من از این قطعنامهی مخالفان بخصوص با بندیاش که تقاضای استعفای دبیر شورای فرهنگی دانشگاه ( و البته رییس فوقبرنامه ) جناب آقای میرزایی هست خیلی موافقم! به نظرم دانشگاه لااقل مسوول فوقبرنامهاش باید در باند دفتر نهاد نباشد تا همهی گروههای دانشگاه یک فیضی ببرند. دفتر نهاد هوای گروههای مذهبی را داشته باشد و فوق برنامه هوای گروه تئاتر و شعر و این چیزها. ولی سهرابپور باید بماند. در میان مسوولان کنونی مملکت سهرابپور چند مرتبه بزرگی بالاتر از بقیه هست. ضمنا حواستان باشه شریف تنها دانشگاه شهر تهران هست که رییسش در دولت جدید عوض نشده. یعنی اینها فقط یک بهانه میخواهند که سنگر آخر را هم فتح کنند.
بگذارید حالا که ماجرای دانشگاه داغ است یک خاطره بگویم از ماجرای من و آقای مهندس میرزایی. سال ۷۷ بود. من در شورای مرکزی انجمن اسلامی بودم و مسوول خبرنامهی انجمن. زمان حمله به بیت آیتالله منتظری بود. یکی از دوستان قمی طرفدار منتظری از این ور و اون ور جزییات ماجرای حمله به بیت را در آورد و داد به ما برای چاپ در خبرنامه. از آن طرف هم خبرنامه یک صفحه طنز داشت که من مینوشتم. منم آن موقع یک حالی به آیتالله یزدی که رییس قوهی قضاییه و امام جمعهی تهران بود دادم. نوشتم حالا که برنامهی صبح جمعه با شما بیمزه شده میشه برنامهی ظهر جمعه با شما را از رادیو گوش کرد که منظورم خطبههای نماز جمعهی یزدی بود.
وقتی خبرنامه آماده شد، باید میدادیم ازش کپی بگیریم. اون زمان شورای مرکزی دو طیف ۳ و ۴ نفری بود. من در اقلیت سه نفری بودم که خیلی اصلاحطلب بودیم و ۴ نفر دیگر سنتیتر بودند! برای کپی کردن اول باید دبیر انجمن که جزو اکثریت بود امضا میکرد. خلاصه یک جوری بنده خدا را دور زدیم و دبیر واحد سیاسی خبرنامه را برد پیش مهندس میرزایی برای امضای آخر. مهندس میرزایی هم خبرنامه را خوانده بود و بنده خدا کفش بریده بود. فردایش من را به دفترش صدا زد که این خبرنامه را چاپ کنیم دانشگاه شلوغ میشه و منم گفتم نه بابا مهندس یه چیزی میگیها. خلاصه به یک بدبختی مهندس میرزایی امضا کرد. کپی کردیم و فردایش برای فروش خبرنامهها را گذاشتیم وسط ابنسینا. من اون موقع کلاس داشتم. از کلاس که برگشتم فهمیدم وسط ابنسینا دعوا شده اساسی. دو تا از دوستان دفتر نهاد با قوهی قهریه بساط خبرنامه فروشی را بهم زده بودند و البته انصاف را رعایت کنیم دوست ما هم که خبرنامه را میفروخت چون ورزشکار بود گرفته بود این دفتری را هم بدجور زده بود. خلاصه اکثریت ۴ نفر هم که تازه همان جا خبرنامه را خواندند دستور دادند خبرنامه دیگر پخش نشود. اگرچه بچههای ما سریع هر چی خبرنامه مانده بود را یواشکی برداشتند و شب در خوابگاه توزیع کردند. همان شب جلسهی فوقالعادهی شورای مرکزی گذاشتند و من و مسوول واحد سیاسی را توبیخ کردند. یک بیانیه هم دادند که نصفش عذرخواهی بابت خبرنامه بود و نصف دیگرش محکومیت حملهکنندگان دفتر نهاد . فردایش دوباره من رفتم پیش میرزایی. یک نسخه از خبرنامه را میخواست. شاکی بود بدجور که من گفتم شلوغ میشه. منم گفتم خب خود دوستانتان شلوغ میکنند. به آنها بگویید آرام باشن. به من چه!
بد ماجرا رفت به شورای فرهنگی. اگر چه به جای خاصی نرسید. سهرابپور بدجور دنبال این بود که بداند طنز را کی نوشته! میدانم نمایندهی بسیج هم گفته بود گزارش ماجرای قم یا دروغ است یا اگر راست است افشای اسرار محرمانه. چون که در گزارش صحبت مکالمات فرماندهی سپاه قم با بیسیمش بود که احمد منتظری برای بچههای تحکیم تعریف کرده بود.
راستی یک سال بعد برای فوق لیسانس که گزینش وزارتخانه من را صدا زد از خبرنامه هم از من پرسیدند. خلاصه دیوار موش داره و موشم گوش!!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
5 comments:
بله دیوار موش داره موشم گوش، بعدها که یکی از همین بچّه های انجمن رو وزارت خانه ای ! گرفته بود، نوار مکالمات داخل اتاق دوستاش تو خوابگاه که مهمونشون بود رو براش پخش کرده بودند
باز اقلا دمشون گرم بورس کانادات رو جور کردن!
من هم با این حرف شما که سهرابپور باید بماند موافقم. جدا از این که عوض شده یا نه، برای دانشگاه فرد دلسوزی است و اگر او نبود تا حالا امثال این میرزایی همه چیز را نابود میکردند.
Yaser,
oon moghe ke khabar-name ro bache ha roo miz gozashtan, to sar e class boodi, vali man e bad-bakht dashtam az oon vasat rad mishodam! cheshmetoon rooz e bad nabine! az vahshat mordam!
راست ميگي. اگر اون دفتري هاي احمق اين همه ازت دفاع نميکردند الان اونجا نبودي. مخصوصا اون عباس و مرتضوي ابله که اينقدر از آدمايي مثل تو دفاع کردند. حالا هم قيافه مظلوم ها را ميگيره. نميدونم خيانت هايي که اينها کردند را چه جوري ميخوان جواب بدن
ارسال یک نظر