سه‌شنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۰

نمي دانم چه شد ياد داستان راستان افتادم . داستاني است در آنجا که در آن عمر با يکي از اصحابش وارد شهري مي شود . مردم آن شهر همراه عمر را با او اشتباه مي گيرند . گويا که عمر پياده بوده و همراهش سواره.
اصلا چرا من دارم حرف نا مربوط مي زنم