یکشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۵

رامین

Ramin Jahanbeglou
کانونِ ایرانیانِ دانشگاهِ تورنتو و جلسه‌هایِ هر شنبه‌‌‌اش که به آگورا مشهور شده است، مدیونِ دکتر رامین جهانبگلو یا همان رامین است. برای همین فکر کردم درست نیست در این روزها که گویا در زندان است درباره‌اش چیزی ننویسم. رامین را بار اول در تابستانِ سالِ ۲۰۰۰ در کافه‌یِ هارت هاوس دانشگاه دیدم. آن موقع هر جمعه شب رامین با یک جمع پنج-شش نفری در کافه‌تریا جمع می‌شدند و درباره‌یِ مسایل ایران صحبت می‌کردند. همین گروه چند ماه بعد کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو را در دانشگاه ثبت کردند. تابستان آن سال رامین شروع کرد به درس دادنِ‌ تاریخ ِ فلسفه به جمعی از ما که از ۴ نفر شروع شدیم و پس از یک سال به بیست‌ سی نفر رسیدیم. جلسه‌ها به طور منظم هر شنبه ساعت ۴:۳۰ بعدازظهر در یکی از کلاس‌های ساختمان دانشکده‌ی کامپیوتر برگزار می‌شد. رامین از فلسفه‌ی یونان شروع کرد و با پست‌مدرنیزم تمام کرد. بعد از آن هر جلسه درباره‌ی یک مفهوم مثل زندگی، عشق، آزادی و ... صحبت می‌کرد تا این که برای یک سال به دانشگاه استنفورد رفت و بعد به ایران بازگشت. نام جلسه‌های شنبه را آگورا گذاشت به نام میدانی در یونان قدیم که مردم برای بحث و گفت‌وگو دورش جمع می‌شدند.

رامین تورنتو که بود در دانشکده‌یِ علوم ‌سیاسی درس می‌داد. اگر می‌خواست می‌توانست در کانادا بماند. اما نماند به این دلیل که همه‌یِ ذهنش ایران و تنها جسمش در کانادا بود. از این آدم‌ها شاید البته کم نباشد. اما فقط بعضی‌هایشان در تصمیم‌گیریِ میانِ ماندن و رفتن آن اندازه شجاع هستند که بپذیرند هیچ چیز در زندگی تلخ‌تر از جدایی ِ جسم و ذهن نیست.

کاش رامین زودتر آزاد شود.

پنجشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۵

آیا از جایزه‌ی نوبل مالیات کم می‌شود؟

یه آقایی به اسم بیل فیلیپس که سال ۱۹۹۷ جایزه‌ی نوبل فیزیک را برده یه دو هفته در حال بازدید دانشکده‌ی ماست. امروز بروبچ گروهمان باهاش رفتیم ناهار. چون استادمان هم نبود خیلی راحت بودیم. در راه رستوران به یکی از بچه‌ها به مسخره گفتم که از بیل بپرسیم ببینیم جایزه‌ی نوبل tax داره یا نه! تو رستوران سر ناهار بودیم و همین جوری گفتمان می‌کردیم که این دوست بنده بدون مقدمه خیلی جدی از طرف پرسید که جایزه‌ی نوبل tax داره! خوشبختانه این بیل فیلیپس بیش از اونی که فکرش را بکنید آدم باحالیه و خیلی جدی شروع کردن جواب دادن. چون احتمالا خوانندگان این وبلاگ ( کجا را دیدید شاید حتی نویسنده‌ی این وبلاگ) در آینده از برندگان جایزه‌ی نوبل خواهند بود گفتم این اطلاعات باارزش را این جا بنویسم.

از جایزه‌ی نوبل در بیشتر کشورهای دنیا مالیات کم نمی‌شود به جز آمریکا! گویا در آمریکا هم قبلا جایزه‌ مالیات نداشته. بعد همه‌ی شرکت‌ها ایرانی‌بازی درمی‌آوردند و به کارمنداشون به جای حقوق، جایزه می‌دادند و برای همین دولت آمریکا گفته همه‌ی جایزه‌ها مالیات داره. حال و حوصله‌ی تفکیک جایزه‌ها را هم ندارن!

این مقاله را هم در این باره پیدا کردم.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۵، ۱۳۸۵

تمرین زبان انگلیسی

جاتون خالی این یک‌شنبه‌ای کلی زبان انگلیسی‌ام پیشرفت کرد. ماجرا این بود که با ماشین یکی از رفقای چینی از کینگستون می‌آمدم تورنتو. این دوست ما قبل از این که سوار ماشین بشیم گفت که عادت داره بعد از ناهار می‌خوابه و بهتره باهش حرف بزنم که خوابش نبره! باران خیلی بدی هم می‌آمد. خلاصه یه ۳ ساعت بدون وقفه حرف ‌زدم. درباره‌ی هر موضوع چرت و پرتی که فکرش را بکنید. یک دور سیاست ایران و چین را هم با هم مرور کردیم. از خلاقیت خودم در پیدا کردن موضوع برای صحبت خیلی خوشم اومد.

چهارشنبه، فروردین ۲۳، ۱۳۸۵

گُل ِ زیبا

یک مَثَل قدیمی هست که میگه پیشرفتِ هر کشوری مدیون اون آدم‌هایی ِ که می‌تونن در بحرانی‌ترین شرایط ذهنشان را آروم کنند و به زیبایی ِ یک گل فکر کنند! خواستم بگم منم الان دارم به جای کیکِ زرد به گل ِ سرخ فکر می‌کنم.

جمعه، فروردین ۱۸، ۱۳۸۵

وبلاگ نیک‌آهنگ، وبلاگِ برتر سال

دیدن وبلاگِ نیک‌آهنگ در بین ِ وبلاگ‌هایِ برتر مجله‌یِ هفت‌سنگ من را یاد اون موقعی انداخت که در هیری ویریِ توقیف روزنامه‌ها، مرتضوی به‌عنوان مدیر ِ نمونه‌یِ کشور انتخاب شد.

پنجشنبه، فروردین ۱۷، ۱۳۸۵

ایران برای هیچ کی ویزا نمی‌خواد!

یک قانونی هست که میگه : « کلیه اتباع خارجی که از طریق ایران عازم کشور ثالث می‌باشند می‌توانند ویزای اقامت ۷ روزه به ایران را در هنگام ورود به فرودگاه‌های امام‌خمینی، ... اخذ نمایند.»

انصافا هیچ کشوری در دنیا وجود نداره که به لحاظ قانونی این اندازه سفر بهش راحت باشه. یعنی اهل هر کجای دنیا که باشید برای ۷ روز ایران آمدن ویزا نمی‌خواهید!
البته ادامه‌ی این قانون آمده:
« صدور ویزای ۷ روزه بنا به تشخیص و صلاحدید مقامات ذیصلاح در فرودگاه‌های فوق‌الذکر انجام می‌گیرد.»

و انصافا قانون به اون باحالی را از این بدتر با این جمله نمیشه بهش ... . بیا فرودگاه بعد ما عشقمان بکشه رات می‌دیم نکشه می‌گیم برگرد.

دنبال یک شیر مرد (زن) خارجی می‌گردم که از این قانون استفاده کرده باشه!

چهارشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۵

باز هم این رفیق اسراییلیم!

این رفیق اسراییلیِ بنده گاهی موقع‌ها بدجور میره رو اعصابم. یک چند وقت پیش شروع کرد به مسخره‌کردن احمدی‌نژاد که این رییس‌جمهور شما چقدر نفهم ِ‌ و احمق ِ‌و از این حرف‌ها. خلاصه‌ با همه‌ی ارادتی که به احمدی‌نژاد دارم احساس کردم داره بهم توهین میشه. بهش گفتم :
At least, he is not a killer!

راستی کورش. من به این رفیق اسراییلیم گفتم با زبان اصیل عبری و لهجه‌ی شیرین حیفایی برام این حزب شارون رو تلفظ کنه. والله صدای «ق» از حنجره‌اش بیرون نیامد. حالا خیلی هم اگه «ک» نبود ولی «ق» اصلا نبود.

یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

دروغ سیزده!

برای این که بنده‌ی حقیر در این وبلاگ از قافله‌ی دیگر دوستانِ بامزه عقب نمانم این خبر غیر مترقبه را در همین جا اعلام می‌کنم!

امروز سر ِ ظهر کافه‌ی سر ِ کوچه‌ی ما در یک عملیات انتحاری- استشهادی منفجر شد! هنوز از عاملین این عملیات و انگیزه‌یشان اطلاعی در دست نیست. بمب‌گذار خودش را در درون دست‌شویی به هوا می‌فرستد. فعلا خیابان‌های منتها به ساختمان ما بسته‌اند و رفت‌وآمد به سخنی صورت می‌گیرد.

برای خواندن اخبار مربوط به این ماجرا این جا را کلیک کنید. بقیه‌ی دروغ‌های سیزده‌ امسال هم این جاست.