پنجشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۹۱

گزارش مبسوطى از توالت عمومى هاى ايران

این سفری که به ایران داشتیم به لطف پسر٣/٥ ساله مان کیان توفیق این رو داشتیم که به تعداد زیادی  از دستشویی های عمومی ایران در جاهای مختلف سر بزنیم. بویژه این که کیان همیشه کارش رو برای ثانیه آخر نگه می داشت که البته هیجان بازدید ما از دستشویی رو مضاعف می کرد. این گزارش رو نوشتم که هم مروری داره به دستشوییهای عمومی ایران و هم مسایل مربوط به بردن بچه ها به این دستشوییها. یه نکته هم درباره این گزارش. یکی این که از این به بعد منظور من از توالت اون اتاقکی است که شما کارتون رو درش انجام میدین و از دستشویی مجموعه توالتها و جای دست شستن است. ما شاید بیش از ٣٠ تا دستشویی عمومی رو تو این سفر سر زدیم. تو شهرهای مشهد اصفهان و تهران تو پاساژها مجتمع های بازی و یکی دو بار هم تو پارکهای عمومی.


جالب ترین نکته این که در ایران که همه چیز زنانه مردانه است هنوز دستشویی ها در بعضی جاها مختلط است. امری که اصولا در این کانادا غیر ممکن است. یعنی نه این که یک توالت باشد که برای استفاده زن و مردها باشد بلکه دست کم در دو جا یکی در یک مجتمع بازی بچه ها و یکی هم در یک پاساژ من با دستشوییهایی روبرو شدم که دو توالت داشتند و در یکی از توالتها خانمی بود و من هم مثلا باید در توالت دیگه می رفتم. فقط خوشبختانه در دستشویی های ایران بر خلاف کانادا دیوارها کامل تا سقف امتداد دارند و خلاصه سر و صدا کمتر از توالتی به توالت مجاور می رود.

کلا آنچه من در دستشوییهای عمومی ایران دیدم به مراتب از تصوری که قبل از سفر به ایران داشتم بهتر بود. من تصورم بر می گشت به دستشوییهای کثیف بین راهی در حالی که اکثر دستشوییهای که من دیدم تقریبا تمیز بودند و مشکلات جاهای دیگری بود از قبیل خیس بودن زمین یا شیر آب که به نظرم مشکل اصولی دست شویی با شلنگ است و راه حل ساده ای نداره. دستشوییهای ایران اکثرا صابون داشتند اگرچه دستمال کاغذی و سطل رو اصلا فکرش رو هم نکنید.

یه مشکل عمده توالتهای ایرانی فضای بسیار کم آنهاست. یعنی تقریبا یه جای نشستن هست و دیگر هیچ. برای همین دستشویی رفتن با کیان خیلی سخت می شد. نکته این بود که من اول کیان رو سرپا می کردم. وقتی کار کیان تمام می شد باید کیان رو یه گوشه دست شویی می آوردم که هم خودش رو تمیز کنم و هم خود کاسه توالت رو و واقعا برای آوردن کیان به گوشه توالت با این فضای کم مصیبتی بود با توجه به این که نمی خواستم کیان دستش رو به در و دیوار دستشویی بزنه.

سرپا کردن کیان هم داستانی بود. من برای اولین بار این کار رو در ایران انجام دادم. می ترسیدم که کیان از این کار خوشش نیاد و بعد برای دست شویی رفتن مقاومت کنه. ولی خوشبختانه یکی دو دفعه اول با تعجب این موضوع رو نظاره کرد و بعد با مساله کنار اومد و به راحتی میذاشت که سرپاش کنم.

یه مشکل بسیار عمده تمیز کردن کیان بود بویژه بعد از این که کار بزرگ می کرد. هنوز هم من راه حل خوبی براش ندارم. یعنی من دو دستی کیان رو سرپا می گیرم تا کارش رو بکنه. بعد خب دست سومی ندارم که تمیزش کنم. مجبور میشم که بگم بره گوشه توالت واسته. توضیح این که من هیچ وقت سعی نکردم بگم که دو پایش رو دو طرف کاسه توالت بذاره چون می ترسیدم بیفته. حالا وقتی کیان ایستاده چون پاهاش چسبیده شما نمی تونین به خوبی پشت بچه رو تمیز کنید. تنها راه حلی که من داشتم این بود که ازش می خواستم زانوهاش رو خم کنه که یه خرده اوضاع بهتر می شد. حالا چون کیان گوشه دستشویی بود عملا نمی شود از شلنگ آب استفاده کرد چون توالت رو آب می برد و کاری که من بعد از کسب تجربه کردم این بود که چند تا دستمال تر (وایپ) و یه پلاستیک برای جمع کردن دستمالهای کثیف همیشه تو جیبم داشتم و با اونها کیان رو تمیز می کردم. اگه شما راه حل بهتری برای تمیز کردن بچه تو این شرایط دارین خوشحال می شم بگین.

تو دستشویی های عمومی ایران فقط دو بار شد که یه کاسه دم در دستشویی بود برای
گرفتن پول. ولی حتی اونجا هم اجباری نبود و من خودم یه دفعه پول داشتم و دادم و دفعه بعد پولی نداشتم.

کلا تعداد دستشویی های ایران به نسبت نیاز هم خب خیلی کمه. یعنی مثلا یه مجتمع بزرگ که کلی مغازه دار و خریدار داره مثلا دو تا توالت داره. یه بار مثلا تو مشهد تو یه پاساژ خیلی شیک دیدم که یکی از فروشنده ها اومده بود و کتریش رو تو دستشویی آب می کرد که به نظم عجیب اومد کلا این جور جاها نمیاین حتی برای رفاه خودشون یه اتاقی با امکانات کم درست کنن.

یه داستان باحال هم این که تو یه دستشویی پاساژ در همه توالتها بسته بود و ما هم منتظر. تا این که تمیزکار اومد و گفت در رو هل بدم چون کسی تو دستشویی نیست و ما هم چنین کردیم. بعد که از دستشویی اومدیم بیرون خب در دستشویی رو به عادت اینجا کامل نبستیم. بعد این که ما رفتیم بیرون تمیزکار با صدای بلند به مضمون گفت این شهرستانی ها هم که میان تهرون اصلا فرهنگ دستشویی رفتن ندارن.

یه کاری که من می کردم این بود که هر جایی می رفتیم مثلا شهر بازی یا پاساژ قبل از هر چیزی من جای دستشوییها رو می پرسیدم. این طوری وقتی لازم می شد سریع می رفتیم و دیگه لازم نبود تازه دنبال بگردیم.

یه نگرانی ما قبل ایران رفتن این بود که دسترسی به دستشویی در زمان نیاز نباشه. برای همین به دنبال این بودیم که با خودمون قصری قابل حمل و نقل ببریم. بعد دست آخر منصرف شدیم به این دلیل که به نظرمون اومد حتی اگه دسترسی به دستشویی نباشه امکان استفاده از قصری هم زیاد نیست. فرض کنید تو یه پاساژی باشین و دستشویی نباشه. عملا قصری هم فایده نداره چون نمی شه قصری رو گذاشت جلوی یه مغازه و از بچه خواست کارش رو بکنه. همچین قصری فقط به درد وسط بیابون می خوره که خب اونجا دیگه قصری هم لازم نیست و کار رو میشه رو زمین کرد. در ایران به این نتیجه رسیدیم که تصمیممون برای نیاوردن قصری درست بود بویژه این که دستشویی بسیار در دسترس تر از اونی بود که فکر می کردیم. یعنی تقریبا در همه پاساژها و مجتمع های نسبتا بزرگ یا شهربازی ها دستشویی بود. یه بار هم شد که در خیابان باید می رفتیم دستشویی که بعد از پرس و جو رفتیم به دستشویی های عمومی پارک مجاور که انصافا هم کثیف خاصی نبود.  فقط یه بار در باغ پرندگان اصفهان بودیم که گفتند دستشویی دوره و خلاصه مجبور شدیم که همون گوشه ها کار رو انجام بدیم که باز هم مشکلی نبود.

ما مسیر اصفهان به تهران رو با اتوبوس رفتیم که بر خلاف انتظار اولیه من داخل اتوبوس دستشویی نبود. یعنی با این که اتوبوس شیک و درست حسابی ای هم بود. احتملا بیشتر به این خاطر هست که اتوبوس بوی بد نگیره. خلاصه من تمام سفر در اضطراب این بودم که یه دفعه کیان بخواد بره دستشویی. با این که  مسوول شرکت اتوبوسرانی آشنا بود و به راننده گفته بود که اگه ما خواستیم برای دستشویی یه جا نگه داره ولی خب باز هم من این اضطراب رو داشتم. خوشبختانه مشکلی پیش نیامد و کیان یه بار بین راه موقع ناهار دستشویی رفت و تو مسیر نخواست دستشویی بره. البته من حتی اضطراب این رو داشتم که باران دختر 1.5 سالمون تو پوشکش کار بزرگ کنه که خب بعد باید حتما عوض می شد که این کار هم در اتوبوس ماجراییه که خوشبختانه پیش نیومد.
حال که صحبت از باران شد بگم که از اون جنبه هم اوضاع به خیر گذشت. تو ایران که البته هیچ جایی برای عوض کردن بچه ها وجود نداره که خودش مشکلیه. ما دو بار تو مجتمع های بازی مجبور شدیم باران رو عوض کنیم که یه بار تو یه اتاقکی که کسی توش نبود و بار دیگه تو نمازخونه (که البته بیشتر یه اتاقک همه منظوره بود تا واقعا نمازخونه) این کار رو انجام دادیم. نکته اینه که تو کانادا حتی اگه جای مخصوص عوض کردن بچه تو دستشویی نباشه بازهم میشه رو سکوی دستشوییها یه چیزی پهن کرد و این کار رو کرد. ولی تو ایران دستشویی ها سکو ندارن و به هیچ عنوان نمیشه بچه رو تو دستشویی عوض کرد و تنها راه پیدا کردن یه اتاق جدا هستش.

تو خونه های اقوام و خویشان دیگه حالا معمولا توالت فرنگی پیدا میشه که خودش خوبه. اگر چه توالت فرنگی هایی که ما دیدیم هر کدومشون یه مشکلی داشتن و سیفون خیلیهاشون درست کار نمی کرد. ما در دو سه تا خونه بیده دیدیم که به نظرم خیلی مفید نبود چون کاسه بیده و توالت جدا بودن و دست کم من خودم هیچ احساس خوبی نداشتم که از توالت پاشم برم رو بیده بشینم. ولی برای اولین بار تو فرودگاه ترکیه از توالتی که خودش بیده هم داشت استفاده کردم و به نظرم خیلی راحت و خوب بود و در تعجبم که چرا این جور توالتهای با بیده در ایران رایج نمیشه. کلا مشکل اساسی توالتهای سبک ایران اینه که همه جای دستشویی خیس میشه که خیلی حال به هم زنه. یه سیستمی که همون توالتهای سبک ایران باشن ولی زمین توالت رو آب ور نداره هنوز اختراع نشده و به نظرم بودجه تحقیقات نانوتکنولوژی مملکت رو بدن برای این کار استفاده خیلی بهتریه.

تو کل سفر هم یه بار جمالم به توالت ایستادنی مردانه روشن شد و اون هم دستشویی هتل جلفای (رستوران خوان گستر) اصفهان بود که طبعا ربط داشتن به ارمنی بود صاحبان اونجا.

و اما بهترین و بدترین تجربه دستشویی رفتن. بهترین مربوط به دستشویی کافی شاپ هرمس در منطقه جلفای اصفهان بود. کیان تو خیابان جیشش گرفت و نزدیکترین جا این کافی شاپ بود. فرانک کیان رو برد و جالب این که تابلو بود که دستشویی فلان طرف هست و برای همین دیگه اصلا نیازی به گفتن به صاحب کافی شاپ هم نشد. دستشویی هم فرنگی بود و با امکانات کامل و فوق العاده تمیز و شیک. بدترین تجربه هم مال خودم بود در قطار تهران مشهد. نه تنها کف دستشویی خیس بود که بیرون دستشویی هم خیس شده بود. بعد من هم یه دمپایی پلاستیکی پام بود و به طرز فجیعی بیرون دستشویی سر خوردم و نقش بر زمین خیس شدم!