جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۸۲

كساني كه حدود سالهاي ۷۰ تا ۷۵ را در دانشگاه بوده باشند، به خاطر دارند كه انجمنهاي اسلامي در اختيار يك سري از حزب اللهي‌هاي با گرايش چپ سنتي بود. دغدغه آنها در آن سالها تنها چيزي كه نبود آزادي و دموكراسي بود. يادم مي‌آيد يكي دو ماه قبل از انتخابات مجلس پنجم براي اولين بار در شوراي عمومي انجمن‌هاي اسلامي دانشگاههاي تهران شركت كردم. تمام حرفي كه افراد در آن جلسه مي‌زدند انتقاد از سياست تعديل اقتصادي هاشمي بود.

انجمنهاي اسلامي تقريبا محيط بسته‌اي داشتند. انتخابات تنها در بعضي دانشگاهها باز بود بدين معني كه همه دانشجوها حق راي داشته باشند. شرط كانديدا شدن محدود به اعضاي انجمن بود كه بايد از فيلتر شوراي تعيين صلاحيت رد مي‌شدند.

با وجود تمام اين محدوديت‌ها، بافت انجمنهاي اسلامي دانشگاهها در يك دوره چند ساله از حدود سال ۷۵ به بعد، بكلي تغيير پيدا كرد و به جايي رسيد كه امروز دفتر تحكيم وحدت را مي‌بينيم. دو سال پيش كه به دفتر انجمن اسلامي دانشگاهم سر زده بودم نه تنها ديگر از عكس آيت الله خميني خبري نبود بلكه جاي آن را عكسي از شاملو گرفته بود.

يك نكته مهم در اين ميان اين است كه اساسنامه انجمن‌ها هنوز همان اساسنامه‌اي است كه از سالها قبل دارند. خوشبينانه مي‌توان گفت كه امروز تنها به تفسيري دموكراتيك از آن اساسنامه عمل مي‌شود!

اما اين تغيير چگونه اتفاق افتاد؟ به گمان من، تغيير بافت انجمنهاي اسلامي حاصل مشاركت مستمر و تدريجي دانشجويان دانشگاهها در بدنه انجمن‌ها بود همان چيزي كه محافظه‌كاران از آن به استحاله از درون تعبير مي كنند. يعني دانشجويان اولا به اهميت انجمنهاي اسلامي و قدرتي كه دارند واقف بودند و بنابراين به جاي ايجاد نهادهاي جديد كه با سنگ اندازيهاي فراوان همراه بود (تجربه ناموفق انجمن مستقل دانشجويي دانشگاه اميركبير) ، سعي كردند وارد همين نهاد قديمي شوند و آن را از درون تغيير دهند. ابتدا از كارهاي كوچك شروع كردند، به تدريج وارد شوراهاي واحدهاي مختلف انجمن شدند تا توانستند سرانجام به شوراهاي مركزي دست يابند.

به نظر من اين تجربه در مقياس بزرگتر يعني كل ساختار جمهوري اسلامي هم مي‌توانست اتفاق بيفتد كه متاسفانه نيفتاد. مردم بايد پس از دوم خرداد ۷۶، به تدريج از پايين با تشكيل نهادهاي مدني و مهمتر از آن فعاليت در نهادهاي موجود به تدريج وارد ساختار قدرت مي شدند. مثلا مذهبي‌هاي طرفدار اصلاحات بايد وارد مساجد و بسيج محلات مي شدند. قدرت محافظه‌كاران هرگز متمركز در اعضاي شوراي نگهبان و چند قاضي نيست. اين قدرت در سراسر كشور در ميان طرفدارانشان توزيع شده است و براي نابودي آنان بايد به تدريج اين مراكز قدرت را از دست آنان خارج ساخت.

من هم اكيدا موافقم كه فاصله مردم و مسوولين روزبروز بيشتر مي شود. اما يك راه‌حل اين است كه در ميان مردم باشي و مسوولان را پند و اندرز دهي كه به تو نزديك شوند و نگاهي ديگر آن است كه خود به تدريج به يكي از مسوولين مبدل شوي. من نگاه دوم را ترجيح مي‌دهم.