شنبه، شهریور ۰۹، ۱۳۸۱

من اميدوارم آدم عقده اي نباشم. حسادت هم نکنم. ولي وقتي عکس پيام فضلي نژاد را با کراوات در سايت گويا ديدم و بعد هم مقاله ايشان را که چيزي بيشتر از مجموعه اي از کلمات قلمبه سلمبه نيست خواندم با خودم فکر کردم که واقعا چند بار نوشتن در سايت گويا اين اندازه به آدم پرستيژ مي دهد؟

خوبي وبلاگها اين است که زبانشان همين زبان روزمره آدمها در کوچه و خيابان است اما خيلي مواقع نکات بسيار عميقي را در خود دارد.

سه‌شنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۱

خيلي از ما ممکن است دوست داشته باشيم که خاتمي فردا خيلي حرفها را بزند. ولي وقتي فکر مي کنم ميبينم اصلا مهم نيست فردا او چه حرفهايي مي زند. يک چند وقتي است خوشبختانه همه به اين نتيجه رسيده اند که اوضاع مملکت به اين يا آن نفر بستگي ندارد. ديگر خاتمي قهرمان نيست که از او انتظار افشاگري باشد. چه خاتمي چون سلفش گزارش سدسازي بدهد يا تمام کانون هاي مخالفان اصلاحات را رسوا کند فرقي نمي کند.

اين راه آرام و آهسته پي مي شود.

دوشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۱

اين آقاي ژنرال مشرف لطف کرده اند و حکومت خودشان در پاکستان را "Guided Democracy" يا دموکراسي هدايت شده ناميده اند. ياد حرف يکي از دوستانم افتادم که مي گفت هر وقت ديديد "دموکراسي" و يا "جمهوري" با يک سري پسوند و پيشوند آمد بدانيد يک خبرهايي هست. مثل جمهوري اسلامي يا حتي جمهوري دموکراتيک کنگو. اگر اين پسوندها طولاني تر شد اوضاع بغرنج تر است مانند جمهوري سوسياليستي خلق چين.

نمونه ديگرش اين "اما" و "اگر" هايي است که در بعضي جاها مي بينيم. مثلا احزاب آزادند مگر اين که بخواهند توطئه بکنند يا همه افراد براي نشر نظرات خود آزادند به شرطي که مخل مباني بک ايدئولوژي نباشد.
اين "اما" و "اگر" ها تمام جمله را بي محتوا مي کند.

پنجشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۱

اميد معماريان در وبلاگش گفته که ملک مدني چند ميليون تومان به چند روزنامه نگار پول داده که در مورد ماجراي تراکم و شهرداري مطلب بنويسند.

به نظر شما اين کار بدي است؟ يعني اين که يک نفر براي ترويج عقايدش پول خرج کند اشکال دارد؟

غلامحسين الهام، رييس مرکز تحقيقات شوراي نگهبان در مورد سخنان اخير مهاجراني گفته است " مهاجراني با سنجش موقعيتها هدف ماندن بر سر قدرت را دنبال مي کند. "

ياد چند سال پيش افتادم. موقع بگير و ببندهاي شهرداري تهران بود و جلايي پور آمده بود دانشگاه پرسش و پاسخ. يکي از حزب اللهي هاي آن موقع رفت پشت بلندگو و انتقاد از جلايي پور که چرا شما از شهرداري حمايت مي کنيد که فقط به فکر قدرت و مشهور شدن است.

جلايي پور در جواب گفت که همه آدمها به فکر اين چيزها هستند يا دقيقتر اين که آدمها به فکر ثروت، قدرت و منزلت هستند و اين اصلا کار بدي نيست!

نکته جالب ماجرا هم اين جاست که وقتي آدمها دنبال منافع شان، ثروت و اين چيزها مي روند يک طورهايي منافع جمع هم خودبخود برآورده مي شود.


سه‌شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۱

صفحه اول سايت خبرگزاري ايرنا

يک ايراني به عنوان نخستين خارجي در تاريخ پاکستان در رشته هيدروپاور در مقطع کارشناسي ارشد فارغ التحصيل شد.

اگر لينک کار نکرد برويد اين جا.
با تشکر از مهرداد

فکر کنم ايرنا عمق فاجعه را دريافته و مطلب را از سايت برداشتند.

هر کار مي کنم مي بينم اصلا حوصله نمي کنم مصاحبه با فلاحيان را در سايت گويا بخوانم. به نظرم مي آيد که هيچ حرف جديدي در مصاحبه نخواهد بود، حتي اگر فلاحيان اعتراف کند که خيلي ها را کشته است. من همه اين ها را از قبل مي دانستم.

مصاحبه اي که پيام فضلي نژاد با فلاحيان کرده است سه چهار سال دير چاپ شده است. زماني که ديگر کسي علاقه اي به خواندن اين نوع مطالب ندارد.

به قول افکار خصوصي محافظه کاران سالهاست چک برگشتي اند.

شنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۱

يکي از خوبي هاي مصاحبه هايي که قديم در مجله کيان و الان در آفتاب چاپ مي شود اين بود که مصاحبه کننده خود در زمينه اي که مصاحبه مي کند تسلط دارد مثلا مي دانم خيلي از گفت و گوهايي که با دکتر سروش انجام مي شد را علوي تبار انجام مي داد.

داشتم با نشريات الان مقايسه مي کردم که معمولا يک مصاحبه کننده دارند که با همه و در هر موضوعي مصاحبه مي کند. مثلا نگاه کنيد که به اين نوع گفت و گوها در مورد اصلاحات. سوالات احتمالا از اين قرار خواهد بود :

۱) نظر شما در مورد اصلاحات چيست؟
۲) آيا به نظر شما اصلاح طلبان موفق بوده اند؟
۳) چرا مردم دارند از اصلاحات نااميد مي شوند؟
۴) به نظر شما اصلاح طلبان بايد چه استراتزي را دنبال کنند؟

آخر مگر مجبوريد مصاحبه کنيد؟

پنجشنبه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۱

خبرنامه گويا يک طورهايي شبيه بحارالانوار مجلسي مي ماند. اين خبرنامه عبارت است از حجم وسيعي مطالب بي ارزش و کم ارزش که گاهي مواقع هم مي توان نوشته هاي باارزشي در آن پيدا کرد.

خواندن اين خبرنامه اگر چه به معلومات آدم مي افزايد اما به هيچ عنوان تصوير درستي از اوضاع ايران نمي دهد. خلاصه کلام اين که اگر کسي بخواهد تنها با خواندن مطالب اين خبرنامه اوضاع ايران را تحليل کند يک چيزي در مايه هاي فاجعه اتفاق مي افتد.

چهارشنبه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۱

بيشتر از اين که نو آوريهاي فقهي يک روحاني چه باشد مهم اين است که آن روحاني از چه ديدگاهي نظر داده باشد. وقتي آيت الله صانعي مي گويد که نمايش زن بي حجاب مسلمان در سينما اشکالي ندارد استنادش به فلان حديثي است که گفته نگاه کردن به تصوير نامحرم در آينه اشکال ندارد. او نمي گويد که چون احاديث براي رتق و فتق امور دنيوي است و دين آسماني است حتي با در نظر گرفتن مقتضيات زمانه اين روايات قابل استناد نيستند.

دينداري در ايران به خانه تکاني از نوع مجتهد شبستري نياز دارد و نه از نوع کديوري.

چند سال پيش با يکي از بچه هاي تحکيم رفته بودم موسسه آينده پيش علوي تبار. مي خواستم از طريق او دکتر سروش را براي سخنراني به دانشگاه دعوت کنم. آن روزها انصار حزب الله هر مراسمي را که مي خواستند در دانشگاه به هم مي ريختند و ما تصميم گرفته بوديم آن طلسم را بشکنيم.

علوي تبار مخالفت کرد. مي گفت روشنفکراني مثل سروش روحيات خاصي دارند و وقتي وارد بازيهاي سياسي بشوند آسيب مي بينند. به نظر او بخش زيادي از نظرات سروش هنوز چاپ نشده و بهتر است به او فرصتي داد تا در آرامش کتابهايش را تکميل کند.

مصاحبه سروش با روزنامه جامعه و حرفهايي که او درباره مخالفانش بکار مي برد درستي حرفهاي علوي تبار را بر من ثابت کرد.

وقتي سخنراني اخير کديور در دانشگاه کلمبيا را خواندم ياد آن روز افتادم. اگر اين روزها زندان رفتن به نفع اصلاحات باشد بي ترديد براي سياستمداران است و نه انديشمندان.

شنبه، مرداد ۱۹، ۱۳۸۱


طرح ساماندهي مطبوعات : خانه عفاف

مقدمه :

متاسفانه مدتي است شهر چهره زشتي به خود گرفته است. سر چهارراهها، ميادين و کنار خيابانها روزنامه ريخته شده است تا مردم آنها را بردارند و يک چند ساعتي فقط آن را بخوانند و بعد به يک گوشه بيندازند. نسل جوان که ناگهان پس از دوم خرداد با انبوهي از روزنامه ها و نشريات با اشکال و مطالب تحريک کننده روبرو شدند، در حال حاضر که چندان نشريه اي باقي نمانده است براي ارضاي شهوت روزنامه خواني خود با مشکلات عديده اي روبروست. اين جوانان اکنون مدتي است به راديوهاي بيگانه و سايت هاي اينترنتي روي آورده اند. از آنجا که امکان نظارت به اين رسانه ها وجود ندارد جوانان به انواع امراض و بيماري هاي روحاني از قبيل اغفال، وابسته شدن و مشوش شدن مبتلا شده اند. براي حل اين مشکلا ت طرح خانه هاي عفاف ويژه مطبوعات به شرح زير پيشنهاد مي شود.

طرح خانه هاي عفاف ويژه مطبوعات:

ابتدا متقاضيان اين طرح مورد آزمايشهاي عقيدتي قرارمي گيرند تا اطمينان حاصل شود که در صورت چاپ نشريه خوانندگان خود را آلوده نمي کنند. سپس به آنها مجوز موقت در انواع " تا سه ماه " ،" تا هشت شماره " ، " تا قبل از انتشار" داده مي شود. به چاپخانه اجازه داده مي شود در صورت دريافت اين مجوز نشريات آنها را چاپ کنند. در يک جلسه توجيهي رايگان به مديران مسوول روشهاي جلوگيري از چاپ مطالب خلاف امنيت ملي آموزش داده مي شود. در صورتي که با وجود رعايت کردن همه اين مسايل باز هم مطلبي مخالف ارزشها چاپ شد لازم است پس از هماهنگ کردن با مقامات بالاتر ترتيبات ساقط کردن نشريه را فراهم کرد.

هيات امناي اين خانه شامل قاضي مرتضوي، محسني اژه اي و هاشمي شاهرودي خواهد بود. درآمد اين موسسه از طريق چمدانهاي پر از دلاري که براي نشريات فرستاده مي شود تامين مي گردد.


بهنود وقتي براي سخنراني اين جا آمده بود گفت : " يکي از ويژگي هاي آقاي خاتمي اين است که قدرت طلب نيست چون اصلا قدرت را دوست ندارد. "

او بعد از اين حرف تاکيد کرد که نمي خواهد ارزشگذاري کند. به نظرم آمد بهنود مي خواست فرياد بزند : " آقاي خاتمي، بد نيست يک خرده هم قدرت را دوست داشته باشيد. در اين صورت وقتي ببينيد که محافظه کاران همه قدرت شما را به يغما برده اند شايد حساسيت بيشتري به خرج دهيد."

با تقريب خوبي صحبت هاي رمضان زاده، سخنگوي دولت به لحاظ محتوايي صفر است. يعني شما در پاسخ هاي وي به خبرنگاران هر چه دنبال بگرديد دو کلمه حرف حساب پيدا نمي کنيد. اين رمضان زاده همان کسي است که در زماني که استاندار کردستان بود به خاطر دفاعش از عملکرد وزارت کشور در برگزاري انتخابات به زندان محکوم شد.

بعضي صندلي ها بد جور آدم ها را محافظه کار مي کند. بيخود نيست که روي خيلي از صندلي ها فقط براي مدت معيني مي توان نشست.

پنجشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۱

آقايان محافظه کار، به خدا خود شما هم سوار همين کشتي هستيد که داريد سوراخش مي کنيد.

وقتي خبر توقيف روزنامه هاي آيينه جنوب و روزنو و دستگيري آقاجري را در رويداد خواندم مي خواستم هر چه فحش و ناسزا بلدم نثار حضرات بکنم. يک لحظه فکر کردم اگر قرار بود مملکت با اين فحشها به جايي برسد بايد خيلي قبل از اين ها به جايي مي رسيد.

چهارشنبه، مرداد ۱۶، ۱۳۸۱

به نظر شما اين موضوع جالب نيست که وقتي مهرانگيز کار مي خواهد نامه اي در مورد وضعيت همسرش بنويسد آن را به آيت الله منتظري مي فرستد که نه تنها در ايران قدرت و حتي تاثير چنداني ندارد بلکه مباني فکري کاملا متضادي هم با او دارد! آيا فکر نمي کنيد اين موضوع به ريشه دار بودن اعتقادات و فرهنگ ديني در مردم حتي آن دسته که چندان پايبند هم نيستند باز مي گردد؟

يادم مي آيد يک بار يکي از استادان دانشگاه صنعتي شريف مي گفت حداقل براي نسل گذشته هنوز هم يک يادداشت از امام خميني حتي اگر روي يک پاکت سيگار هم باشد اعتبار مي آورد. فارغ از هر بلايي که بر سر دين در اين سالها آمده است و يا کارهايي که حکومت کرده است دين و روحانيت يک منزلتي در ميان مردم دارد که به اين راحتي ها از بين نمي رود.

مگر اين که نسل جديد نخواهد.

سه‌شنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۱

از آنجا که اتفاقات در ايران از هيچ نظم منطقي پيروي نمي کند هيچ امري هم قابل پيش بيني نيست. براي همين متاسفانه چندان دور از ذهن نيست که کشور هر زمان دچار ناآرامي ها و اعتراضهاي خياباني شود. اگر چه معمولا محافظه کاران در جمع و جور کردن اين ناآرامي ها از اصلاح طلبان بهتر عمل مي کنند اما اين بار احتمالا از دست آنان نيز خارج مي شود.

اصلاح طلبان بايد خود را براي مديريت اين چنين بحران هايي آماده کنند. در صورتي که ناآرامي هاي خياباني جدي باشد کشور دچار يک خلا قدرت خواهد شد که اگر به موقع پر نشود کشور به سوي هرج و مرج مي رود. به عبارتي اصلاح طلبان بايد يک يلتسين آماده در جيب داشته باشند که بتوانند در موقع نياز رو کنند. اگر خروج از حاکميت فايده اي داشته باشد يکي اين خواهد بود که به اصلاح طلبان فرصت بازگشت به قدرت را خواهد داد. اما اگر بمانند شايد ديگر نتوانند اعتماد مردم را براي در دست گرفتن کامل قدرت جلب کنند.

دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۱



عکس از Tehran 24

يک سري از بر و بچه هاي وبلاگ نويس دسته جمعي رفته اند سفر کلاردشت. چند نفرشان هم با دوربين ديجيتال بدون اين که بخواهند به پول ظاهر کردن فيلمها فکر کنند همين جور از خودشان عکس گرفته اند. به يک دليل واضح که هم من مي دانم هم شما و هم هر آدم ديگري از آن همه عکس فقط دو تا در وب يافت مي شود. يکي عکس دو سه تا از پسرها با راننده سبيلو و شاگردش است و براي ديدن آن يکي ديگر هم بايد کله تان را به مونيتور بچسبانيد.

ما در ايران دو جور زندگي داريم، يکي زندگي در خانه و با دوستان و يکي ديگر هم زندگي رسمي. آدمها در مهماني ها يک جور لباس مي پوشند، غذا مي خورند و حرف مي زنند و در اماکن عمومي و رسمي يک طور ديگر.

بيچاره بچه هايي که در يک چنين سيستمي بزرگ مي شوند. تا بفهمند اوضاع از چه قرار است کلي سرگيجه مي گيرند.

در روزنامه نوشته بود که يک دختر و پسر انگليسي که براي تعطيلات مي خواستند به سيدني استراليا بروند چون بليت هواپيما را اشتباهي خريده بودند سر از سيدني کانادا درآوردند.

با خودم فکر مي کردم کاشکي اوضاع ما ايراني ها هم طوري بود که مي توانستيم اين اندازه بي خيال باشيم. بعد که اين مصاحبه از ايسنا را خواندم ديدم بعضي از ما دست کمي از اين انگليسيها نداريم.

" مسعود کيمياگر، استاد دانشگاه شهيد بهشتي گفت : وجود يک کارشناس يا مسوول تغذيه براي نظارت بر کيفيت و بهداشت مواد غذايي در دفاتر روزنامه و خبرگزاري ها ضروري است. مشاغل پراسترسي همچون خبرنگاري باعث اختلال در هضم و جذب مواد غذايي مي شود. بنابراين خبرنگاران براي جذب بهترمواد غذايي بايد آن را در محيطي آرام، در حالت استراحت و يا در کنار تابلويي زيبا همراه با موزيک ميل کنند. "

یکشنبه، مرداد ۱۳، ۱۳۸۱

دکتر رضا منصوري که اکنون معاون پژوهشي وزارت علوم است کتابي دارد با عنوان " توسعه علمي در ايران ". نکته اصلي که کتاب به آن اشاره مي کند اين است که وضعيت علمي کشور تا اندازه اي اسف بار است که حتي با يک مديريت صحيح هم نمي توان چندان به بهتر شدن اوضاع اميدوار بود. مثلا به علت تعداد کم اعضاي هيات علمي با هر مديريتي هم ، نمي توان به تعداد نياز دانشجو تربيت کرد.

راه حلي که کتاب ارايه مي کند ايده اي است به نام " جزيره هاي کيفيت ". بايد دولت سرمايه و توان علمي کشور را بر چند نقطه خاص متمرکز کند. پراکنده بودن همين متخصصين اندکي که وجود دارند تنها به اتلاف آنها مي انجامد. اين جزيره هاي کيفيت از يک سو مي توانند از مهاجرت نخبگان جلوگيري کنند و از سوي ديگرمتخصصين خارج از کشور را جذب کنند.

از اين رو شايد چندان بي ربط نباشد اگردرايران حال که نمي توان سطح کلي آموزش را ارتقا داد به نخبه پروري پرداخت. نخبه پروري براي سرپوش گذاشتن بر سيستم آموزشي کنوني نيست که مگر کسي از پس نتيجه مثلا چند المپيادي به اين باور مي رسد که نظام آموزشي کشور بي نقص است؟

اگر چه بسياري از مسوولين شايد بدشان نيايد که به المپيادي ها به عنوان يک کالاي سياسي نگاه کنند اما در نهايت ايجاد يک محيط رقابتي در مدارس ايران و تربيت يک عده در يک محيط ويژه مزايايي دارد که در برابر معايبش شايد به صرفه باشد.


يادداشتهاي افکار خصوصي را در اين باره بخوانيد.

صفحه اول روزنامه آيينه جنوب را مي توانيد هر روز در وب سايت همشهري بخش مربوط به ساير نشريات ببينيد.

مزروعي نماينده مردم اصفهان در مجلس رو کرده است به ضرغامي، معاون پارلماني صدا و سيما و گفته که شما تلويزيوني ها خجالت نمي کشيد يک پيرمرد هفتاد هشتاد ساله که هيچ روزنامه نگاري نمي داند را آورديد که بگويد تمام روزنامه هاي دوم خردادي را او هدايت مي کرده؟!

ضرغامي هم در پاسخ گفته " فقط ما که نبوديم. ايرنا و ايسنا هم بودند ! "

شنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۱

خبر مسرت پخش امروز اين که تجمع بيش از سه نفر ممنوع نيست.
واقعا جرا ما قدر اين همه نعمت را نمي دانيم!

ايده آل اين است که سياستمداران هميشه راست بگويند.
اگر نمي توانند لااقل سکوت کنند و حرفي نزند.
اگر باز هم نشد سعي کنند دروغي بگويند که حداقل بشود باور کرد.
حداکثر اين که اگر هم باور نمي کنند، نتوانند براحتي آن را تکذيب کنند.

بعضي سياستمداران ايران وقتي سخن مي گويند ....

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۱

" خامنه اي هم در کوزه حسين شريعتمداري افتاد. "
" جمهوري اسلامي در مبارزه مرگ و زندگي "
" آيا ايران به سوي انفجار مي رود؟ "

اين ها اگرچه عناوين سه مقاله از سه نويسنده مختلف ( حسن زرهي، حسين باقرزاده و محمود گودرزي ) است اما شباهت زيادي به هم دارند و از يک سبک نوشتاري پيروي مي کند. نسلي از فعالين سياسي با سابقه فرهنگي که اين روزها در نشريات خارج از کشور قلم مي زنند، کمابيش نثر مشابهي دارند و نگاه مشابهي هم به مسايل ايران دارند. بخش زيادي از نوشته هاي اين افراد تاکيد بر وضعيت تيره و تار کشور است. در مواردي لحن نوشته ها تحقيرآميز است، گو اين که فردي که خود را صاحبنظر و آگاه مي داند در مورد بدبختي هاي يک کشور حاصل بلاهت يک چند آخوند مطلب مي نويسد. تنها صحبت از مشکلاتي مي شود که همگان مي دانند. هيچ راه حلي مگر اين که بسيار کلي باشد ارايه نمي شود. واقعيات اجتماعي معمولا ناديده گرفته مي شود و به مشکلات نگاهي ساده انگارانه مي شود. در اين گونه نوشته ها اگر به تاريخ مراجعه مي شود نه براي پندگيري بلکه براي ذکر مصيبت است.

اگر اصلاح طلبان داخل اين گونه نمي نويسند نه به اين خاطر که نمي توانند بلکه نيک دريافته اند که کار ديگر بايد کرد.

اگر هم انتظار زيادي باشد که از خاتمي بخواهيم بعضي کارها را بکند يا بعضي حرفها را بزند ولي انتظار زيادي نيست اگر از او بخواهيم بعضي کارها را نکند يا بعضي حرفها را نزند!

يکي از مخرب ترين آموزشهايي که در مدارس ايران داده مي شود تبليغ اين فکر است که آدمها يا خوب هستند يا بد. آدمها يا به بهشت مي روند يا به جهنم. يا عالم هستند يا جاهل. يا خدايي اند يا شيطاني. يا سفيدند يا سياه. يا هابيلي اند يا قابيلي.

يادش بخير کتاب آمادگي دفاعي که نوشته بود : جنگها بر دو نوعند يا حق عليه باطل مانند جنگ ايران و عراق و يا باطل با باطل مانند جنگ جهاني دوم.

در مدارس ما، دانش آموزان نه "ليبرال" پرورش مي يابند و نه "دموکرات". يک چنين نسلي هر اندازه هم آن هنگام که بزرگ شدند طرفدار آزادي و دموکراسي باشند اما هم چنان آموزه هاي منفي گذشته را با خود دارند و در بسياري از زمانها آن را بروز مي دهند.

ما ايراني ها کمتر عميقا به " تساهل " باور داريم و اگر هم گاهي رفتارهايي مشابه از ما سر مي زند بيشتر از سر " بي تفاوتي و بي غيرتي " است و يا حداکثر " تحمل " مي کنيم. باور نداريم که حقيقت نزد همگان است.