جمعه، دی ۰۷، ۱۳۸۰

ديشب رفته بودم يک مجلس عروسي و خلاصه رقص و... و از اين کارهاي بد بد.

يکي آمد گفت: "وحيد جان، شرمنده ولي ديگر ايران برگشتن و رييس جمهور شدن و همه اين خواب و خيالها پر!"

بتده هم با کمال پررويي گفتم :"مي داني چيه، ايران الان دارد يک دوران گذار را طي مي کند. تحولات در ايران آن قدر سريع اتفاق مي افتد که تا من سه چهار سال ديگر که درسم تمام شود و بروم ايران مملکت يا کاملا اين طرفي خواهد بود يا آن طرفي. اگر آن طرفي باشد که بنده همين طوري هم کلاهم پس معرکه است و رقصيدن و نرقصيدن حقير چندان فرقي ندارد. اگر هم مملکت اين طرفي باشد که رقصيدن چه عرض کنم هزار تا کار ديگر هم آدم بکند احتمالا اشکالي ندارد."