سه‌شنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۹

چگونه در دوسال میلیاردر شویم

خب به سلامتی گویا گوگل قصد کرده گروپان رو بخره. گروپان دو سال پیش راه افتاد و الان قیمت پیشنهادیش به گوگل ۳ میلیارد دلاره! نکته‌ی جالب اینه که گروپان بر پایه‌ی یه ایده‌ی خیلی ساده پا گرفته که به فکر هر بنی بشری می‌تونسته برسه. داستان گروپان اثبات تجربی این ماجراست که ایده به خودی خود دوزار هم نمی‌ارزه و مهم همتِ اجرای ایده است! هنوز هم میشه تو سال ۲۰۱۰ یه ایده خیلی ساده رو گرفت و تو دو سه سال میلیاردر شد.

اگه نمی‌دونین، گروپان وب‌سایتیه که هر روز یه چیزی با تخفیف ۵۰ درصد یا بیشتر رو برای فروش میذاره و کلی آدم هم خب چون تخفیف خیلی خوبه، خرید می‌کنن. برای فروشنده‌هایی که از طریق گروپان چیزی می‌فروشند این مزیت هست که خیلی سریع کلی پول نقد گیرشون میاد چونکه خریدارها تو یه سال خریدشون رو اجرا می‌کنن و معمولن کلی هم یادشون میره. یه نکته‌ی دیگه ماجرا هم اینه که تا یه تعداد زیادی آدم خرید رو انجام ندن اون معامله برقرار نیست و این هم یه مکانیسمیه که مردم به همدیگه بگن برن خرید. خودتون برین وب‌سایت رو ببینین چون از این که من اینجا به سختی داستان رو توضیح بدم خیلی راحت‌تره!

چهارشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۹

زیپ فنری

یه کتاب گیر آوردم که توش ایده‌ها و اختراع‌های احمقانه رو نوشته. یه چیزی تو مایه‌ی همین وبلاگ. یه ایده‌ی باحالش این بود که دکمه‌ی شلوار رو با یه فنر به زیپ شلوار وصل کنی طوری که هر وقت دکمه‌ی شلوار رو می‌بندی، زیپ خودبخود کشیده بشه بالا. لامصب مارکت سایز کولاکه.

دوشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۹

آخه این شانسه ما داریم!

دو سال پیش من تو یه مسابقه‌ی طرح تجاری (تو مارز) شرکت کردم و ایده‌ی شبکه‌ی اجتماعی آکادمیک رو دادم. تو اون مسابقه ۱۰ تا دیگه هم بودن که یکیشون شرکتی داشت که بالای تابلوهای آگهی دوربین می‌ذاشت و تعداد آدم‌هایی که به تابلو نگاه می‌کنن رو می‌شمرد. ایده، ایده‌ی نویی نبود و خیلی‌ها دارن این کار رو می‌کنن. خلاصه نه اون بنده خدا بُرد و نه من. الان خوندم ایشون شرکتش رو به ۳۰ میلیون دلار یا بیشتر به اینتل فروخت! گفتم بنویسم بدونین من با چه کسایی نشست و برخاست می‌کنم.

سه‌شنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۹

بیزینس‌های موفق در دوران شکوفایی

با یکی از دوستان فکر می‌کردیم که بیزینس‌هایی که برعکس بیشتر بیزینس‌ها، اتفاقا در دوران گل و بلبل کنونی موفق‌ترند چه بیزینس‌هایی هستند. چند نمونه به ذهنمون رسید. مثلا بیزینس‌های مربوط به مهاجرت، یا صرافی‌هایی که بتونن جایگزین بانک‌های تحریم شده بشن و الخ.

امروز یه بیزینس دیگه هم به ذهنم رسید. تولید یا واردات داروهای ضدافسردگی. مزیتش به بیزینس‌های دیگه‌ای که گفتم اندازه‌ی بازارشه که نه فقط شامل ایرانی‌های ساکن ایران می‌شه بلکه ایرانی‌های خارج از ایران رو هم می‌تونه پوشش بده.

پنجشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹

قرص آشغال

بچه‌های کوچیک که روزانه در معرض یه مقدار کثیفی قرار می‌گیرند، بدنشون در برابر میکروبها تا حدی ایمنی پیدا می‌کند. برای همین میگن که پدر و مادرها نباید خیلی وسواس به خرج بدن که همه‌ی اسباب‌بازی بچه‌هاشون تمیز و استریل باشه. چند روز پیش می‌خوندم که حتی گروهی از محققان به این نتیجه رسیدن که آن‌هایی که در نوزادی در معرض کثیفی قرار می‌گیرن، وقتی بزرگ بشن، احتمال کمتری داره که به سرطان مبتلا بشن.

حالا ایده‌ی من اینه که به جای این همه قرص تقویتی و از این چیزها قرص آشغال درست کنیم. یعنی قرصی که محتویاتش یه خرده آشغال و کثافته. مصرف این قرص در بالا بردن بنیه‌ی دفاعی بچه‌ها و حتی پیشگیری بیماری‌هایی مثل سرطان بسیار موثره. این قرص بویژه برای نوزادان خانواده‌های تمیز و مرتب بسیار توصیه میشه.

پنجشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۹

ساعت مچی ایمیل‌خون

دو سال پیش در یکی از این مسابقات طرح تجاری که رفته بودم تماشا، یک دانشجوی کارشناسی ایده‌ی ساعت مچی‌ای رو داد که ایمیل‌ها رو نشون بده. این طوری دیگه مثلا اگه شما در یه جایی باشین که نتونین موبایلتون رو برای چک کردن ایمیل دریارین، کافیه فقط به ساعتتون یه نگاه بندازین. ایده هم این بود که ساعت با بلوتوث اطلاعات رو از رو موبایل بگیره.

اون روز یادمه اصلا برام ایده جذاب نبود. طرفی هم که ایده رو گفته بود خیلی بچه بود و به نظرم اومد که چون ایده خیلی ساده است، اگه قرار بود کار کنه تا الان کسی این کار رو کرده بود. بر خلاف نظر بنده اون ایده مسابقه رو اتفاقا برد و بعدش می‌دونم کلی از این ور اون ور پول جمع کرد و شما الان می‌تونین این ساعت مچی رو آنلاین پیش‌خرید کنید و چند هفته دیگه تحویل بگیرید.

یکی دو روز پیش که دوباره به ایده فکر می‌کردم به نظرم اومد که هم‌چنان ایده‌ی خوبی نیست و نظر من رو بخواین شرکت موفقی نخواهد بود. به ظاهر ایده، ایده‌ی مفیدیه. ولی یه اشکال مهم داره و اونم این که ساعت مچی برای افراد جنبه‌ی کلاس و خوش‌تیپی‌اش خیلی مهمه. این ساعتی که باهش ایمیل بشه چک کرد خیلی بی‌قیافه است و اون آدم‌هایی که اتفاقا به هم‌چین چیزی نیاز دارن حاضر نمی‌شن ازش استفاده کنن. کلا اگه دقت کنید می‌بینید ساعت مچی دیجیتالی باوجود قابلیت‌های زیادی که می‌تونه داشته باشه،‌ عملا تو بازار وجود نداره.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۹

خواب بیدارکن باهوش

یه ایده دیگه بگم. اینو البته من خیلی مشکوکم که چرا تو بازار نمونه‌اش نیست یا اگه هست خریدار نداره. ایده مال یکی دیگه از بچه‌های کلاسمونه.
ایده یه وسیله‌ایه که فقط وقتی شما خوب خوابیدین، از خواب بیدارتون کنه، نه مثل ساعت که شما رو سر یه موقع خاص بیدار می‌کنه. تکنولوژی خاصی هم نداره. فقط کافیه نبض شما رو اندازه بگیره تا بفهمه شما در چه مرحله‌ای از خوابتون هستید. گویا خواب آدم حالت سینوسی میرا داره و در شبانه‌روز چند بار خواب سنگین و سبک میشه. این حالت بدی که گاهی به آدم موقع بیدار شدن دست می‌ده مال اینه که آدم تو یکی از اون دوره‌های خواب سنگین از خواب بیدار می‌شه.


دوشنبه، فروردین ۳۰، ۱۳۸۹

دماسنج چراغ‌دار اسب

سر کلاس کارآفرینی یکی از تمرینها این بود که هر کسی یه ایده تجاری بگه. یکی از ایده ها که تازه از طرف بچه‌های کلاس هم انتخاب شد این بود:

ارایه‌کننده اسب‌سوار حرفه‌ای بود که خودش اسب هم داشت. می‌گفت برای فهمیدن این که اسب تب داره یا نه، باید دماسنج رو وارد مقعد اسب کرد. بعد چون دُم اسب روی مقعد رو می‌گیره، به‌ویژه در شب‌ها، برای اسب‌سوار خیلی سخته که بفهمه آیا دماسنج وارد مقعد اسب شده یا به خطا رفته. مشکل هم این جاست که اگر به خطا بره، اسب لگد می‌زنه و ممکنه دخل اسب‌سواری که دقیقا پشت اسب هستش بیاد.
حالا ایده‌ی هم‌کلاسی بنده این بود که یه دماسنجی بسازیم که بالاش یه چراغ قوه هم باشه که اسب‌سوار بفهمه دقیقا داره دماسنج رو کجا فرو می‌کنه!
ایده از نظر شناخت مساله خوب بود. ولی خب بدیهیه که دو تا مشکل اساسی داره. یکی این که به سه سوت قابل کپی کردن و دوم این که یه شرکت با یه دونه محصول اونم دماسنج چراغ‌دار اسب که شرکت نمی‌شه!


دوشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۹

و خدا ایده را آفرید...

یه چند تا ایده‌ی ناب داشتم که همه‌اش جز یکی رو دیدم انجام دادن(البته هیچ کدام هنوز موفقیت آمیز نبوده و راه به جایی نبرده!)

اولیش یه وب‌سایت به اسم freefood.com که هر دانشگاهی یه صفحه توش داره. سیستم هم اینه که هر وقت کسی دید یه جا غذا مفت میدن سریع اون رو پست کنه و بقیه خبردار شن. به قول مهدی بود فکر کنم که می‌گفت می‌شه تو دانشگاه از طریق غذای مفت سیر شد. این هم وب‌سایتی که یکی برای دانشگاه واترلو ساخته: http://freefooduw.com

دومیش یه وب‌سایته که برای شما فلایر flyer شخصی customized درست کنه و هر هفته براتون ایمیل کنه. اول شما میرین تو وب‌سایت ثبت‌نام می‌کنین و مثلا می‌گین که معمولا نان و پنیر و برنج و توت‌فرنگی و یه مشت از این چیزها هر هفته می‌خرین. بعد این وب‌سایت می‌ره هر هفته فلایر همه‌ی فروشگاه‌های موادغذایی رو بررسی می‌کنه و بهتون پیشنهاد می‌ده که بهتره این هفته برین مثلا فروشگاه سوبیز و این اقلام رو بخرین. این رو هم یکی تو دانشگاه واترلو شروع کرده:‌http://grocerus.com

سومیش که مطمئنم هنوز کسی درست نکرده چراغ راهنمایی قابل حملِ portable traffic light. خیلی موقع‌ها می‌شه که آدم می‌خواد از عرض خیابون رد شه ولی خب چهارراهی که چراغ داشته باشه خیلی دوره! این جور موقع‌ها شما این اختراع منو از کیفتون درمیارین و میزارین کنار خیابون تا رنگ چراغش قرمز بشه و شما رد بشین (یادتون باشه جاش نذارین). مدلهای پیشرفته این اختراع بلوتوث داره و مثلا اگر یه نفر دیگه پنجاه قدم اونورتر از همین چراغ‌ها داشت هماهنگی می‌کنه که خیلی ماشین‌ها علاف نشن.