جمعه، آذر ۲۵، ۱۳۸۴

یک پیام بازرگانی با اندکی چاشنی پررویی!

چنان‌چه عرض شد سه تا از دوستان بنده هم دارند می‌آیند ایران، دو تا کانادایی یک سنگاپوری! بعد ما اصلا و ابدا وقت نداریم این‌ها را تحویل بگیریم و بچرخانیمشان! بر و بچ کسی هست خوشش بیاید با این دوستان بنده خوش بگذراند !! این‌ها اکیدا باحال هستند که اگر نبودند تو هم‌چنین موقعی که از یک طرف نمی‌شود نفس کشید، هواپیما هم که تلپ می‌افتد پایین و رییس‌جمهورمان هم که کولاک، نمی‌آمدند ایران!!

در هر سه شهر تهران، اصفهان و شیراز می‌طلبیم. اگر می‌خواهید زبان انگلیسی، آلمانی، ایتالیایی، فرانسوی و یا مندرین (چینی) تمرین کنید دست‌کم یکی از دوستان من به یکی از این زبان‌ها روان صحبت می‌کند. جهت اطلاع یک دختر و دو پسر هستند!

چهارشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۴

به سلامتی ما هفته‌ی آینده ایرانیم. خوشبختانه شکر خدا ( و البته یک سری دیگر از افراد که ازشون خیلی ممنونم!) ویزای ایران دوستانم هم درست شد. به زودی وقت کنم یک خودآموز گرفتن ویزای ایران هم می‌نویسم برای کسانی که بخواهند دوستان خارجی‌شان را به ایران ببرند.
داشتم فکر می‌کردم این خبرگزاری میراث فرهنگی بد نیست به جای این که درباره‌ی دسته‌بيل‌های تويسركان مطلب بنویسد یک چند صفحه قوانین ایرانین درباره‌ی ویزای توریستی را (این که مثلا چه کشورهایی برای آمدن به ایران ویزا نمی‌خواهند و ... ) بنویسد. می‌گم خبرگزاری میراث فرهنگی چون عقل سلیم بهم میگه تو سایت وزارت امور خارجه هم چنین چیزهایی پیدا نمی‌شه. دو ساعت وقت گذاشتنم هم این را تایید کرد.

دوشنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۴

آدرس خانه‌ی ما:

پلاک ۳۰ خیابان چارلز غربی، شماره‌ی ۱۹۲۲
یا
بلوار سازمان آب، شهید صادقی ۲۳، فاز ۳C ، بلوک ۳۷، ساختمان ۱۲۰۸، پلاک ۲۷

اون اولی تو تورنتوست دومی مشهد

یکشنبه، آذر ۱۳، ۱۳۸۴

یک ایده‌ی تجاری برای ایران دارم که فکر کنم با آن بشه میلیونر شد. یه جور ارکاتِ open source. یعنی این که مثلا اصغر‌آقا در این ارکات جدید یک پروفایل داره که بقیه می‌توانند تکمیلش کنند. حالا اگه کسی فهمید اصغرآقا با رقیه‌جون رفته سینما میاد سریع به پروفایل اصغرآقا این رو اضافه می‌کنه. بعد پروفایل آدم‌ها این طوری خیلی دقیق تکمیل میشه. با توجه به قابلیت ایرانی‌ها در خاله‌زنک‌بازی فکر کنم یک هم‌چنین ایده‌ای اگه به عمل برسه اینترنت در ایران را بترکونه!

شنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۴

در ایران، قربونش برم، سیستم اینه که منشی‌ها از سر ِ صبح لَم میدن رو صندلی، کاری هم که باهشون داری حداکثر یه «آره» و «نه» به آدم تحویل می‌دن. این طوری میشه که برای هر کاری شما باید برین (اگه بتونین) دم ِ رییس اصلیه را ببینین. بعد خب رییس اصلیه هم الکی سرش شلوغ میشه و فاتحه‌ی راندمان سیستم خونده میشه! تو این بلاد ِ کفار، دوستان مستحضرند که اصلا شما رییس اصلیه را نمی‌بینید. منشی ِ بنده خدا هر کاری که فکر کنید می‌کنه و مشکل شما حل میشه.