یکشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۲



برای حجت الله شریفی که امروز در یکی از بازداشتگاههای تهران است

از اعضای فعال انجمن اسلامی شریف بود. پدرش نگرانش بود. از او قول گرفته بود که دیگر فعالیت سیاسی نکند. تا این که زمان جلسه تاریخی پرسش و پاسخ با خاتمی فرا رسید. حجت یکی از پرسش کنندگان بود. شب فیلم مراسم را از تلویزیون نشان دادند. پدر که پسرش را دید فردای آن روز از شیراز به تهران آمد. آن قدر دم در خوابگاه ایستاد تا حجت را پیدا کرد.

دو سال گذشت. ماجرای کوی پیش آمد. پدر نگران دوباره از پسرش قول گرفت که وارد ماجرا نشود. حجت گفت دیگر کمتر به سیاست می پردازد. یکی دو هفته گذشت. یک روز صفحه اول روزنامه صبح امروز عکس حجت را در یک مصاحبه مطبوعاتی زده بودند. حجت عضو شورای منتخب متحصنین بود.

دو سال پیش که ایران بودم در یک شرکت کار می کرد. به من هم گفت که دیگر کار سیاسی نمی کند. بر سر ماجرای یک نامه سرگشاده به رهبری دادگاهی بود. حکم دادگاه چون شمشیری بالای سرش بود. با خودم گفتم لابد راست می گوید. از دوستانم در انجمن شریف هیچ کدام در سیاست نمانده اند جز مجید که اکنون در شورای مرکزی مشارکت است. با حجت و مجید و بقیه در دفتر جبهه مشارکت قرار گذاشته بودبم. از خیلی چیزها حرف زدیم جز سیاست. داشتم که می رفتم یک کتاب برایم به هدیه گرفت. نوشته های بنی یعقوب درباره روزنامه های تعطیل شده. کتاب را در روبرو دارم.

دو سه هفته پیش دوباره عکسش را دیدم. در بی بی سی و ایسنا. در روی زمین مجلس نشسته بود در اعتراض به بازداشتهای اخیر دانشجویان. امروز خودش هم به جمع کسانی پیوسته است که آن روز نگرانشان بود.

حجت از آنانی است که سیاست بخشی از وجودشان است. اما آنچه وجه تفاوت اوست اخلاقش بود. اخلاق و سیاست تنها در آدمهای معدودی جمع می شود. حجت بی تردید یکی از آنان بود. هر اندازه هم در زندان نگاهش دارند اعترافی نخواهد کرد. از آنهایی است که در راه آرمانش به راحتی هر چه سختی است تحمل می کند.