امروز داشتم مصاحبهی بیلی و من را با مجید زهری میخواندم. فارغ از محتوای گفتوگو همین طور که آن را میخواندم احساس میکردم که یک تریلی هیجده چرخه دارد از روی زبان و نگارش فارسی رد میشود. با هم بخشهایی از آن را میخوانیم. قسمتهای ایتالیک از متن مصاحبه برداشته شده است.
اين گفتگو چند ماه پيش آغازید (تا این جا به تعداد افعال فارسی یکی اضافه شد!)
پارهای از گفتهها، به تبع روز اصلاح شد و بعضی پرسشها نيز مرمت گرديد. ( فکر کنم پرسشها اخیرا در فهرست آثار باستانی ثبت شده)
سپاسگزارم که مهر ورزیده، من را دعوت کردی. (خدا وکیلی تو مراسم خواستگاری هم آدم این جوری حرف نمیزند.)
من اين موضوع را قبلاً بررسیدهام (بررسیدهام لابد تلفظش از بررسی کردهام راحتتر است!)
من روزی را میبینم که اهل اندیشه و سیاست به این نتیجهی اصولی برسند که لازم است هرکدام "یک دفتر کار اینترنتی" داشته باشند که آن، چیزی جز وبلاگ نتواند بود. (تکبیر برای این جمله بتواند بود!)
معتقدم این تنها جادهایست که مردم ما را به ساخت جامعهای مدنی راهبر میشود. (یک فعل جدید دیگر : راهبر شدن، ماشاالله این افعال جدید همه خوشآوا هم هستند)
"خبرچین" نیز در راستای اهداف توسعهگرايانه در وبلاگشهر ایجاد شد. ( این جمله را با پنج تا لیوان آب هم فکر نکنم بشود از گلو رد کرد، آدم را یاد رفسنجانی میاندازد)
زیرا سمتوسوی خبرچین –که در راستای فضای باز و دموکراتیک و مدنی بود- خود بالندهی "هويت" اعضا بود و به آنان میباوراند که هويت خود را ارزش گذارند و آن را با افتخار اعلام کنند. کار جمعی خبرچین پیامش این بوده که بدون "هویت" نمیتوان جامعهای مدنی را شالوده ريخت ( لابد از وقتی وبلاگ خبرچین راه افتاده شاخص توسعهی سیاسی مملکت یک چند تایی بالا رفته)
امیدوارم که این مقاله –و دیگر مقالاتم از این دست- جرقهای در ذهن خواننده بزند و باعث خودانگيختهگی وی شود ( من که این مصاحبه را خواندم کلی خودانگیخته شدم)
روش نوشتاری امروز، شکست همهجانبهی مبهمنویسی سنتی-استبدادی را به دنبال دارد. (مبهمنویسی سنتی- استبدادی را هم یادشان باشد بگوییم به فرهنگ لغات اضافه کنند)
و ...