پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۳

این هم یک روایت از سخنرانی هفته‌ی پیش خانم افخمی

در کابینه‌ی زمان شاه بحث می‌شود بر سر تغییر قانونی که زن‌ها را موظف می‌کند برای کار کردن از شوهرشان اجازه بگیرند. وزیر دادگستری در مخالفت می‌گوید که شاید یک زن برود یک کاری بکند که در شانیت مرد نباشد مثلا این که برود خواننده شود! از قضا همسر وزیر برنامه و بودجه که در کابینه بوده خواننده بوده! این خانم افخمی هم از فرصت استفاده می‌کند می‌گوید خب چه اشکالی دارد. خانم آقای مجیدی که خیلی هم محترم هستند خواننده هستند!

از آخر قانون این طوری می‌شود که هر کدام از طرفین اگر فکر کرد شغل دیگری با شانیتش سازگار نیست می‌تواند شکایت کند. افخمی می‌گفت همین‌که مردها پذیرفتند که اصلا زنها شانی هم دارند خودش خیلی مهم بود!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۳

این را نوشتم که شرق روزنامه‌ی حرفه‌ای نیست یاد یکی از شماره‌ها‌ی مجله‌ی اکونومیست افتادم. آن شماره که مال حدود یک سال پیش بود مقاله‌ای داشت درباره‌ی توان موشکی کره‌ی شمالی. در مقاله نوشته بود که آمریکا در بُرد موشک‌های کره‌ی شمالی قرار می‌گیرد. بعد یک عکس داشت که آمده بود به مرکز کره‌ی شمالی و به شعاع برد موشک‌ یک دایره کشیده بود. خب طبیعی بود که این عکس نشان می‌داد که موشک‌های کره‌ی شمالی اصلا به آمریکا نمی‌رسد!

دو شماره بعد اکونومیست از این که متوجه کروی بودن زمین نشده بود عذرخواهی کرد.

دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۳

این هم اثبات دیگری بر غیرحرفه‌ای بودن روزنامه‌ی شرق

شرق یک جوک اینترنتی را ترجمه می‌کند و به‌عنوان خبر انتشار می‌دهد. مطلبی درباره‌ی ضریب هوشی رییس‌جمهوران آمریکا.

یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۳

مهناز افخمی که دیروز از طرف کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو سخنرانی داشت، در دوران شاه وزیر امور زنان بوده است. ولی در معرفی‌اش نوشته‌بودند «وزیر دوران پیش از انقلاب اسلامی» و نه «وزیر دوران شاه یا پهلوی».

یک طورهایی هر چقدر هم، همه این روزها ادای افسوس خوردن برای رژیم شاه را درمی‌آورند اما در عمل خوب می‌دانند که آن زمان چه خبر بود. چنان‌چه سعی می‌کنند وزیر دوران شاه بودن خود را پنهان کنند.

پانوشت : فکر کنم بدیهی است همان‌طور که آن‌هایی که الان در جمهوری اسلامی مسوولیت دارند لزوما جنایت‌کار نیستند، آن‌ها که در زمان شاه کاره‌ای بودند هم لزوما آدم‌های بدی نیستند. بویژه از صحبت‌های سخنران هم معلوم بود که دغدغه‌اش همان مساله‌ی زنان بود. تمجیدهای گاه‌ و بی‌گاهش از رژیم شاه هم به خاطر کار کردنش در سیستم غیرقابل انتظار نبود.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۳

یک بیماری هست به اسم مُلتونچق. وقتی کلی کار داری و حوصله نداری هیچ‌کدامشان را انجام بدهی، می‌نشینی و اتاقت را مرتب می‌کنی!

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۳

تحلیل‌هایی که معمولا ایرانیان داخل کشور از اوضاع سیاسی می‌دهند چون که خودشان در متن حوادث قرار دارند، به‌مراتب واقع‌بینانه‌تر از تحلیل‌های ایرانیان خارج کشور است. فکر می‌کنم در یک مرتبه بالاتر هم تحلیل‌های آن‌هایی که در داخل قدرت هستند (مثل بهزاد نبوی) از آن‌هایی که در بیرون قدرت هستند واقع‌بینانه‌تر است.

دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۳

یک چند روز پیش این‌جا یک سخنرانی بود درباره‌ی مساله‌ی قومیت‌ها. سخنران که استاد دانشگاه تورنتو هم بود در صحبت‌هایش از «حق تعیین سرنوشت» برای قومیت‌ها دفاع می‌کرد. در پرسش و پاسخ یک نفر پرسید اگر بپذیریم که به لحاظ حقوقی یک قومیت حق دارد از یک کشور اعلام استقلال کند، آیا قبول می‌کنیم که بقیه‌ی یک کشور هم مثلا یک قومیت یا منطقه را که فقیر است اخراج کند؟

و همانا سخنران بکسوات کرد.

شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۳

می‌گفت وقتی می‌خواستند ببرندش زندان، یک سری هم به خانه‌اش زدند. هر چی کاغذ و مدرک پیدا کردند برداشتند. حتی داشتند مانیتور کامپیوتر را هم برمی‌داشتند!!

پنجشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۳

در ایران چند باری رفتم تعلیم رانندگی.

دفعه‌ی اول بود. سوار ماشین شدم. بعد آمدم کمربندم را ببندم. مربی‌ام گفت :« این قرتی‌بازی‌ها دیگه چیه؟!»

چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳

یکی از بچه‌های انجمن اسلامی تعربف می‌کرد از اردوی سالانه‌ی تحکیم که چند سال پیش در یکی از دانشگاه‌ها برگزار شد. آن موقع دانشگاه یک ماشین با راننده به این‌ها داده بود که در طول اردو با آن کارهایشان را انجام دهند.

می‌گفت سال بعد راننده‌ی ماشین را وقتی که در زندان ازش بازجویی می‌کردند دوباره می‌بیند.

سه‌شنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۳

در این‌جا کنفرانس‌های مهم معمولا یک هفته طول می‌کشد، از صبح اول هفته - دوشنبه - تا عصر جمعه. از همان ۸ صبح سخنرانی‌ها شروع می‌شود. قیافه‌ی دست‌اندرکاران کنفرانس را هم هیچ‌وقت نمی‌توان دید.

در ایران یک روز افتتاحیه است. اول امام‌جمعه‌ی شهر می‌آید درباره‌ی اهمیت علم در اسلام سخنرانی می‌کند. بعد فرماندار می‌آید از زیباییهای شهر تعربف می‌کند. آخرش هم رییس کنفرانس می‌آید از زحماتی که خود و دوستانش کشیده تشکر می‌کند. بعدش هم همه می‌روند ناهار چلوکباب برگ با کوبیده‌ی اضافه. بعد هم یک چند تا سمینار و اختتامیه ... .

جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۳

بنده یک چند روزی است که ایرانم. یک چند روز دیگری هم می‌مانم. فعلا که همه‌اش از خانه‌ی این خاله به خانه‌ی آن یکی عمو رفته‌ام. اگر بخواهم درباره‌ی اینجا بنویسم همه‌اش خانوادگی می‌شود که بدرد نمی‌خورد. هفته‌ی بعد شاید یک گشت و گذاری بزنم و چیزهایی در این وبلاگ بنویسم.

فعلا بروید قاصدک را بخوانید که شماره‌ی ششمش هم منتشر شد.