردبیل است. ترک‌ها تا جایی که بنده می‌دانم روزنامه و مجله‌ی ترکی دارند. حتی در دانشگاه رشته‌ی زبان و ادبیات ترکی داریم. حالا نه این که اوضاع خیلی خوب است ولی اصلا قابل مقایسه با کشورهای مشابه نیست. این هم که برای ترک‌ها جوک می‌سازند اگر مشکلی باشد فرهنگی است و نمی‌فهمم با یک راهپیمایی چطوری می‌خواهد درست شود.

افزایش جمعیت کبوترهای عالَم


کفتر‌ِ رو بالکن‌مون امروز زایید:)

پنجشنبه، خرداد ۰۴، ۱۳۸۵

سه‌شنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۵

مملکتِ گل و بلبل


نظر بنده را بخواهید در ایران این اقلیت فارسی زبان هستند که در میان برادران و خواهران آذری دارند زندگی می‌کنند. اگر آن سوسکِ روزنامه‌ی ایران به جای «نمه نه» گفته بود «چی» آن وقت حق تهرانی‌ها بود که بریزند در خیابان و همه جا را آتش بزنند. مملکت خلاصه آن قدر گل و بلبل است که شما هر چی بگویید یک عده می‌ریزند بیرون و شهر را به هم می‌ریزند بنابراین حالا خیلی فرق نمی‌کند کی چی می‌گوید!

زمان خاتمی که از این اتفاق‌ها می‌افتاد می‌گفتیم محافظه‌کارها دارند بحران‌سازی می‌کنند. حالا که دیگر از این چیزها خبری نیست، به نظر می‌آید حق با همان دایی‌جان ناپلئون باشد و کار کار ِ انگلیسی‌ها باشد.

ضمنا بد نیست یادی هم از حماقت و بلاهت شاهنشاه آریامهر بکنیم. ملتی که برای یه «نمه نه» این طوری کنند، اصلا دور از انتظار نیست برای آن سرمقاله‌ی کذایی رشیدی مطلق هم انقلاب کنند!

عکس هم مال راهپیمایی غیرت‌مندان تبریزی است که توسط آقای روزبه جدیدالاسلام گرفته شده است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۵

وشاورهم فی‌الامر

خواهران و برادران محترم، اگر در فکر ادامه تحصیل در مقطع دکترا هستید قبلش یه مشورت هم با من بکنید.

دوشنبه، اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۵

۱، ۲


۱- این تصویر روبرو صفحه‌ی اول وب‌سایت دانشگاهی است که بنده در آن درس می‌خوانم. اون وسط هم عکس رامین.

۲- در جاده‌ی بم-کرمان سرِ آدم می‌بُرند بعد رامین را به دلایل امنیتی بازداشت می‌کنند. فکر کنم رامین اون موقعی که در آمریکا کار می‌‌کرده اطلاعات مربوط به جاده‌های جنوب شرق ایران را به آن‌ها می‌داده و بعد آمریکایی‌ها هم این اطلاعات را به تازگی به اشرار منطقه منتقل کرده‌اند.

یکشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۵

۱، ۲، ۳

۱: نامه برای آزادی رامین. اگر مایلید امضا کنید.
۲: امروز یک‌شنبه ساعت ۴ بعدازظهر روبروی ساختمان OISE یک برنامه Vigil هست برای رامین. اگر مایلید تشریف بیاورید!

۳: بدترین خوابی که تا به حال دیده‌ام خوابی است که من در خطر همین طور جیغ می‌کشیدم ولی هیچ صدایی از گلویم بیرون نمی‌آمد.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۵

...

فقط تو رو جدتون این نامه‌ی احمدی‌نژاد را به‌عنوان ضمیمه به کتاب دینی سوم‌ دبیرستان اضافه نکنید.

پانوشت: یا جنتی هر شب‌ِ جمعه وبلاگِ من را می‌خونه یا این که من و جنتی خیلی مثل ِ هم فکر می‌کنیم. هیچ‌کدام از این دو حالت اصلا جالب نیست.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۵

سخنرانی دکتر رضا منصوری در دانشگاه تورنتو


حول و حوش سال ۷۰، تلویزیون ایران یک میزگرد داشت با اجرای اسماعیل میرفخرایی درباره‌ی توسعه‌ی علمی در ایران. شرکت‌کننده‌های میزگرد دکتر منصوری، دکتر توسلی و دکتر معظمی بودند. دو تای اول فیزیکدان و سومی بیولوژیست. آن میزگرد را خیلی دوست داشتم طوری که الان هنوز خیلی از آن را به یاد دارم. بعدها دکتر منصوری در دانشگاه به ما فیزیک درس داد و با دکتر توسلی هم چون زمینه‌ی کاری خودم اپتیک هست آشنایی بیشتری پیدا کردم. این را گفتم که اگر تورنتو هستید حتما چهارشنبه عصر به جلسه‌ی سخنرانی دکتر منصوری در دانشگاه تورنتو تشریف بیاورید. اتاق ۱۲۲۰ ساختمان Bahen ساعت ۶:۳۰ بعدازظهر.

این هم پوستر برنامه

شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۵

رامین جاسوس می‌شود!


نمی‌دانم چقدر نوشتن این مطلب فایده داره. ولی این چیزی که خبرگزاری فارس درباره‌ی رامین نوشته آخر توهین به شعور آدمیزاده. خبرگزاری فارس نوشته که رامین در سال ۲۰۰۱ در استخدام دولت آمریکا بوده و به‌ عنوان نماينده‌ی رسمی سازمان دولتی صندوق ملی برای دمكراسی در نشستی در مركز وودرو ويلسون در واشنگتن شركت داشته. بعد هم گفته که بودجه‌ی صندوق ملی برای دموکراسی را که ریگان تاسیس کرده کنگره‌ی آمریکا تصویب کرده.

این حرف یعنی این که شما از پس‌فردا اگر در یک دانشگاه دولتی در آمریکا درس بخوانید، استاد باشید و یا تحقیق کنید جاسوسید. خب به هر حال بودجه‌ی دانشگاه دولتی را هم یک طورهایی کنگره‌ی آمریکا می‌دهد دیگه. تازه هر دانشگاهی هم خب به هر حال زمانی که یک نفر رییس‌جمهور آمریکا بوده تاسیس شده! تازه این صندوق ملی برای دموکراسی اصلا دولتی هم نیست.

صندوق ملی برای دموکراسی یا همان National Endowment for Democracy یک سازمانیه مثل هزاران سازمان دیگر در آمریکا که هزاران نفر هم توش کار می‌کنند و فقط فهم و شعور خبرگزاری فارس را لازم داره تا بشه ازش جاسوس درآورد. ضمنا در رزومه‌ی رامین هم کامل این موضوع آمده. آخه، جاسوس که اسم سازمانی که توش کار می‌کنه را تو رزومه‌اش نمیاره!

ضمنا هم این عکس هم عکس قبلی را حسین گرفته.

یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

رامین

Ramin Jahanbeglou
کانونِ ایرانیانِ دانشگاهِ تورنتو و جلسه‌هایِ هر شنبه‌‌‌اش که به آگورا مشهور شده است، مدیونِ دکتر رامین جهانبگلو یا همان رامین است. برای همین فکر کردم درست نیست در این روزها که گویا در زندان است درباره‌اش چیزی ننویسم. رامین را بار اول در تابستانِ سالِ ۲۰۰۰ در کافه‌یِ هارت هاوس دانشگاه دیدم. آن موقع هر جمعه شب رامین با یک جمع پنج-شش نفری در کافه‌تریا جمع می‌شدند و درباره‌یِ مسایل ایران صحبت می‌کردند. همین گروه چند ماه بعد کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو را در دانشگاه ثبت کردند. تابستان آن سال رامین شروع کرد به درس دادنِ‌ تاریخ ِ فلسفه به جمعی از ما که از ۴ نفر شروع شدیم و پس از یک سال به بیست‌ سی نفر رسیدیم. جلسه‌ها به طور منظم هر شنبه ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر در یکی از کلاس‌های ساختمان دانشکده‌ی کامپیوتر برگزار می‌شد. رامین از فلسفه‌ی یونان شروع کرد و با پست‌مدرنیزم تمام کرد. بعد از آن هر جلسه درباره‌ی یک مفهوم مثل زندگی، عشق، آزادی و ... صحبت می‌کرد تا این که برای یک سال به دانشگاه استنفورد رفت و بعد به ایران بازگشت. نام جلسه‌های شنبه را آگورا گذاشت به نام میدانی در یونان قدیم که مردم برای بحث و گفت‌وگو دورش جمع می‌شدند.

رامین تورنتو که بود در دانشکده‌یِ علوم ‌سیاسی درس می‌داد. اگر می‌خواست می‌توانست در کانادا بماند. اما نماند به این دلیل که همه‌یِ ذهنش ایران و تنها جسمش در کانادا بود. از این آدم‌ها شاید البته کم نباشد. اما فقط بعضی‌هایشان در تصمیم‌گیریِ میانِ ماندن و رفتن آن اندازه شجاع هستند که بپذیرند هیچ چیز در زندگی تلخ‌تر از جدایی ِ جسم و ذهن نیست.

کاش رامین زودتر آزاد شود.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵

آیا از جایزه‌ی نوبل مالیات کم می‌شود؟

یه آقایی به اسم بیل فیلیپس که سال ۱۹۹۷ جایزه‌ی نوبل فیزیک را برده یه دو هفته در حال بازدید دانشکده‌ی ماست. امروز بروبچ گروهمان باهاش رفتیم ناهار. چون استادمان هم نبود خیلی راحت بودیم. در راه رستوران به یکی از بچه‌ها به مسخره گفتم که از بیل بپرسیم ببینیم جایزه‌ی نوبل tax داره یا نه! تو رستوران سر ناهار بودیم و همین جوری گفتمان می‌کردیم که این دوست بنده بدون مقدمه خیلی جدی از طرف پرسید که جایزه‌ی نوبل tax داره! خوشبختانه این بیل فیلیپس بیش از اونی که فکرش را بکنید آدم باحالیه و خیلی جدی شروع کردن جواب دادن. چون احتمالا خوانندگان این وبلاگ ( کجا را دیدید شاید حتی نویسنده‌ی این وبلاگ) در آینده از برندگان جایزه‌ی نوبل خواهند بود گفتم این اطلاعات باارزش را این جا بنویسم.

از جایزه‌ی نوبل در بیشتر کشورهای دنیا مالیات کم نمی‌شود به جز آمریکا! گویا در آمریکا هم قبلا جایزه‌ مالیات نداشته. بعد همه‌ی شرکت‌ها ایرانی‌بازی درمی‌آوردند و به کارمنداشون به جای حقوق، جایزه می‌دادند و برای همین دولت آمریکا گفته همه‌ی جایزه‌ها مالیات داره. حال و حوصله‌ی تفکیک جایزه‌ها را هم ندارن!

این مقاله را هم در این باره پیدا کردم.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵

تمرین زبان انگلیسی

جاتون خالی این یک‌شنبه‌ای کلی زبان انگلیسی‌ام پیشرفت کرد. ماجرا این بود که با ماشین یکی از رفقای چینی از کینگستون می‌آمدم تورنتو. این دوست ما قبل از این که سوار ماشین بشیم گفت که عادت داره بعد از ناهار می‌خوابه و بهتره باهش حرف بزنم که خوابش نبره! باران خیلی بدی هم می‌آمد. خلاصه یه ۳ ساعت بدون وقفه حرف ‌زدم. درباره‌ی هر موضوع چرت و پرتی که فکرش را بکنید. یک دور سیاست ایران و چین را هم با هم مرور کردیم. از خلاقیت خودم در پیدا کردن موضوع برای صحبت خیلی خوشم اومد.

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵

گُل ِ زیبا

یک مَثَل قدیمی هست که میگه پیشرفتِ هر کشوری مدیون اون آدم‌هایی ِ که می‌تونن در بحرانی‌ترین شرایط ذهنشان را آروم کنند و به زیبایی ِ یک گل فکر کنند! خواستم بگم منم الان دارم به جای کیکِ زرد به گل ِ سرخ فکر می‌کنم.

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۵

وبلاگ نیک‌آهنگ، وبلاگِ برتر سال

دیدن وبلاگِ نیک‌آهنگ در بین ِ وبلاگ‌هایِ برتر مجله‌یِ هفت‌سنگ من را یاد اون موقعی انداخت که در هیری ویریِ توقیف روزنامه‌ها، مرتضوی به‌عنوان مدیر ِ نمونه‌یِ کشور انتخاب شد.

پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۵

ایران برای هیچ کی ویزا نمی‌خواد!

یک قانونی هست که میگه : « کلیه اتباع خارجی که از طریق ایران عازم کشور ثالث می‌باشند می‌توانند ویزای اقامت ۷ روزه به ایران را در هنگام ورود به فرودگاه‌های امام‌خمینی، ... اخذ نمایند.»

انصافا هیچ کشوری در دنیا وجود نداره که به لحاظ قانونی این اندازه سفر بهش راحت باشه. یعنی اهل هر کجای دنیا که باشید برای ۷ روز ایران آمدن ویزا نمی‌خواهید!
البته ادامه‌ی این قانون آمده:
« صدور ویزای ۷ روزه بنا به تشخیص و صلاحدید مقامات ذیصلاح در فرودگاه‌های فوق‌الذکر انجام می‌گیرد.»

و انصافا قانون به اون باحالی را از این بدتر با این جمله نمیشه بهش ... . بیا فرودگاه بعد ما عشقمان بکشه رات می‌دیم نکشه می‌گیم برگرد.

دنبال یک شیر مرد (زن) خارجی می‌گردم که از این قانون استفاده کرده باشه!

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

باز هم این رفیق اسراییلیم!

این رفیق اسراییلیِ بنده گاهی موقع‌ها بدجور میره رو اعصابم. یک چند وقت پیش شروع کرد به مسخره‌کردن احمدی‌نژاد که این رییس‌جمهور شما چقدر نفهم ِ‌ و احمق ِ‌و از این حرف‌ها. خلاصه‌ با همه‌ی ارادتی که به احمدی‌نژاد دارم احساس کردم داره بهم توهین میشه. بهش گفتم :
At least, he is not a killer!

راستی کورش. من به این رفیق اسراییلیم گفتم با زبان اصیل عبری و لهجه‌ی شیرین حیفایی برام این حزب شارون رو تلفظ کنه. والله صدای «ق» از حنجره‌اش بیرون نیامد. حالا خیلی هم اگه «ک» نبود ولی «ق» اصلا نبود.

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

دروغ سیزده!

برای این که بنده‌ی حقیر در این وبلاگ از قافله‌ی دیگر دوستانِ بامزه عقب نمانم این خبر غیر مترقبه را در همین جا اعلام می‌کنم!

امروز سر ِ ظهر کافه‌ی سر ِ کوچه‌ی ما در یک عملیات انتحاری- استشهادی منفجر شد! هنوز از عاملین این عملیات و انگیزه‌یشان اطلاعی در دست نیست. بمب‌گذار خودش را در درون دست‌شویی به هوا می‌فرستد. فعلا خیابان‌های منتها به ساختمان ما بسته‌اند و رفت‌وآمد به سخنی صورت می‌گیرد.

برای خواندن اخبار مربوط به این ماجرا این جا را کلیک کنید. بقیه‌ی دروغ‌های سیزده‌ امسال هم این جاست.

سه‌شنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۵

یکی از وجوهِ مزخرفِ زندگی در خارج از ایران متعلق به اون موقعیه که با ایران صحبت می‌کنی و می‌شنوی فلانی عمرش را داده به شما. پایِ تلفن فقط می‌گویی «اِ » و همین!

پنجشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۵

هر کی عید رو چه جوری تبریک میگه:

سلطنت‌طلب : نوروز باستانی خجسته باد
اتحاد جمهوری‌خواهان: نوروز مبارک
جبهه‌ی مشارکت : سال نو مبارک
کروبی اینا : عید مبارک
جامعه‌ی روحانیت مبارز: تقارن عید و اربعین تبریک و تسلیت
جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه: اربعین حسینی تسلیت
احمدی‌نژاد: انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست
اکبر گنجی : نوروز به همه‌ی ایرانیان به جز خامنه‌ای مبارک
حسین درخشان: نوروز به همه‌ی ایرانیان ساکن ایران و اسراییل و بقیه‌ جاها مبارک
سبیل طلا : روم نمیشه بنویسم!
نیک آهنگ کوثر : نوروز مبارک ضمنا خاک تو سر این مشارکتی‌ها
آزادنویس : نوروز مبارک ضمنا خاک تو سر ابطحی
مجید زهری : نوروزا بر همگانان خجستابادندندی میر فطروسیندادندی
یک ایرانی تازه‌وارد به کانادا :Norooz congratulation

دوشنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۴

من از این قطعنامه‌ی مخالفان بخصوص با بندی‌اش که تقاضای استعفای دبیر شورای فرهنگی دانشگاه ( و البته رییس فوق‌برنامه ) جناب آقای میرزایی هست خیلی موافقم! به نظرم دانشگاه لااقل مسوول فوق‌برنامه‌اش باید در باند دفتر نهاد نباشد تا همه‌ی گروه‌های دانشگاه یک فیضی ببرند. دفتر نهاد هوای گروه‌های مذهبی را داشته باشد و فوق برنامه هوای گروه تئاتر و شعر و این چیزها. ولی سهراب‌پور باید بماند. در میان مسوولان کنونی مملکت سهراب‌پور چند مرتبه‌ بزرگی بالاتر از بقیه هست. ضمنا حواستان باشه شریف تنها دانشگاه شهر تهران هست که رییسش در دولت جدید عوض نشده. یعنی این‌ها فقط یک بهانه می‌خواهند که سنگر آخر را هم فتح کنند.

بگذارید حالا که ماجرای دانشگاه داغ است یک خاطره بگویم از ماجرای من و آقای مهندس میرزایی. سال ۷۷ بود. من در شورای مرکزی انجمن اسلامی بودم و مسوول خبرنامه‌‌ی انجمن. زمان حمله‌ به بیت آیت‌الله منتظری بود. یکی از دوستان قمی طرفدار منتظری از این ور و اون ور جزییات ماجرای حمله به بیت را در آورد و داد به ما برای چاپ در خبرنامه. از آن طرف هم خبرنامه یک صفحه طنز داشت که من می‌نوشتم. منم آن موقع یک حالی به آیت‌الله یزدی که رییس‌ قوه‌ی قضاییه و امام جمعه‌ی تهران بود دادم. نوشتم حالا که برنامه‌ی صبح جمعه با شما بی‌مزه شده می‌شه برنامه‌ی ظهر جمعه با شما را از رادیو گوش کرد که منظورم خطبه‌های نماز جمعه‌ی یزدی بود.

وقتی خبرنامه آماده شد، باید می‌دادیم ازش کپی بگیریم. اون زمان شورای مرکزی دو طیف ۳ و ۴ نفری بود. من در اقلیت سه نفری بودم که خیلی اصلاح‌طلب بودیم و ۴ نفر دیگر سنتی‌تر بودند! برای کپی کردن اول باید دبیر انجمن که جزو اکثریت بود امضا می‌کرد. خلاصه یک جوری بنده خدا را دور زدیم و دبیر واحد سیاسی خبرنامه را برد پیش مهندس میرزایی برای امضای آخر. مهندس میرزایی هم خبرنامه را خوانده بود و بنده خدا کفش بریده بود. فردایش من را به دفترش صدا زد که این خبرنامه را چاپ کنیم دانشگاه شلوغ می‌شه و منم گفتم نه بابا مهندس یه چیزی میگی‌ها. خلاصه به یک بدبختی مهندس میرزایی امضا کرد. کپی کردیم و فردایش برای فروش خبرنامه‌ها را گذاشتیم وسط ابن‌سینا. من اون موقع کلاس داشتم. از کلاس که برگشتم فهمیدم وسط ابن‌سینا دعوا شده اساسی. دو تا از دوستان دفتر نهاد با قوه‌ی قهریه بساط خبرنامه فروشی را بهم زده بودند و البته انصاف را رعایت کنیم دوست ما هم که خبرنامه را می‌فروخت چون ورزشکار بود گرفته بود این‌ دفتری را هم بدجور زده بود. خلاصه اکثریت ۴ نفر هم که تازه همان جا خبرنامه را خواندند دستور دادند خبرنامه دیگر پخش نشود. اگرچه بچه‌های ما سریع هر چی خبرنامه مانده بود را یواشکی برداشتند و شب در خوابگاه توزیع کردند. همان شب جلسه‌ی فوق‌العاده‌ی شورای مرکزی گذاشتند و من و مسوول واحد سیاسی را توبیخ کردند. یک بیانیه هم دادند که نصفش عذرخواهی بابت خبرنامه بود و نصف دیگرش محکومیت حمله‌کنندگان دفتر نهاد . فردایش دوباره من رفتم پیش میرزایی. یک نسخه از خبرنامه را می‌خواست. شاکی بود بدجور که من گفتم شلوغ میشه. منم گفتم خب خود دوستانتان شلوغ می‌کنند. به آن‌ها بگویید آرام باشن. به من چه!

بد ماجرا رفت به شورای فرهنگی. اگر چه به جای خاصی نرسید. سهراب‌پور بدجور دنبال این بود که بداند طنز را کی نوشته! می‌دانم نماینده‌ی بسیج هم گفته بود گزارش ماجرای قم یا دروغ است یا اگر راست است افشای اسرار محرمانه. چون که در گزارش صحبت مکالمات فرمانده‌ی سپاه قم با بی‌سیمش بود که احمد منتظری برای بچه‌های تحکیم تعریف کرده بود.

راستی یک سال بعد برای فوق لیسانس که گزینش وزارت‌خانه من را صدا زد از خبرنامه هم از من پرسیدند. خلاصه دیوار موش داره و موشم گوش!!

پنجشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۴

ما در ایران کلی انجمن زنان، سازمان غیردولتی زنان و ... داریم. اگر از هر کدام از این نهادهای زنان ۵ نفر هم آمده بود، تعداد زنان در تجمع پارک لاله بیشتر از آن می‌شد که خبرگزاری‌ها بتوانند تعداد را ۶۰، ۱۰۰ یا خود برگزارکنندگان ۲۰۰ بنویسند. یعنی زنان ایران با این همه مشکلات که دارند و این همه که حقوقشان پایمال می‌شود دست آخر در تهران ۱۰ میلیونی فقط ۱۰۰ نفر می‌توانند جمع کنند.

اصلا منظورم به طور خاص زنان نیستند. برای تجمع اکبر گنجی هم همین تعداد یا کمتر آمده بود. به نظر می‌آید در پایتخت ۱۰ میلیونی این مملکت هیچ گروه سیاسی یا اجتماعی توان جمع کردن بیش از ۲۰۰ نفر آدم را ندارد. جالب است که ما شاکی می‌شویم که طرفداران احمدی‌نژاد شب قبل از انتخابات یک کاری کردند که یک دفعگی همه ( منجمله بسیج) به او رای دادند. نوش جانشان. ما بودیم حداکثر ۲۰۰ رای بیشتر جمع می‌کردیم. نه؟

بگذارید همین نمونه‌ی خاص را بررسی کنیم. به نظر من اکثر زنانی که در تجمع آمده بودند متعلق به یک قشر کاملا خاص و یک حلقه‌ی بسیار محدود بودند. این گونه فعالیت‌ها اصلا نمی‌تواند فراگیر شود و در بین این همه زنان دیگر نفوذ کنند. مطمئنم تعداد بسیاری از زنان که از کنار پارک رد می‌شدند در عین حال که با تجمع‌کنندگان درد مشترک دارند اصلا احساس نزدیکی نمی‌کردند. با خودشان می‌گفتند این کارها روشنفکربازی است.

به نظر من ماهای که دنبال آزادی، دموکراسی و حقوق زنان و این چیزها هستیم یک کم از این جاهایی که هستیم بیاییم پایین تا شاید بتوانیم حلقه‌ی خودمان را گسترش دهیم. اصلا تا اطلاع ثانوی باید این برنامه‌هایمان را در روز زن رسمی جمهوری اسلامی برگزار کنیم تا ۸ مارس. شما شاید بهش بگویید ریا یا چه می‌دانم سواستفاده. ولی خب لااقل شاید بشود ۵۰۰ نفر آدم جمع کرد. یادم می‌آید سال‌های ۷۵ ، ۷۶ ما در دانشگاه روز ۱۳ آبان جلسه می‌گذاشتیم با عنوان رابطه‌ی ایران و آمریکا. هیچ روز دیگری نمی‌شد در این باره حرف زد. یک پرچم آمریکا لگد می‌کردیم عوضش حرف‌هایی می‌زدیم که مفید بود. می‌دانید، آدم‌ها خسته می‌شوند هی هر سال برنامه‌یشان بهم بخورد. شاید راه‌های دیگری را باید امتحان کرد.

این هم یک مطلب طولانی فقط به خاطر مهدی!

یکشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۴

ایرانی‌های تورنتو از یک طرف دارَن خودشان را خفه می‌کنند که به بقیه بگن عرب نیستند از یک طرف برای فارسی ِ North York می‌نویسن «نورث یورک».

جمعه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۴

طرح وحید هراتی برای حل بحران هسته‌ای ایران

دانشمندان هسته‌ایمان را به چین بفرستیم و آن موقعی که آن‌ها آن‌جا هستند بگوییم در آفریقای جنوبی اورانیوم استخراج کنند. از این اورانیوم نصفش را ببریم روسیه نصف دیگرش را همانجا بگذاریم. از آن نصفه‌ای که روسیه است نصفش را ببریم ایران در صداوسیما بگزاریم و بگوییم مردم نقاشی‌اش را بکشند و بعد نقاشی‌ها را در نمایشگاه توانمندی‌های هسته‌ای ایران بگذاریم. آن اورانیومی که در روسیه هست را بدهیم برایمان غنی‌سازی کنند. بعد ببریمش در نیروگاه هسته‌ای ژاپنی‌ها بگذاریم گاز هگزافلورایدش در‌آید. گازها را در پلاستیک جمع می‌کنیم تحویل آژانس انرژی اتمی می‌دهیم. بعد اورانیوم را برمی‌داریم دوباره‌ به روسیه می‌بریم تا روس‌ها ازش کیک زرد درست کنند. بعد کیک زرد را برمی‌داریم می‌بریم در فرانسه چال می‌کنیم. آن اورانیومی که در نمایشگاه نقاشی بود را به روس‌ها پس می‌دهیم جز یک تکه‌اش را که می‌ریزیم تو غذای احمدی‌نژاد تا ایشان سرطان طحال بگیرند از دستشان راحت شویم. بعد با برقی که از انرژی هسته‌ای ایجاد شده چراغ سر قبرمان را روشن می‌کنیم. پول صادراتش را هم می‌دهیم برای سلامتی دانشمندان هسته‌ای‌مان صد شبانه‌روز نماز و روزه بگیرند.

سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴

یک زمانی روابط ایران و آلمان تیره شده بود (فکر کنم سر ِ میکونوس) بعد رفسنجانی آمد در نمازجمعه آشتی‌کنان راه بیندازد گفت که ایران به لحاظ تاریخی همیشه با آلمان دوست بوده، مثلا ما در جنگ جهانی دوم طرفدار هیتلر بودیم! حالا حکایت سرمقاله‌ی محمد قوچانی است که برای اثبات دوستی ایران با یهودی‌ها از کوروش کمک می‌گیرد. این تحلیل‌های تاریخی که مثلا «داش ما با هم پانصد سال پیش رفیق بودیم بیا الانم باشیم» به مفت هم نمی‌ارزد. کل مقاله‌ی قوچانی یک تحلیل آبدوخیاری با چاشنی نژاد و دین پرستی است که البته حتی کلی غلط هم دارد. مثلا این که دقت نکرده که کلی از جنگ‌های مسلمین با یهودی‌ها بوده یا این که رنتیسی رهبر سابق حماس یکی از شاخص‌ترین منکرهای هولوکاست بوده و ...

شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۴

اگه شما مدیر یک بانک باشید ترجیح می‌دهید کارمندانتان مثل Royal Bank روی صندلی بنشینند یا مثل CIBC ننشینند؟

پنجشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۴

یک کانادایی در گروه ما هست که خیلی یُبس ِ! امروز آمدم آزمایشگاه دیدم یک کاغذ زده به دیوار که رویش متن پایین را نوشته. این رفیق اسراییلی گروهمان هم کَندش و بعد باهَش موشک درست کرد. یه صرب هم تو گروهمون هست که این مثلث کشورهای یاغی را تکمیل می‌کنه. اون هم اومد طرف ما و خلاصه رفیق کانادایی‌مان را به خاک مالوندیم!

NEW RULE:
No arguments regarding the political situation in the Middle East allowed in this room.
Thanks

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۴

اگر سعید شریعتی را هم نشناسی وقتی وبلاگش را ببینی می‌توانی مطمئن باشی که طرف حتما یک کاره‌ای تو جبهه مشارکت هست و یحتمل تو اطلاع‌رسانی و تبلیغات. از چند سال پیش که وبلاگ‌های فارسی سر و کله‌اش پیدا شد، سعید شریعتی هم وبلاگش را راه انداخت. هر شش ماه یک بار برای دو هفته توش می‌نویسه و بعد به یک خواب چند ماهه می‌ره. از مشخصات بارز فعالیت حزبی در ایران!

ضمنا وبلاگ ایشان برای یک سری از کاربران اینترنت (طرفداران فایرفاکس) چندان قابل خواندن نیست. این هم از مشخصات بارز حزب مشارکت!

سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

مش حسن: بزرگترین خدمتی که جمهوری اسلامی به زن‌ها کرده اینه که بهشون بهانه داده تا بتوانند همه‌ی بی‌عرضه‌گیری‌های خودشون را توجیه ‌کنند.

زنِ مش‌حسن: یک خدمت عمده‌تر هم به مردها شده و آن اینه که همه‌ی تعصب‌های احمقانشون را به بهانه‌ی محیطِ خراب و ناامن جامعه به زناشون قالب می‌کنند.

دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۴


My conversation with an Israeli friend:

Nir: How was your weekend?
Me: Pretty good, we had a party in our apartment on Sunday night
Nir: Oooh really. Why didn't you invite me then?
Me: I was afraid you come in and never leave

شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴

یک قانونی هست در ایران به اسم «خُرد کنی». یعنی این که چون در ایران کمیت مهم است و کسی به فکر کیفیت نیست، شما می‌آیید کار خودتان را به هزار قسمت خرد می‌کنید. مثلا

۱) خبرنگار با یک نفر مصاحبه می‌کند. بعد آن مصاحبه را به سه قسمت کوچولو تقسیم می‌کند و هر هفته یک تکه‌اش را می‌فرستد. بخصوص این مساله در خبرگزاری ایسنا که طبق سیستم خبررسانی فله‌ای کار می‌کند، فراوان اتفاق می‌افتد.

۲) شما پروژه‌ی بیشتر از ۱۰ میلیون تومان بخواهید بگیرید به امضای وزیر نیاز دارید. نتیجه این که شما ۱۰ تا پروژه‌ی ۹۹۰ هزارتومانی تعریف می‌کنید. حالا گور پدر مشکلاتی که بعدا بوجود می‌آید. مادرم تعریف می‌کرد که در سیستم امتیازگذاری دانشگاه‌ها می‌آیند مثلا تعداد طرح‌های پژوهشی بالای یک میلیون را می‌شمرند. برای همین دانشگاه مشهد آمده می‌گوید هر کس پروژه‌ی مثلا ۵ میلیونی دارد بیاید اول آن را به ۵ پروژه‌ی ۱ میلیونی بشکاند.
این اتفاق بویژه از موقعی که احمدی‌نژاد آمده بسیار بیشتر شده است. چون مسولان دولت کنونی تا حالا فقط با ارقام زیر ۱ میلیون کار می‌کردند و هضم چند میلیون برایشان خیلی سخت است.

چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴

یه ایمیل (spam) هست که subject اش اینه Proud to be Persian. بعد طرف توش گفته I speak Farsi, not Arabic.

اِی اون Proud ای که به این چیزا باشه همون صد سالِ سیاه نباشه. اصلا ما این غرور و عزتِ ایرانی، این نبوغ جوانان ایرانی،‌ این تمدن چندهزار ساله‌مون و هزار تا از این مزخرف‌های دیگه را نخوایم کی را باید ببینیم؟؟!!

اگه آدم به ایرانی بودنش افتخار کنه که نمیاید روزی ده تا ایمیل بزنه که بگه آی ملت ما چقدر باحالیم . طرف لابد اتفاقا Proud نیست دیگه. یحتمل عقده‌ای است.

شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۴

زیاد مریض می‌‌شد. مدام سرما ‌می‌خورد. کسی نمی‌دانست چرا. از تنها دکتر شهرستانشان هم کاری بر نمی‌آمد. این آخر کاری مریضی‌اش دیگر خیلی طول کشید. دکتر گفت بد نیست یک سر به بیمارستان‌های مشهد بزند. شاید آن‌جا دکترها چیزی فهمیدند.

به مشهد آمد. در بیمارستان. دکتر معاینه‌اش کرد. بعد از او خواست از اتاق برای لحظه‌ای بیرون رود. رفت. دکتر رو به همسر ِ مریض کرد و پرسید: «شوهرتان جبهه بوده‌اند؟» همسر در بهت سرش را به پایین تکان داد. دکتر گفت: «شیمیایی شده‌اند.»

زمستان ۸۴

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

من این روزها تفریحم شده جروبحث کردن با هم‌آفیسی (هم‌کار!) جدیدم که اسراییلی است. اون هم مثل ِ من خرده شیشه داره و برای همین بحث‌هایمان خیلی جالب میشه. دیشب بهش گفتم که با هیلل ( انجمن یهودی‌های دانشگاه : بخوانید انجمن اسراییلی‌های دانشگاه) می‌گرده یا نه. گفت که نه چون خوشش نمی‌آید که انتخاب دوستاش بر اساس مذهبشان باشه. دوست داره با هر کی دوست داره دوست بشه! بعد گفتش که برای همین تا حالا هیچ‌کدام از دوست‌دختراش یهودی نبودن! گفتم خب آخه دوست‌دختر یهودی داشته باشی میاد همون اول تو رو از خانه‌ات می‌اندازه بیرون! اونم که این موقع‌ها کم نمیاره گفت پس تو این چیزا رو رییس‌جمهورتون بهتون یاد داده که تا حالا دوست‌دختر یهودی نداشتی!

دوشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۴

برای انتخابات انجمن فارغ‌التحصیلان شریف که ثبت‌نام می‌کنید یک روز طول می‌کشد تا اطلاعات شما را با اطلاعات خودشان تطبیق دهند. برای همین ناامید نشوید!

یک مطلب باحال هم بگویم از گردهمایی انجمن فارغ‌التحصیلان در کیش که یک ماه پیش برگزار شد. دکتر مشایخی، دبیر کل انجمن و استاد دانشکده‌ی مدیریت، داشت صحبت می‌کرد. گفت همه می‌گویند دانش‌جوهای مهندسی ایرانی در دانشگاه‌های خارج خیلی از بچه‌های کشورهای دیگر باهوش‌ترند. این اصلا عجیب نیست. چون باهو‌ش‌های کشورهای دیگر بر خلاف ایران می‌روند طرف سیاست و علوم انسانی!

جمعه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۴


اگر دانشگاه شریف درس خوانده‌اید لطفا چند دقیقه از وقت شریفتان را بگذارید و بروید در انتخابات اینترنتی انجمن فارغ‌التحصیلان شرکت کنید. آن‌وقت پس‌فردا اگر یک آدم عجیب غریب را آمدند رییس دانشگاه بکنند مجبور نیستیم فقط بنشینیم به قیافه‌ی همدیگر زل بزنیم. می‌توانیم امیدوار باشیم که لااقل یک سری نهادها و انجمن‌هایی هستند که شاید از حق ما بتوانند هر چند اندک دفاع کنند. به پایان انتخابات دو سه روز بیشتر نمونده است. برای همین باید عجله کنید. زشت است که مثلا از میان صدها فارغ‌التحصیل فیزیک شریف تا حالا کمتر از ۱۵ نفر شرکت کرده‌اند!! اگر به دوستانتان هم خبر دهید که در انتخابات شرکت کنند که دیگر عالی می‌شود.

سه‌شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۴

امروز استاد آمریکاییم بهم گفت که شما ایرانی‌ها باید خیلی خوش‌بحالتون باشه که ما به عراق حمله کردیم. چون اگه حمله نکرده بودیم تا الان حتما به شما حمله کرده بودیم!

یکشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۴

میوه‌های کانادا خیلی درشت، خوش‌‌ظاهر و بدون هسته هستند. فقط یک اشکال اساسی دارند و آن این که طعم ندارند! یک هلوی درشت می‌گیری بخوری، انگاری داری آب می‌خوری. بر خلاف ایران که میوه‌ها اگرچه ریز و درب‌وداغون و پر‌هسته و گاهی حتی کرمو هستند ولی لااقل طعم دارند.

تو پاراگراف بالا می‌توانید کلمه‌ی «میوه» را بردارید و به جایش «زندگی» را بگذارید. معنایش هم‌چنان درست می‌ماند.

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۴

اگه دارین از ایران میاید کانادا با خودتون یه دویست سیصد تا سکه‌ی پنجاه تومانی بیارید چون این‌جا می‌تونید به جای دو دلاری به همه قالبش کنید. هم کلی سود مادی نصیبتون میشه، همم می‌تونید به همه ثابت کنید که جزو اون عده‌ای نیستید که با دو ماه کانادا آمدن هویت ایرانی ِ خودتون را می‌بازید.