جمعه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۲

عکس برگردون فیسبوکی

یه پیشنهاد به شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک و پلاس و لینکداین. وقتی یه کاربر به کاربر دیگه رو به‌عنوان دوست اضافه می‌کنه، تو پیام دعوتی که به کاربر دوم فرستاده می‌شه، عکسی از کاربر اول نشون بده که مربوط به زمانی میشه که این دو کاربر احتمالا بار اول همدیگه رو دیدن. مثلا اگه یه نفری که با من یه دبستان می‌رفته، من رو به‌عنوان دوست تو فیسبوک اضافه ‌می‌کنه، فیسبوک بیاد اول عکس دبستان اون فرد رو شبیه‌سازی کنه و بعد اون رو همراه با پیام دعوت به من بفرسته. این طوری شاید من طرف رو به جا بیارم و مثل الان یه چند صد نفر تو لیست دوستام همین جوری معلق نباشن!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۹۲

هم‌علاقه‌یاب

در شبکه‌های اجتماعی یا دوست‌یابی یه کار خیلی مهم و ارزشمند پیدا کردن آدم‌ها با علایق مشترکه. برای این کار خیلی وبسایت‌ها یه سری سوال از کاربرها می پرسند یا می‌خوان که مثلا به صورت دستی علایقشون رو وارد کنن. به نظر من یه راه بهتر برای این کار، نگاه کردن به وبگردی کاربرهاست و این که اون‌ها در طول روز به چه نوع وبسایت‌هایی سر می‌زنن. ایده‌ی من اینه که یه طوری شما وبگردی یه کاربر و دوستان او رو نگاه کنین و بعد بگین که اون کاربر با کدوم دوستاش بیشترین اشتراک رو در نوع وبسایت‌هایی که سر می‌زنه داره. این کار رو گوگل که هم صاحب مرورگر کروم و هم شبکه‌ی اجتماعی پلاس هست به‌خوبی می‌تونه انجام بده. بعد از این که معلوم شد افراد به چه نوع وبسایت‌هایی سر می‌زنن، میشه کارهای جالب دیگه‌ای هم کرد. مثلا این‌که توده‌هایی (cluster) رو پبدا کنیم از کاربرهای هم‌علاقه. اون وقت میشه به هر کاربر پیشنهاد وبگردی داد و گفت که افرادی که با اون کاربر تو یه توده هستن این وبسایت‌ها رو هم نگاه می‌کنن. یه کار دیگه هم اینه که به کاربرها گفت که به مرور زمان علاقه‌هاشون چه تغییری کرده. مثلا این که ۵ سال پیش یه کاربر ۵۰ درصد سایت‌هایی که بازدید می‌کرده سیاسی بوده الان شده ۲۰ درصد.

در همین زمینه: Rescue Time یه اکستنشن برای مرورگر کروم هست که به وبسایت‌های که شما در روز سر می‌زنین نگاه می‌کنه و از آخر به شما یه گزارش میده از این که چقدر وقتتون رو کجاها گذروندین. 

جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۹۲

در حمایت از ملت کتاب‌نخون

خیلی‌ها تو فیسبوک یه نقل قولی رو همخوان کرده بودن از ناشری که گفته بود قبلا تیراژ کتاب چند ده‌هزار تا بود و الان شده چند صد تا. خلاصه یه ناله‌ای از این که چه ملت بی‌فرهنگی شده‌ایم. متن اصلی رو که خوندم دیدم اتفاقا چند نفر دیگه‌ای گفتن که این اتفاق لزومن چیز بدی هم نیست. البته اون‌ها از این جنبه نگاه کرده بودن که الان چاپ کتاب در تیراژ پایین به اندازه‌ی قبل غیراقتصادی نیست و اتفاقا یه فرصتی میده به ناشر که تعداد بیشتری کتاب رو از لحاظ جذب مشتری آزمایش کنه. در یه نگاه کلی‌تر من نمی‌دونم این تقدسی که کتاب اون هم کتاب چاپی دارد از کجا اومده. این که چرا با تغییر روزگار و متنوع شدن رسانه‌ها هم‌چنان باید از کم شدن تیراژ کتاب ناراحت بود. من مشکلم بیشتر با این طرز فکریه که برای سال‌های سال فقط یه کار می‌کنه (مثلا چاپ کتاب)‌ و بعد اگه بازار کساد بشه هیچ کار خودش رو زیر سوال نمی‌بره و مشکل رو از بی‌فرهنگی مشتری می‌دونه. انگاری داستان شرکت کداک هست که انقدر دوربین معمولی درست کرد و به تغییر نیاز و سلیقه‌ی مشتری‌ها بی‌اعتنایی کرد که دست آخر ورشکست شد. به نظرم ناشران محترم هم یه کم وقت و انرژی و ذهن خلاقشون رو بذارن برای روش‌های دیگر درآمدزایی در همون حوزه بد نیست. این جوری شاید بازار کتاب‌های دیجیتالی در ایران هم یه تکونی بخوره.

این هم یه یادداشت قدیمی، در نکوهش کتابخوانی.