tag:blogger.com,1999:blog-31889832024-03-07T14:02:52.733-05:00خطِ قرمزیادداشتهایی دربارهی ایران، کانادا و سیاستAnonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.comBlogger1092125tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-62118294544757563122013-11-27T14:04:00.001-05:002013-11-27T14:05:46.910-05:00یه بُردگِیم برای فعالیت سیاسی در ایران<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
قبل از انتخابات ریاست جمهوری من و خانمم دنبال طراحی یه بردگیم Board game با شبیهسازی اوضاع سیاسی ایران بودیم و کلی از کارهاش رو هم کردیم ولی از آخر مثل خیلی کارهای دیگهمون نیمهکاره رها شد. حالا گفتم اینجا بنویسمش! </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
این بازی الهام گرفته از بازی <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/The_Game_of_Life">Life</a> هستش و از لحاظ صفحهی بازی هم شباهتهایی به مونوپولی، بازی مورد علاقهی دوران بچهگیام، داره. ایدهی بازی اینه که تو اوضاع ایران یه سیاستمدار موفق کسی هست که هم حمایت مردم رو داشته باشه و هم بتونه با حاکمیت کار کنه. برای همین تو این بازی هر کسی دو تا قدرت داره : یه قدرت مردمی و یه قدرت حکومتی. معمولا زیاد شدن یکی از این قدرتها باعث کم شدن اون قدرتِ دیگه میشه. تو این بازی هر کسی یه مهره داره که در یه مسیری حرکت میکنه. خونههای تو این مسیر دو نوع هستند. یه نوع «اتفاق» هستند که از روی کارتهای که به پشت قرار دارند خونده میشن. این اتفاقها میتونن اتفاقات روزمرهی سیاسی باشن. مثلا بازداشت فلهای فعالان سیاسی یا جنگ یا توافق ژنو و از این قبیل. در هر اتفاقی قدرت مردمی و قدرت حکومتی بازیگر تغییر میکنه.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh2ZvFRV5CU3sxVPFsgQliYSeFzj2f41rkFMcbYONUE_WAuALRVxMF33VlZvE4Vi0gIw5L3tGEbv-uRJGE5IJJ2kaGREEjEkSFGa_hOsfEIl4BBkNa4Z2CpR1vv_OQ-mwy8DGJadA/s1600/Boardgame.png" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="300" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh2ZvFRV5CU3sxVPFsgQliYSeFzj2f41rkFMcbYONUE_WAuALRVxMF33VlZvE4Vi0gIw5L3tGEbv-uRJGE5IJJ2kaGREEjEkSFGa_hOsfEIl4BBkNa4Z2CpR1vv_OQ-mwy8DGJadA/s400/Boardgame.png" width="400" /></a>اما بخش اصلی خونههای این بازی خونههایی است که من بهش میگم خونههای «انتخاب». وقتی کسی تو این خونهها میفته باید یه انتخابی بکنه. مثلا فرض کنید خونهیی داریم با عنوان خونهی تاسیس روزنامه. اگر بازیگر انتخابش «نه» باشه قدرت مردمی و حکومتی یه تغییر اندکی میکنه. ولی اگه انتخابش «آری» باشه اون وقت باید دوباره تاس انداخته بشه. تاسی که انداخته میشه تعیین میکنه که عاقبتِ تاسیس روزنامه چی بوده. مثلا اگر تاس ۱و ۲ افتاد روزنامه توقیف میشه و مدیرمسوول زندانی میشه. اگر تاس ۳و ۴ افتاد روزنامه خیلی موفق میشه و کلی افشاگری میکنه و زور قوهی قضاییه به توقیف نمیرسه و اگه تاس ۵ و۶ افتاد روزنامه بیخاصیت میشه. تو هر کدوم از این حالتها دوباره قدرت مردمی و قدرت حکومتی تغییر میکنه. مثلا اگه روزنامه توقیف بشه قدرت مردمی زیاد میشه و قدرت حکومتی خیلی کم میشه. اگه روزنامه خیلی موفق بشه قدرت مردمی خیلی زیاد میشه و قدرت حکومتی یه کمی فقط کم میشه و به همین منوال. خلاصه این طور میشه که در طول بازی، بسته به تصمیمهایی که بازیگرها میگیرن، قدرت مردمی و قدرت حکومتیشون بالا یا پایین میره. یه نکتهی مهم هم اینه که تو خونههای «انتخاب» بسته به موضوعِ انتخاب، بازیگر باید یه حداقلی از قدرت حکومتی یا مردمی داشته باشه. مثلا اگه خونهی انتخاب برای کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری هست، بازیگر باید قبلش یه قدرتِ حکومتی بالایی داشته باشه وگرنه نمیتونه انتخابی بکنه. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
و اما پایان بازی. ما برای پایان این بازی یه ایدهی خیلی باحال داریم که به دلیل خودسانسوری نمیتونم اینجا بنویسمش. خودتون میتونین با ذهن خلاق خودتون پایان این بازی رو تصور کنین. </div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-4173691225106588622013-11-20T16:45:00.001-05:002013-11-20T16:46:34.315-05:00 دفترچهیِ خاطراتِ آنلاینِ هوشمند مخصوص بچهها<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
مادرپدرها خیلیهاشون سعی میکنن کارهایی که بچههاشون برای اولین بار میکنن رو یه جا یادداشت کنن. الان یه سری دفترچههای یادداشت کاغذی برای این کارها هست. مثلا این که چه موقع بچه اولین بار راه میره، غذایِ جامد می خوره یا اولین کلمه هایی که میگه چیه و از این قبیل. بعضی از مادرپدرها وبلاگ مینویسن که در اونجا هم تجربیاتشون رو با بچههاشون میگن و هم کارهایی که بچههاشون میکنن رو یه طوری ثبت میکنن. فیسبوک هم هست که البته کاربردش بیشتر عکس گذاشتنه. کسانی که هم من دیدم برای بچههاشون صفحهی فیسبوک باز کردن معمولا فقط یه سری عکس میذارن و استفادهی خاصی ازش نمیکنن.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
ایدهی من اینه که یه دفترچهی آنلاین درست کنیم که مخصوص نوشتن تجربههای مادر پدرها دربارهی بچه هاشون باشه و همچنین وارد کردن اطلاعات بچهها. حالا چون این دفترچه مشخصات بچه رو میدونه میتونه خیلی هوشمند باشه و کلی کمک کنه. مثلا فرض کنید شما وزن بچهتون رو یه روز وارد می کنید. همون جا، این دفترچه که سن بچهی شما رو میدونه، به شما میگه مثلا وزن بچهی شما نسبت به سنش و بقیهی بچه ها چطوره. یا هر وقت بچهی شما مثلا دوساله شد بهتون یادآوری میکنه که باید برین فلان واکسن رو بزنین. میشه امکانات شبکههای اجتماعی رو هم بهش اضافه کرد و شما بچههای هم سن و سال بچهتون رو که می شناسین به عنوان دوست اضافه کنین و در این شبکه مادر پدرها بهم کمک و راهنمایی هم بدن.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
نکتهی مهم اینه که باید صفحهی اصلی این دفترچه مثل تایملاین فیسبوک باشه و مادر پدرها بتونن به ترتیب زمانی مطالب مربوط به بچههاشون رو وارد کنن. چون این مطالب عملن بیشترشون مربوط به موضوعات محدودی هست این دفترچه میتونه خیلی فرمتش مخصوص بچهها باشه. یه دفترچهیِ خاطراتِ آنلاینِ هوشمند مخصوص بچهها.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-24000940219618787242013-11-07T12:46:00.002-05:002013-11-07T12:46:53.940-05:00درس جغرافی<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
مدرسه که میرفتم تصورم از درس جغرافی اسم یه سری رودخونه و کوه بود. برام عجیب بود که میشه لیسانس جغرافی گرفت. با خودم میگفتم کسی که لیسانس داره لابد اسم تعداد بیشتری کوه و رودخونه رو بلد هست. تو لیستِ لیسانسیههای بیکار هم همیشه لیسانس جغرافی برام اون بالاها بود. حالا این جا سر کارم چند سالیه که با بعضی استادهای رشتهی جغرافی کار میکنم و تازه فهمیدم جغرافی چقدر کاربرد میتونه داشته باشه، بویژه برای یه کشوری مثل ایران. اون بخشش که جغرافیای محیطی هست میتونه بپردازه به مسالهی آب و انواع آلودگیهای محیط زیستی که الاماشاالله ما در ایران داریم. جغرافیای انسانی هم در برنامهریزی شهری و شهرسازی و مسایلی چون ترافیک و تصادفات خیلی میتونه کاربرد داشته باشه. باعث تاسفه که ما تو ایران از یه طرف کلی تحصیلکردهی بیکار داریم و از طرفی کلی مشکلات با راهحلهای ساده که میتونه توسط این تحصیلکردهها حل بشه و نمیشه.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
الان نقشههای آلودگی و ترافیک برای استفاده هستند. داشتم فکر میکردم کاشکی یه نقشهی تصادفات رانندگی هم برای ایران بود.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-5609340585610056432013-10-30T16:56:00.002-04:002013-10-30T16:56:50.258-04:00لایحهی «شفافیت»<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
من به دولت تدبیر و امید پیشنهاد میکنم که یک لایحه به نام لایحهی «شفافیت» تصویب کنه و به مجلس ببره. طبق این لایحه هر گونه کمک مالی و غیرمالی دولت، نهادهای دولتی و عمومی به نهادهای دولتی و عمومی دیگر، نهادهای خصوصی و افراد باید علنی باشه و خبرش در اختیار عموم قرار گیرد. همچنین این قانون به مساله تضاد منافع هم بپردازد و تصمیمگیری مسوولان دولتی رو منوط به نداشتن منافع شخصی حاصل از اون تصمیم بکنن. در بخش دیگری از این قانون میشه خواست که درآمدهای بالای مسوولان مملکتی هم اعلان عمومی بشه.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
به جای این که تنها در مذمت دزدی و فساد و پارتیبازی سخنوری شود و هر مسوولی به افشاگری دربارهی مسوول قبلی بپردازد، قوانینی تصویب شود که بتواند حتی اندکی جلوی دزدی و فساد و پارتیبازی رو بگیرد. بسیاری از این قوانین بالا همین اکنون در بسیاری از کشورهای دنیا اجرا میشود.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-35869043522886964102013-10-29T13:22:00.000-04:002013-10-29T13:22:58.283-04:00اپلیکیشن «مجله»<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="https://fbcdn-profile-a.akamaihd.net/hprofile-ak-ash2/s160x160/402821_422438294459533_345107653_a.png" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img alt="Majalleh - خرید و مطالعه مجلات فارسی" border="0" src="https://fbcdn-profile-a.akamaihd.net/hprofile-ak-ash2/s160x160/402821_422438294459533_345107653_a.png" /></a>اپلیکیشن <a href="http://www.majalleh.info/">«مجله»</a> یک اپلیکیشن برای تبلتهاست که با اون میشه یه سری از مجلات فارسی رو آنلاین خرید و خوند. مشکلی که این اپلیکیشن از اون رنج میبره اینه که مجلات خیلی دیر به دیر بروز میشن. بهتازگی دستاندرکاران «مجله» با اشاره به این جملهی معروف که «کار فرهنگی در ایران امکان رشد ندارد» یه توضیحی در صفحهی فیسبوکشون دادهاند و گفتهاند که تا الان کلی ضرر دادند و برای ادامهی کار تصمیم گرفتهاند که مجلاتی را ارائه کنند که بیشترین میزان تقاضا را دارند و ناشران آنها با سرعت نسبتا خوبی با آنها همکاری میکنند.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
بدم نیومد از منظر تجاری «مجله» رو بررسی کنم. به نظرم بازار ایرانیان علاقهمند به سیاست در خارج از ایران که حاضرند برای خواندن این مجلات پول بپردازند بازار بزرگی است. پس چرا «مجله» تاکنون ضررده بوده است؟ به نظرم دلیلش دقیقن همین انتشار نامنظم مجلات هست که حالا دستاندرکاران «مجله» با محدود کردن تعداد مجلات تصمیم به حلش گرفتهاند. مجله خواندن از جنس مصرف کالاهایی است که عادتی هستند. یعنی همین که مشتری به اون عادت کنه مشتری دایمی میشود و در نبود رقیب برای مدت طولانی به شرکت فروشنده وفادار میمونه. بنابراین مهمترین کاری که شرکت «مجله» باید انجام بده اینه که بتونه این گروه مشتریان وفادار رو به خودش جذب کنه. این کار زمانبر هست و مشروط به مرتب و مداوم بودن انتشار مجلات. برای همین ضررده بودن این شرکت برای یه مدت نسبتن طولانی به نظرم طبیعی است و یه سرمایهگذار باید این موضوع رو در نظر داشته باشه. یه توضیح هم این که مشکلات «مجله» تنها یه مسالهی تجاری هست و ربط دادنش به مشکلات کار فرهنگی در ایران کار اشتباهی هست. تنها میشه گفت که «مجله» ریسک محیطی بالایی دارد به این دلیل که در ایران احتمال توقیف نشریات بالاست. ولی از آن طرف خیلی ریسکهای کمتری نسبت به خیلی محصولات دیگر دارد.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
ولی چرا «مجله» برای ارایهی مرتب مجلات با مشکل روبروست؟ از این جا به بعد صرفن حدسیات من است به فرض این که نسخهی کاغذی مجلات انتشار مرتب دارند. دقیقن به این دلیل که «مجله» دیر به سوددهی خواهد رسید، طبیعی است در ابتدای کار فروش هر مجله پایین خواهد بود. حال اگر سود ناشر اصلی مجلات درصدی از فروش آنلاین باشد، سود بسیار کمی هم نصیب آنها میشود. این سود کم باعث کمرغبتی آنها به همکاری با «مجله» میشود و در نهایت به انتشار نامنظم مجلات به صورت آنلاین میانجامد. زیرا که ناشران اصلی هرگز این آیندهنگری «مجله» را ندارند و برایشون سود آنی اهمیت زیادی دارد. به نظرم راه حل این مشکل تنظیم نوع جدیدی از قرارداد بین ناشران اصلی و «مجله» است که البته نیاز به سرمایه گذاری بیشتر از سوی «مجله» دارد. در این نوع قرارداد باید پولِ پیش خوبی به ناشر اصلی برای هر شماره پرداخت شود و بعد درصد سودی که از فروش هر نسخه به ناشر اصلی پرداخت میشود، کم شود. یک چنین مدلی اگرچه در ابتدا به ضرر «مجله» خواهد بود، اما در نهایت با زیادشدن مشتریان به سود «مجله» خواهد بود و از طرفی باعث همکاریِ پیوستهی ناشران اصلی با «مجله» می شود. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
به امید موفقیت بیش از پیش دوستانمان در اپلیکیشن «مجله».</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-74673178900382751072013-10-22T16:35:00.002-04:002013-10-22T16:37:19.219-04:00سفرهای استانی مجازی<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
دارم فکر میکنم به ایدهی سفرهای استانی مجازی برای دولت تدبیر و امید. برنامهی سفر استانی به خوزستان رو مثلا در نظر بگیرید. یه صفحه تو فیسبوک یا به جای مشابه درست میکنیم. بعد روز اول که سفر مثلا به سوسنگرد هست میگیم مردم در اون باره نظر بدن و به نظرها هم امتیاز بدن. فرداش مثلا سفر به رود کارونه و مردم دربارهی رود کارون نظر و امتیاز میدن. میگیم هر روزم روحانی با وزیر یا معاون وزیری نظرهای با امتیاز بالا رو بخونن و در حد امکان شخصن یه جوابی بدن. میشه بعد از چند ماه دوباره هم گزارش داد. حتا میشه همچنین سفر مجازیای رو قبل یا همزمان با سفر استانی واقعی انجام داد. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
تو حالت پیشرفتهاش میشه یه وبسایت مخصوص درست کرد که مکان جغرافیایی نظردهنده رو از روی ایپی کامپیوتر چک کنه و بعد نذاره که تعداد نظردهندههایِ بیرونِ محلِ سفر از یه درصدی بیشتر بشه.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-68797715609722726992013-09-10T13:07:00.001-04:002013-09-10T13:08:30.296-04:00بیمهی کتابهای خمیرشده (۲)<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
دوستان دو ایراد به طرح <a href="http://vahid.blogspot.ca/2013/09/blog-post.html">بیمهی کتابهای خمیرشده</a> گرفتند که سعی میکنم اینجا جواب بدم. یکی این که هیچ شرکت بیمهای ریسک نمیکنه کتابهای مسالهدار رو بیمه کنه. به نظرم این حرف چندان درست نیست چون که هر چه ریسک بره بالا، شرکت بیمه میتونه تعرفهی بیمه رو گرونتر کنه. از اون طرف ناشر میتونه هزینهی بیمه رو به خریدار منتقل کنه که مشکل زیادی درست نمیکنه چون فروش کتابهایی که احتمال خمیرشدنشون زیاد باشه به قیمت چندان حساس نیست. از طرفی به نظرم اوضاع اون قدری که الان تصور میشه ترسناک نیست و در نهایت تعداد خیلی کمی از کتاب واقعا خمیر میشن. اگه یه بار قوه قضاییه بزند خلبازی درآره و مدام کتاب خمیر کنه، تعرفهها اون قدر بالا میره که ناشرها خودشون ملاحظه میکنن تا این که شرایط به حالت عادی برگرده.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
ایراد دوم که به نظرم تا حدی وارد هست اینه که آیا اصولا میشه بیمهای تعریف کرد که به افراد بگه نگران تخلف کردن نباشند. درسته که مثلا نمیشه بیمهای درست کرد که اگر کسی به خاطر سرعت غیرمجاز جریمه شد پول جریمهاش رو از شرکت بیمه بگیره. ولی از طرفی همین فرد اگه به خاطر سرعت زیاد تصادف کنه میتونه خسارت ماشینش رو از بیمه بگیره. به نظرم این ایراد رو میشه با معرفی کمحاشیه و خلاقانهی این بیمه تا حدی رفع کرد. فرض کنید مسوولیت کتاب با نویسنده باشه و نه ناشر (که به نظرم منطقی هم هست چون ناشر صرفا واسطهی بین نویسنده و خریدار هستش). اون وقت نویسنده همچنان در قبال مطلبی که مینویسه مسووله و بیمه هیچ کمکی به نویسنده نمیکنه. بیمه تنها ریسک سرمایهگذاری ناشر رو کاهش میده و از این جنبه این بیمه نقشی در آسوده کردن متخلف به انجام عمل خلاف نداره.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-29098582442077086882013-09-06T12:25:00.002-04:002013-09-06T12:28:42.813-04:00بیمهی کتابهای خمیرشده<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
در راستای موضوع ممیزی قبل و بعد از نشر کتاب به نظر من بهترین راه حل ممیزی بعد از نشر هست به شرط درست شدن بیمهای با عنوان بیمهی کتابهای خمیرشده. این طوری هر کتابی خمیر شد ناشرش خسارتش رو از بیمه میگیره و برای همین دیگه نگرانی ناشرها از بین میره. این طوری ناشرها هم دیگه به نویسندهها برای خودسانسوری فشار نمیارن. چون خمیر کردن کتاب برای قوهی قضاییه به هر حال کار راحتی نیست میشه امیدوار بود در نهایت تعداد کمی کتاب در سال خمیر بشه و به طور کلی ممیزی خیلی کمتر بشه و نویسندهها بتونن یه نفسی بکشن. وزارت ارشاد هم چون از خودش سلب مسوولیت میکنه راحت میشه و قوهی قضاییه هم چون میتونه هر سال یه ده بیست تا کتاب رو خمیر کنه، شهوت سرکوبش به خوبی ارضا میشه. خلاصه که با وجود بیمهی کتابهای خمیرشده بازی برد-برد هست برای ناشر و نویسنده و وزارتخونه و قوه قضاییه. از طرفی یه سری شغل کارمند بیمه هم درست میشه و به اقتصاد کشور کمک میشه. اگر چه خب یه سری شغل مامور سانسور هم از بین میره که خیلی مهم نیست چون شغل تو بخش خصوصی خیلی ارزشمندتر و پربازدهتر از شغل بخش دولتی هست. بیمه هم چون یه سری قواعد داره خودبخود خودش رو تنظیم و اصلاح میکنه. مثلا تعرفهی بیمه برای بعضی کتابها بیشتره و باعث میشه جلوی سواستفاده بعضی ناشرها یا نویسندهها رو از این فضای باز بگیره (معلومه چی میگم؟). چون تعداد کتابهای منتشر شده خیلی بیشتر از کتابهای خمیرشده خواهد بود تجارت بیمه هم خیلی برای بیمهکننده سودده خواهد بود و برای بیمه شونده هم تعرفهها پایین میمونه.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-63474121236207007152013-08-14T17:08:00.002-04:002013-08-14T17:09:47.709-04:00دیدهبان افطاری <div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="http://www.scientificamerican.com/media/inline/rinkwatch-outdoor-skating-hockey_1.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="200" src="http://www.scientificamerican.com/media/inline/rinkwatch-outdoor-skating-hockey_1.jpg" width="200" /></a>بعضی از خانههای بزرگ این جا زمین اسکیت یخی دارند که در فصلهای سرد سال به درد اسکیت یا هاکی روی یخ میخورد. چند سال پیش چند تا از محققان مونترالی گفتند که به دلیل گرم شدن کرهی زمین هر سال از تعداد این زمینهای اسکیت یخی کاسته میشود. پارسال دو تا از استادهای دانشگاه ما یه<a href="http://rinkwatch.org/"> وبسایتی</a> به اسم RinkWatch درست کردند برای جمع کردن اطلاعات مربوط به این زمینهای یخی. این طوری که هر کسی خونه یا محلهاش از این زمینها داره میره و اطلاعاتش رو وارد میکنه، و بعد روزهایی که این زمینها یخش خوبه و به درد اسکیت میخوره، رو هم هر بار علامت میزنه. این پروژه کلی در رسانهها بازتاب پیدا کرد و اطلاعات مربوط به حدود هزار تا زمین اسکیت جمع آوری شد. امید میره که این اطلاعات اگه هر سال جمع بشه بتونه تصویر بهتری از گرمایش کرهی زمین بده. به این پروژههای تحقیقاتی که به کمک تعداد زیادی آدم غیرحرفهای انجام میشه میگن <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Citizen_science">Citizen science</a>.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
دیروز که با دوستم علی نویسندهی وبلاگ <a href="http://iraneconomy.wordpress.com/">دوستدار سقراط</a> صحبت میکردم میگفت که ماه رمضون امسال نسبت به پارسال کمتر افطاری دعوت شده و ربطش میداد به بیپول شدن مردم. منم به نظرم اومد از این ایدهی بالا کمک بگیریم و یه وبسایت درست کنیم به نام دیدهبان افطاری EftariWatch.org. بگیم کاربرها تو ماه رمضون هر روز که به افطاری دعوت میشن اونجا اطلاعاتش رو وارد کنن. بعد از چند سال به نظرم میشه از این اطلاعات تصویر بهتری از میزان درآمد مردم و خرج کردنشون پیدا کرد. شاید بشه اطلاعاتی هم دربارهی روزه گرفتن و نگرفتن مردم بدست آورد!</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-26086790053909281272013-07-12T16:51:00.001-04:002013-07-12T16:57:17.835-04:00وبسایت هدیه (۲)<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه چند وقت پیش یه ایده دادم که یه <a href="http://vahid.blogspot.ca/2012/04/blog-post_18.html">وبسایت هدیه</a> درست کنیم که ایرانیهای خارج از ایران بتونن به دوستان و خانوادهشون در ایران هدیهی Customized بدن. حالا دیدم این کار رو اخیرا انجام دادن. چه بسا وبلاگ من رو خوندن و ایده گرفتن:) در هر حال دمشون گرم.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
اسم وبسایت هست <a href="http://www.surprisegadget.com/">Surprise Gadget</a>. جالبه که کلی سعی کردند در وبسایت از طرحهای سنتی استفاده کنند و بعد همچین اسمی انتخاب کردند. اینقدر این اسم به نظرم بد هست که هیچ جای این وبسایتی که همهی نوشتههایش به فارسی هست شما این اسم رو نمیبینید! ولی جدا از اسم، بقیهی بخشها به نظرم خیلی حرفهای و خوب هست. ایدهی دعوت به رستوران هم ایدهی خیلی خوبی است. کلی هم ویدئو درست کردهاند و در یوتیوب گذاشتند که به بازاریابیشون خیلی کمک میکنه.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-40676730074123969102013-07-03T22:31:00.001-04:002013-07-12T16:55:52.663-04:00انتقال آسان پول<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
خيلى وقتها ما هيچ پول نقدى همراهمون نيست و براى پرداخت چند دلار پول دچار مشكل ميشيم. ماشينهاى خودپرداز هم يا در دسترس نيستند يا براى چند دلار پول گرفتن نمى ارزه كه آدم چند دلار كارمزد بده. حالا ايده من يه راه خيلى آسان براى انتقال الكترونيكى پول بين دو نفر هست. اين كه شما يه حساب مثل پى پل با مقدارى موجودى داشته باشيد. بعد روى تلفن هوشمندتون اپليكيشن مربوط به اين حساب رو باز كنيد. يه رمز كوتاه وارد كنيد و بعد مقدار پولى كه ميخواهيد منتقل كنيد رو وارد كنيد. بعد اپليكيشن يه باركد متناظر با اين مقدار درست ميكنه. طرف مقابلى كه ميخواهيد پول به حسابش بريزيد هم اپليكيشن رو روى تلفن خودش باز ميكنه و بعد از باركد شما عكس ميگيره و اين طورى پول منتقل ميشه. ميشه يه ماكزيمم كم هم گذاشت كه ارزش دزدى كردن رو بياره پايين. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
يه همچين چيزى رو ميشه براى ايران هم درست كرد. </div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com6tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-86084983059903761232013-07-01T14:22:00.000-04:002013-07-02T15:24:19.826-04:00صفحهی اول روزنامههای ایران<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یک اپلیکیشن برای تبلتها و یا تلفنهای هوشمند بنویسید که خیلی ساده صفحهی اول روزنامههای ایران رو نشون بده. الان وبسایتها یا سایتهای خبری هستند که این کار رو میکنن ولی با فراگیرشدن تبلتها و تلفنهای هوشمند به نظرم موقعش هست که یکی اپلیکیشن این کار رو بنویسه که دیدن این صفحات اول رو خیلی راحت میکنه.<br />
<br />
پی نوشت: دوستان خبر داده اند که <a href="http://cafebazaar.ir/app/ir.newshub.pishkhan/?l=fa">اپلیکیشن جار</a> که برای اندروید نوشته شده است این کار را می کند. این هم <a href="http://www.jaaar.com/">وبسایت جار</a> با کارهای دیگرشان در همین زمینه.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-16494903903929963132013-05-10T14:56:00.000-04:002013-05-10T14:56:23.672-04:00عکس برگردون فیسبوکی<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه پیشنهاد به شبکههای اجتماعی مثل فیسبوک و پلاس و لینکداین. وقتی یه کاربر به کاربر دیگه رو بهعنوان دوست اضافه میکنه، تو پیام دعوتی که به کاربر دوم فرستاده میشه، عکسی از کاربر اول نشون بده که مربوط به زمانی میشه که این دو کاربر احتمالا بار اول همدیگه رو دیدن. مثلا اگه یه نفری که با من یه دبستان میرفته، من رو بهعنوان دوست تو فیسبوک اضافه میکنه، فیسبوک بیاد اول عکس دبستان اون فرد رو شبیهسازی کنه و بعد اون رو همراه با پیام دعوت به من بفرسته. این طوری شاید من طرف رو به جا بیارم و مثل الان یه چند صد نفر تو لیست دوستام همین جوری معلق نباشن!</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-13072537289291314162013-05-07T12:08:00.000-04:002013-05-07T13:14:00.968-04:00همعلاقهیاب<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
در شبکههای اجتماعی یا دوستیابی یه کار خیلی مهم و ارزشمند پیدا کردن آدمها با علایق مشترکه. برای این کار خیلی وبسایتها یه سری سوال از کاربرها می پرسند یا میخوان که مثلا به صورت دستی علایقشون رو وارد کنن. به نظر من یه راه بهتر برای این کار، نگاه کردن به وبگردی کاربرهاست و این که اونها در طول روز به چه نوع وبسایتهایی سر میزنن. ایدهی من اینه که یه طوری شما وبگردی یه کاربر و دوستان او رو نگاه کنین و بعد بگین که اون کاربر با کدوم دوستاش بیشترین اشتراک رو در نوع وبسایتهایی که سر میزنه داره. این کار رو گوگل که هم صاحب مرورگر کروم و هم شبکهی اجتماعی پلاس هست بهخوبی میتونه انجام بده. بعد از این که معلوم شد افراد به چه نوع وبسایتهایی سر میزنن، میشه کارهای جالب دیگهای هم کرد. مثلا اینکه تودههایی (cluster) رو پبدا کنیم از کاربرهای همعلاقه. اون وقت میشه به هر کاربر پیشنهاد وبگردی داد و گفت که افرادی که با اون کاربر تو یه توده هستن این وبسایتها رو هم نگاه میکنن. یه کار دیگه هم اینه که به کاربرها گفت که به مرور زمان علاقههاشون چه تغییری کرده. مثلا این که ۵ سال پیش یه کاربر ۵۰ درصد سایتهایی که بازدید میکرده سیاسی بوده الان شده ۲۰ درصد.<br />
<br />
در همین زمینه: <a href="https://www.rescuetime.com/browser-plugin">Rescue Time</a> یه اکستنشن برای مرورگر کروم هست که به وبسایتهای که شما در روز سر میزنین نگاه میکنه و از آخر به شما یه گزارش میده از این که چقدر وقتتون رو کجاها گذروندین. </div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-78403346975133098052013-05-03T12:26:00.000-04:002013-05-03T12:41:20.289-04:00در حمایت از ملت کتابنخون<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
خیلیها تو فیسبوک یه نقل قولی رو همخوان کرده بودن از ناشری که گفته بود قبلا تیراژ کتاب چند دههزار تا بود و الان شده چند صد تا. خلاصه یه نالهای از این که چه ملت بیفرهنگی شدهایم. <a href="http://sharghdaily.ir/?News_Id=8654">متن اصلی </a>رو که خوندم دیدم اتفاقا چند نفر دیگهای گفتن که این اتفاق لزومن چیز بدی هم نیست. البته اونها از این جنبه نگاه کرده بودن که الان چاپ کتاب در تیراژ پایین به اندازهی قبل غیراقتصادی نیست و اتفاقا یه فرصتی میده به ناشر که تعداد بیشتری کتاب رو از لحاظ جذب مشتری آزمایش کنه. در یه نگاه کلیتر من نمیدونم این تقدسی که کتاب اون هم کتاب چاپی دارد از کجا اومده. این که چرا با تغییر روزگار و متنوع شدن رسانهها همچنان باید از کم شدن تیراژ کتاب ناراحت بود. من مشکلم بیشتر با این طرز فکریه که برای سالهای سال فقط یه کار میکنه (مثلا چاپ کتاب) و بعد اگه بازار کساد بشه هیچ کار خودش رو زیر سوال نمیبره و مشکل رو از بیفرهنگی مشتری میدونه. انگاری داستان شرکت کداک هست که انقدر دوربین معمولی درست کرد و به تغییر نیاز و سلیقهی مشتریها بیاعتنایی کرد که دست آخر ورشکست شد. به نظرم ناشران محترم هم یه کم وقت و انرژی و ذهن خلاقشون رو بذارن برای روشهای دیگر درآمدزایی در همون حوزه بد نیست. این جوری شاید بازار کتابهای دیجیتالی در ایران هم یه تکونی بخوره. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
این هم یه یادداشت قدیمی، <a href="http://vahid.blogspot.ca/2008/08/blog-post_20.html">در نکوهش کتابخوانی</a>.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-26986090064342348462013-04-30T12:25:00.000-04:002013-04-30T12:25:19.702-04:00وبسایت پرتسنج<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه وبسایت درست کنید که هر بار واردش میشین ازتون یه سری سوال اطلاعات عمومی درباره اوضاع کنونی ایران بپرسه. هدف اینه که ببینه شما چقدر از اوضاع و احوال ایران فاصله گرفتین. این سوالها میتونه تو موضوعات مختلف مثلا سیاسی یا اجتماعی باشه. سوال سیاسی مثلا این که کاندیدای فلان گروه سیاسی تو انتخابات ریاستجمهوری کیه و سوال اجتماعی مثلا این که بیشترین ماشینی که الان تو خیابونهای ایران هست چیه، یا چه میدونم سر صف تو مدرسهها بچهها چه شعاری میدن؟ بعد به شما یه نمرهای میده که نشون میده شما چقدر از اوضاع ایران تو موضوعی که انتخاب کردین پرت هستین. میتونه نمره مطلق باشه یا میتونه در مقایسه با آدمهای دیگهای باشه که به این سوالها جواب میدن. به نظرم برای کسایی که از ایران مهاجرت میکنن این وبسایت چیز بامزهای بشه بخصوص که افراد میتونن به مرور زمان دور شدن خودشون رو از فضای ایران ببینن.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-52611481507459078592013-04-25T12:28:00.002-04:002013-04-30T12:15:47.559-04:00فستفود قرمهسبزی<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
چرا تو ایران فستفود قرمهسبزی نداریم؟ رستورانهای ایران رو که نگاه کنیم یا پیتزاست یا ساندویچ و مرغ یا چلوکباب. عوضش مردم تو خونههاشون بکلی چیزهای دیگه میخورن. پلوخورشت و آش و از این چیزها. یه زمانی بود که هدف از غذای بیرون خودن این بود که آدم یه غذای دیگه جز غذای خونه بخوره. ولی الان دیگه هدف از غذای بیرون خوردن رفع گرسنگی است. برای همین خیلی منطقیه که رستوارانهای بیرون یا فستفودها همون غذاهای تو خونه رو درست کنن. ما کلن به نظرم تو رستورانداری خلاقیت زیادی نداریم و همهاش از خارج از ایران کپیبرداری کردهایم. در حالی که اتفاقا غذا خیلی چیز بومیای هست و به نظرم ایدهی موفق اینه که خلاقیت رو در زمینهی خود غذاهای اصیل ایرانی به کار ببره. یکی بیاد مثلا فستفود قرمهسبزی درست کنه. به نظرم خیلی خوب هم میگیره. جالبیش اینه که رستورانهای ایرانی تو خارج از ایران اتفاقا همینجورین و به سبک فستفود به شما قرمهسبزی میدن ولی نمیدونم چرا این سیستم تو ایران اجرا نمیشه.</div>
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgGQY53JMAaIYm7dAp1wMq8FrwFJP6VXdGrstrnP49EkMASgi9s5cvUtaWTXerY-DkLEv69m_6O-Aj2NtbHKj6TRgaaRIo2P2zu07nxZTTNUuaczEASqsUyGc12xcj2Q2WIn0yzJQ/s1600/teapots_gold.png" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="273" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgGQY53JMAaIYm7dAp1wMq8FrwFJP6VXdGrstrnP49EkMASgi9s5cvUtaWTXerY-DkLEv69m_6O-Aj2NtbHKj6TRgaaRIo2P2zu07nxZTTNUuaczEASqsUyGc12xcj2Q2WIn0yzJQ/s320/teapots_gold.png" width="320" /></a>این ایده از این جا به ذهنم رسید که چند تا از بچههای دانشگاه ما یه <a href="http://mealinajar.ca/">شرکت</a> زدن که میاد یه سری مخلفات غذایی رو تو یه ظرف شیشهای میریزن و بعنوان ناهار میفروشن. البته رستوران ندارن و میان غذا رو سر ظهر مثلا تو شرکتها تحویل میدن یا میفروشن. برای خوردنش هم شما اول ظرف شیشهای رو تکان میدین و بعد تو مایکروویو گرم میکنین. به نظر من که غذاشون اصلا خوشمزه نمیتونه باشه. ولی جالبه که کارشون حسابی گرفته. این که هنوز هم میشه برای یه وعده غذا چنین کارهای خلاقانهای کرد به نظرم خیلی جالبه. آدم با خودش میگه دیگه تو تجارت ناهار هر چی ایده هست قبلا اجرا شده!</div>
<div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<b>پینوشت:</b> دوستان در نظرات گفتهاند که <a href="http://www.mrdizi.com/">رستوران زنجیرهای مستر دیزی</a> هست که غذاهای سنتی ایرانی رو عرضه می کند.</div>
</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-34421703231165080622013-04-18T17:13:00.001-04:002013-04-30T12:15:58.657-04:00یه توصیه به زلزلهشناسان<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br />
این که زلزلهی ۶/۵ ریشتری باعث کلی خسارت میشه و زلزلهی ۷/۵ ریشتری خسارتش خیلی کمه، خیلی ابلهانه است. واحد شدت زلزلهای که متناسب با خرابی نباشه، اصلا واحد خوبی نیست. ممکنه به درد زلزلهشناسان بخوره، ولی به درد مردمی که اخبار زلزله رو میخوان دنبال کنن نمیخوره. برای همین بد نیست اساتید محترم زلزلهشناسی یه واحد دیگه هم برای شدت زلزله تعریف کنن که متناسب با خسارات و یا بهتر بگوییم تاثیرش رو سطح زمین باشه.<br />
<br />
فرض کنید واحد وزن (یا بهتر بگم جرم) طوری بود که ۱۰ کیلوآهن از ۲۰ کیلو پنبه سنگینتر بود. اون وقت به نظرتون همه نمیگفتن چه فیزیکدانهای ابلهی که همچین واحد وزنی تعریف کردن!<br />
<br />
<b>پینوشت:</b> دوستان در نظرات گفتهاند که دو واحد زلزله، <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Mercalli_intensity_scale">مرکالی</a> و<a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Japan_Meteorological_Agency_seismic_intensity_scale"> شیندو</a>، هست که بیشتر متناسب با خرابی زلزله هست.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-55866618883308448642013-04-16T17:03:00.004-04:002013-04-16T17:04:20.735-04:00نقشه پراکندگی شخصیتها<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه وبسایت درست کنید که صفحه اصلیش یه نقشه دنیا باشد از نوع نقشه های گوگل. بعد محل سکونت کنونی شخصیت های ایرانی (سیاسی، فرهنگی، هنری وغیره) که در سالهای اخیر از ایران مهاجرت کرده اند رو در این نقشه مشخص کنید. یه فیلتر هم درست کنید که هر کسی بتونه محل سکونت یه گروهی از این شخصیتها رو بر حسب یه معیار خاصی ببینه. مثلا شاید یکی بخواد بدونه سینماگرهای ایرانی به کجاها مهاجرت کرده اند یا مثلا در فلان بازه زمانی ایرانیها کجاها رفته اند و ساکن شده اند. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه کاربرد دیگه این وبسایت اینه که اگه هر کدوم از ما یه موقعی شاد و خندون شدیم می تونیم به این نقشه نگاه کنیم و به افسردگیمون برگردیم.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-19562636932091321932013-04-12T16:57:00.002-04:002013-04-12T16:57:58.134-04:00پایگاه خیریه<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه وبسایت درست کنید که بیاد اطلاعات مربوط به خیریه هایی که برای ایران فعالیت میکنند رو یه جا جمع کنه. یه وبسایتی که هر کی خواست یه کار خیر تو ایران انجام بده یا یه پولی داشت که می خواست خیرات کنه، اول بره اونجا. یا وقتی یه جا مثل الان زلزله میشه هر کی میخواد کمک کنه اول یه سر به این وبسایت بزنه تا ببینه کیا چی کار میکنن و بعد کمکش رو بکنه. میشه کلی امکانات گذاشت و اجازه داد کاربرها هم خودشون مشارکت کنند. مثلا کاربرها بتونن به خیریه ها امتیاز بدن یا درباره شون نظر بدن. خود خیریه ها هم بتونن از این وبسایت برای تبلیغ کارهاشون استفاده کنن. </div>
<div>
<br /></div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-77365095214298873082013-04-02T14:59:00.004-04:002013-04-02T14:59:40.019-04:00آیفون تب سنج<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
حالا که دیگه قراره همه کارا رو تلفنهای هوشمند برای ما انجام بدن، با خودم می گفتم چه خوب می شد آدم با آیفونش بتونه دمای بدنش رو هم اندازه بگیره. خلاصه یه چیزی باشه که آیفون رو بکنه درجه (ترمومتر). یه جستجو کردم و دیدم بله این کار رو هم قبلا کردن. اونایی که بچه دارن می دونن چنین وسیله ای چقدر کاربردش زیاده!</div>
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;">
<a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjKkLcq8lmnhhohCuVVbcQiRFIwAVLMMExEy5jdxCMGH2ZRe-I4pACiQ4qJuN6zOzJufdgWx-1ncPJT7qU4ZMbjHwf-_wVoI42XTNtR_dYgSiIk3YphXByV6iDQsMLK9YHZRQPHpQ/s1600/ThermoDock.jpg" imageanchor="1" style="clear: left; float: left; margin-bottom: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjKkLcq8lmnhhohCuVVbcQiRFIwAVLMMExEy5jdxCMGH2ZRe-I4pACiQ4qJuN6zOzJufdgWx-1ncPJT7qU4ZMbjHwf-_wVoI42XTNtR_dYgSiIk3YphXByV6iDQsMLK9YHZRQPHpQ/s1600/ThermoDock.jpg" /></a></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
چون برای اندازه گیری دما باید امواج مادون قرمز بدن رو اندازه گرفت باید از یه افزودنی سخت افزاری استفاده کرد و این هم چیزیه که این <a href="http://www.vitadock.com/thermodock/thermodock-benefits.html">شرکت</a> ساخته که به آیفون وصل میشه. یه چند سال پیش یه <a href="http://www.dreamcube.ca/">شرکتی</a> تو تورنتو هم رو این کار می کرد که یه افزدونی درست کنه که آیفون رو تبدیل به کنترل تلویزیون بکنه. این ایده سال ۲۰۰۹ برنده<a href="http://www.marsdd.com/2009/05/08/reflections-of-an-up-start/"> بهترین طرح تجاری</a> تو دانشگاه تورنتو شد. از این شرکت الان خبری نیست ولی خب یه همچین چیزهایی فراوان ساخته شده. البته با اومدن تلویزیون های هوشمند دیگه نیاز به یه همچنین چیزهایی کمتر میشه و خود تلویزیونها راحت به تلفن وصل میشن.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-89583098229196103332013-03-05T12:14:00.002-05:002013-03-05T17:35:07.516-05:00نسل چندم<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
این ترم یه درس دارم با عنوان Introduction to Family Businesses. تو بحثهای کلاس خب خیلی از شاگردها درباره کسب و کار خانوادگی خودشون صحبت می کنن. بعد استاد درس از شاگردها می پرسه نسل چندمن و اونا جواب میدن سوم، چهارم، پنجم. تازه این کاناداست که همه مثلا مهاجرند.</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
قوم وخویشهای خودم تو ایران رو که نگاه می کنم اگه کسی یه کسب و کار داشته باشه و بعد چند سال عوضش نکرده باشه خیلی هنر کرده.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-63540594620788612552013-02-07T22:53:00.000-05:002013-02-13T15:39:20.386-05:00گزارش مبسوطى از توالت عمومى هاى ايران<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;"></b></div>
<div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;"><span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">این سفری که به ایران داشتیم به لطف پسر٣/٥ ساله مان کیان توفیق این رو داشتیم که به تعداد زیادی از دستشویی های عمومی ایران در جاهای مختلف سر بزنیم. بویژه این که کیان همیشه کارش رو برای ثانیه آخر نگه می داشت که البته هیجان بازدید ما از دستشویی رو مضاعف می کرد. این گزارش رو نوشتم که هم مروری داره به دستشوییهای عمومی ایران و هم مسایل مربوط به بردن بچه ها به این دستشوییها. یه نکته هم درباره این گزارش. یکی این که از این به بعد منظور من از توالت اون اتاقکی است که شما کارتون رو درش انجام میدین و از دستشویی مجموعه توالتها و جای دست شستن است. ما شاید بیش از ٣٠ تا دستشویی عمومی رو تو این سفر سر زدیم. تو شهرهای مشهد اصفهان و تهران تو پاساژها مجتمع های بازی و یکی دو بار هم تو پارکهای عمومی.</span></b></div>
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;"><span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /></b>
<br />
<div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;"><span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">جالب ترین نکته این که در ایران که همه چیز زنانه مردانه است هنوز دستشویی ها در بعضی جاها مختلط است. امری که اصولا در این کانادا غیر ممکن است. یعنی نه این که یک توالت باشد که برای استفاده زن و مردها باشد بلکه دست کم در دو جا یکی در یک مجتمع بازی بچه ها و یکی هم در یک پاساژ من با دستشوییهایی روبرو شدم که دو توالت داشتند و در یکی از توالتها خانمی بود و من هم مثلا باید در توالت دیگه می رفتم. فقط خوشبختانه در دستشویی های ایران بر خلاف کانادا دیوارها کامل تا سقف امتداد دارند و خلاصه سر و صدا کمتر از توالتی به توالت مجاور می رود.</span></b></div>
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span></b><br />
<div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;"><span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">کلا آنچه من در دستشوییهای عمومی ایران دیدم به مراتب از تصوری که قبل از سفر به ایران داشتم بهتر بود. من تصورم بر می گشت به دستشوییهای کثیف بین راهی در حالی که اکثر دستشوییهای که من دیدم تقریبا تمیز بودند و مشکلات جاهای دیگری بود از قبیل خیس بودن زمین یا شیر آب که به نظرم مشکل اصولی دست شویی با شلنگ است و راه حل ساده ای نداره. دستشوییهای ایران اکثرا صابون داشتند اگرچه دستمال کاغذی و سطل رو اصلا فکرش رو هم نکنید. </span></b></div>
<b id="internal-source-marker_0.9030002916697413" style="font-weight: normal; text-align: start;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">یه مشکل عمده توالتهای ایرانی فضای بسیار کم آنهاست. یعنی تقریبا یه جای نشستن هست و دیگر هیچ. برای همین دستشویی رفتن با کیان خیلی سخت می شد. نکته این بود که من اول کیان رو سرپا می کردم. وقتی کار کیان تمام می شد باید کیان رو یه گوشه دست شویی می آوردم که هم خودش رو تمیز کنم و هم خود کاسه توالت رو و واقعا برای آوردن کیان به گوشه توالت با این فضای کم مصیبتی بود با توجه به این که نمی خواستم کیان دستش رو به در و دیوار دستشویی بزنه.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">سرپا کردن کیان هم داستانی بود. من برای اولین بار این کار رو در ایران انجام دادم. می ترسیدم که کیان از این کار خوشش نیاد و بعد برای دست شویی رفتن مقاومت کنه. ولی خوشبختانه یکی دو دفعه اول با تعجب این موضوع رو نظاره کرد و بعد با مساله کنار اومد و به راحتی میذاشت که سرپاش کنم.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">یه مشکل بسیار عمده تمیز کردن کیان بود بویژه بعد از این که کار بزرگ می کرد. هنوز هم من راه حل خوبی براش ندارم. یعنی من دو دستی کیان رو سرپا می گیرم تا کارش رو بکنه. بعد خب دست سومی ندارم که تمیزش کنم. مجبور میشم که بگم بره گوشه توالت واسته. توضیح این که من هیچ وقت سعی نکردم بگم که دو پایش رو دو طرف کاسه توالت بذاره چون می ترسیدم بیفته. حالا وقتی کیان ایستاده چون پاهاش چسبیده شما نمی تونین به خوبی پشت بچه رو تمیز کنید. تنها راه حلی که من داشتم این بود که ازش می خواستم زانوهاش رو خم کنه که یه خرده اوضاع بهتر می شد. حالا چون کیان گوشه دستشویی بود عملا نمی شود از شلنگ آب استفاده کرد چون توالت رو آب می برد و کاری که من بعد از کسب تجربه کردم این بود که چند تا دستمال تر (وایپ) و یه پلاستیک برای جمع کردن دستمالهای کثیف همیشه تو جیبم داشتم و با اونها کیان رو تمیز می کردم. اگه شما راه حل بهتری برای تمیز کردن بچه تو این شرایط دارین خوشحال می شم بگین.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">تو دستشویی های عمومی ایران فقط دو بار شد که یه کاسه دم در دستشویی بود برای </span></div>
<div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">گرفتن پول. ولی حتی اونجا هم اجباری نبود و من خودم یه دفعه پول داشتم و دادم و دفعه بعد پولی نداشتم. </span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">کلا تعداد دستشویی های ایران به نسبت نیاز هم خب خیلی کمه. یعنی مثلا یه مجتمع بزرگ که کلی مغازه دار و خریدار داره مثلا دو تا توالت داره. یه بار مثلا تو مشهد تو یه پاساژ خیلی شیک دیدم که یکی از فروشنده ها اومده بود و کتریش رو تو دستشویی آب می کرد که به نظم عجیب اومد کلا این جور جاها نمیاین حتی برای رفاه خودشون یه اتاقی با امکانات کم درست کنن.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">یه داستان باحال هم این که تو یه دستشویی پاساژ در همه توالتها بسته بود و ما هم منتظر. تا این که تمیزکار اومد و گفت در رو هل بدم چون کسی تو دستشویی نیست و ما هم چنین کردیم. بعد که از دستشویی اومدیم بیرون خب در دستشویی رو به عادت اینجا کامل نبستیم. بعد این که ما رفتیم بیرون تمیزکار با صدای بلند به مضمون گفت این شهرستانی ها هم که میان تهرون اصلا فرهنگ دستشویی رفتن ندارن.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">یه کاری که من می کردم این بود که هر جایی می رفتیم مثلا شهر بازی یا پاساژ قبل از هر چیزی من جای دستشوییها رو می پرسیدم. این طوری وقتی لازم می شد سریع می رفتیم و دیگه لازم نبود تازه دنبال بگردیم.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">یه نگرانی ما قبل ایران رفتن این بود که دسترسی به دستشویی در زمان نیاز نباشه. برای همین به دنبال این بودیم که با خودمون قصری قابل حمل و نقل ببریم. بعد دست آخر منصرف شدیم به این دلیل که به نظرمون اومد حتی اگه دسترسی به دستشویی نباشه امکان استفاده از قصری هم زیاد نیست. فرض کنید تو یه پاساژی باشین و دستشویی نباشه. عملا قصری هم فایده نداره چون نمی شه قصری رو گذاشت جلوی یه مغازه و از بچه خواست کارش رو بکنه. همچین قصری فقط به درد وسط بیابون می خوره که خب اونجا دیگه قصری هم لازم نیست و کار رو میشه رو زمین کرد. در ایران به این نتیجه رسیدیم که تصمیممون برای نیاوردن قصری درست بود بویژه این که دستشویی بسیار در دسترس تر از اونی بود که فکر می کردیم. یعنی تقریبا در همه پاساژها و مجتمع های نسبتا بزرگ یا شهربازی ها دستشویی بود. یه بار هم شد که در خیابان باید می رفتیم دستشویی که بعد از پرس و جو رفتیم به دستشویی های عمومی پارک مجاور که انصافا هم کثیف خاصی نبود. فقط یه بار در باغ پرندگان اصفهان بودیم که گفتند دستشویی دوره و خلاصه مجبور شدیم که همون گوشه ها کار رو انجام بدیم که باز هم مشکلی نبود.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">ما مسیر اصفهان به تهران رو با اتوبوس رفتیم که بر خلاف انتظار اولیه من داخل اتوبوس دستشویی نبود. یعنی با این که اتوبوس شیک و درست حسابی ای هم بود. احتملا بیشتر به این خاطر هست که اتوبوس بوی بد نگیره. خلاصه من تمام سفر در اضطراب این بودم که یه دفعه کیان بخواد بره دستشویی. با این که مسوول شرکت اتوبوسرانی آشنا بود و به راننده گفته بود که اگه ما خواستیم برای دستشویی یه جا نگه داره ولی خب باز هم من این اضطراب رو داشتم. خوشبختانه مشکلی پیش نیامد و کیان یه بار بین راه موقع ناهار دستشویی رفت و تو مسیر نخواست دستشویی بره. البته من حتی اضطراب این رو داشتم که باران دختر 1.5 سالمون تو پوشکش کار بزرگ کنه که خب بعد باید حتما عوض می شد که این کار هم در اتوبوس ماجراییه که خوشبختانه پیش نیومد. </span></div>
<div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">حال که صحبت از باران شد بگم که از اون جنبه هم اوضاع به خیر گذشت. تو ایران که البته هیچ جایی برای عوض کردن بچه ها وجود نداره که خودش مشکلیه. ما دو بار تو مجتمع های بازی مجبور شدیم باران رو عوض کنیم که یه بار تو یه اتاقکی که کسی توش نبود و بار دیگه تو نمازخونه (که البته بیشتر یه اتاقک همه منظوره بود تا واقعا نمازخونه) این کار رو انجام دادیم. نکته اینه که تو کانادا حتی اگه جای مخصوص عوض کردن بچه تو دستشویی نباشه بازهم میشه رو سکوی دستشوییها یه چیزی پهن کرد و این کار رو کرد. ولی تو ایران دستشویی ها سکو ندارن و به هیچ عنوان نمیشه بچه رو تو دستشویی عوض کرد و تنها راه پیدا کردن یه اتاق جدا هستش.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">تو خونه های اقوام و خویشان دیگه حالا معمولا توالت فرنگی پیدا میشه که خودش خوبه. اگر چه توالت فرنگی هایی که ما دیدیم هر کدومشون یه مشکلی داشتن و سیفون خیلیهاشون درست کار نمی کرد. ما در دو سه تا خونه بیده دیدیم که به نظرم خیلی مفید نبود چون کاسه بیده و توالت جدا بودن و دست کم من خودم هیچ احساس خوبی نداشتم که از توالت پاشم برم رو بیده بشینم. ولی برای اولین بار تو فرودگاه ترکیه از توالتی که خودش بیده هم داشت استفاده کردم و به نظرم خیلی راحت و خوب بود و در تعجبم که چرا این جور توالتهای با بیده در ایران رایج نمیشه. کلا مشکل اساسی توالتهای سبک ایران اینه که همه جای دستشویی خیس میشه که خیلی حال به هم زنه. یه سیستمی که همون توالتهای سبک ایران باشن ولی زمین توالت رو آب ور نداره هنوز اختراع نشده و به نظرم بودجه تحقیقات نانوتکنولوژی مملکت رو بدن برای این کار استفاده خیلی بهتریه.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">تو کل سفر هم یه بار جمالم به توالت ایستادنی مردانه روشن شد و اون هم دستشویی هتل جلفای (رستوران خوان گستر) اصفهان بود که طبعا ربط داشتن به ارمنی بود صاحبان اونجا.</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span><br /><div dir="rtl" style="margin-bottom: 0pt; margin-top: 0pt; text-align: right;">
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;">و اما بهترین و بدترین تجربه دستشویی رفتن. بهترین مربوط به دستشویی کافی شاپ هرمس در منطقه جلفای اصفهان بود. کیان تو خیابان جیشش گرفت و نزدیکترین جا این کافی شاپ بود. فرانک کیان رو برد و جالب این که تابلو بود که دستشویی فلان طرف هست و برای همین دیگه اصلا نیازی به گفتن به صاحب کافی شاپ هم نشد. دستشویی هم فرنگی بود و با امکانات کامل و فوق العاده تمیز و شیک. بدترین تجربه هم مال خودم بود در قطار تهران مشهد. نه تنها کف دستشویی خیس بود که بیرون دستشویی هم خیس شده بود. بعد من هم یه دمپایی پلاستیکی پام بود و به طرز فجیعی بیرون دستشویی سر خوردم و نقش بر زمین خیس شدم!</span></div>
<span style="font-family: Ubuntu; font-size: 16px; vertical-align: baseline; white-space: pre-wrap;"></span></b></div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com10tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-6628574505545840112012-09-26T14:20:00.003-04:002012-09-26T14:22:09.812-04:00در غم قفسههای کتابی که نابود میشوند<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
</div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یه بنده خدایی تو دهات ما واترلو یه چند سال پیش یه <a href="http://www.techvibes.com/company-directory/zoomii-inc.">وبسایت کتابفروشی آنلاین</a> راه انداخته بود با این تفاوت که شما میتونستین احساس و تجربهی گشتن و چرخیدن در یک کتابفروشی واقعی رو در این کتابفروشی آنلاین داشته باشین. یعنی کتابها تو قفسهها هستند و شما میتونین تو قفسهها گشت و گذار کنید. روش پول درآوردن هم خیلی راحت و ساده بود. چون هر وقت یه کتاب رو انتخاب میکردید به وبسایت آمازون میرفتید و از بابت این ارجاع یه پولی به وبسایت میرسید. کسی که این وبسایت رو راه انداخته بود، در اوج کار سرطان گرفت و خیلی سریع <a href="http://saturdaywaffles.com/tribute-to-chris-thiessen-rip">عمرش رو داد به من و شما</a>، و الان هم این وبسایت دیگه<a href="http://www.quora.com/Sonia-Thiessen"> فعال نیست</a>.</div>
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<iframe allowfullscreen='allowfullscreen' webkitallowfullscreen='webkitallowfullscreen' mozallowfullscreen='mozallowfullscreen' width='320' height='266' src='https://www.youtube.com/embed/bHuMbNzFKmw?feature=player_embedded' frameborder='0'></iframe>حالا در این راستا من به ذهنم رسید ایدهی خوبیه اگه جاهایی که کتابهای الکترونیکی میفروشن، یه دونه جلد کتاب رو هم به طرف بابت یکی دو دلار اضافه پست کنند. بعد هم مردم میتونن این جلدها رو تو قفسههای کتابخانه تو خانهشون بذارن و از خالی شدن کتابخانهها در خانهها جلوگیری کنند! راستش من همیشه یه سرگرمیم اینه که هر وقت میرم خونهی یکی میرم کتابخانهاش رو یه بررسی حسابی میکنم و خیلی حیفِ که با آمدن کتابهای الکترونیکی این کتابخانهها دارن نابود میشن.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3188983.post-38251237994216975242012-09-25T16:46:00.001-04:002012-09-25T16:46:09.896-04:00وبسایت دانشگاه زندان<div dir="ltr" style="text-align: left;" trbidi="on">
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
یک وبسایت درست کنید که ظاهرش به مانند وبسایت یک دانشگاه معمولی باشد. برای هر دانشکده صفحهی مجزایی باشد و یک جا هم لیست استادان دانشگاه باشد و تخصصشان. میشود هر استاد هم صفحهی مجزایی هم داشته باشد. </div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
<br /></div>
<div dir="rtl" style="text-align: right;">
بعد جای استادهای دانشگاه را با زندانیان سیاسی پر کنید. یک کار حرفهای و سمبلیک.</div>
</div>
Anonymoushttp://www.blogger.com/profile/14806520191055641232noreply@blogger.com0