این سوالهایی که نیکآهنگ دارد در وبلاگش مطرح میکند از این بابت که سوالهای جدیدی است و تا حالا به ذهن ِ هیچکس ِ دیگری نرسیده بود خیلی ارزشمند است. برای همین هم بنده یک سری جواب برایش آماده کردم.
۱) گفتن ِ یک سری حرفهایِ صددرصد درست که باعث بشود آدم از زندان سر در بیاورد، هنر نیست. خریت است. نبکآهنگ، دقیقا به همان دلیلی که حضرتعالی در کانادا هستید، بعضیها هم در ایران بعضی حرفها را نمیزنند، هر چند به آن اعتقاد داشته باشند. مثلا اگر یک نفر در ایران از اعدامهای سال ۶۷ انتقاد کند، یک کار انتحاری و بنابراین احمقانه انجام داده است. هیچ اصلاحطلبی را به خاطر این که حرفهای خیلی تند نمیزند نمیتوان سرزنش کرد.
۲) آدمها عوض میشوند. همهی ما عوض میشویم. آره، اصلا فرض کنیم مشارکتیها کلی در گذشته کارهای اشتباه کردهاند. همین کارهایی که شما میگویید را کردهاند. ولی الان بندهخداها میخواهند آدمهای خوبی باشند. دارند تلاش هم میکنند. حالا حتما باید اینها بروند زندان و برای کارهای گذشتهیشان مجازات شوند تا شما راضی شوید؟
۳) من ِ نوعی را نمیتوان به این دلیل که محتشمینامی ۲۰ سالِ پیش فلان حرف را زده سرزنش کرد. من و یک سری آدمٍ دیگر داریم از معین حمایت میکنیم. خیلی از مشارکتیها هم دیگر نسل ِ جدیدی هستند. این که مشارکتیها چپ هستند -که البته در حقیقت نیستند!- و مثلا محتشمی هم چپ است دلیل نمیشود که مشارکتیها مسوولِ کارهایی باشند که محتشمی ۱۰-۲۰ سال پیش کرده است. آقای کوثر، دوره عوض شده است. به من به عنوان یک جوان طرفدار حزب مشارکت چرا باید مسوولِ کثافتکاریهایی باشم که یک عده ۲۰ سال پیش کردهاند! خیلی از کارهایی که شما صحبتش را میکنید را کسان دیگر انجام دادهاند!
۴) من نمیفهمم به زبان آوردنِ این که «ما اشتباه کردیم» چرا این قدر مسالهی مهمی است. خیلیها با عملشان خیلی بهتر این حرف را میزنند. مگر اصل عمل نیست؟ حالا یک عده ممکن است رودرواسی داشته باشند نخواهند اقرار کنند که مثلا اعدامهای سالِ ۶۷ اشتباه بود. ولی طرف در این چند سال هر جا توانسته از حقوقِ مخالف دفاع کرده است. همین کافی نیست؟ حالا واقعا این یک جمله را از دهانِ طرف بکشید مشکل حل میشود. آره، خیلی بهتر که این حرف را زبانی هم بزند ولی واقعا گیر مساله این جاست؟
۵) این طور نیست که الان یک سری آدم ِ ماه و کاردرست کاندیدای ریاستجمهوری شده باشند. یک عده هستند یکی از یکی بیخودتر. من اگر از معین حمایت میکنم از ترس ِ لاریجانی و احمدینژاد است. آره، بین بد و بدتر انتخاب میکنم. تا اوضاع این طوری است انتخاب میکنم. محکوم ِ به این وضعیت هستیم. کار دیگری نمیشود کرد. حالا شما بیا و بگو تا اصلاحطلبان عذرخواهی نکنند رای نمیدهی. رای ندهی اول تو چشم خودت میرود. من که نمیگویم به خاطر عمهام بروی رای بدهی. برای خودت و آیندهی پیش روی خودت بهتر است که رای بدهی!
۶) کلام ِ آخر این که نبش قبر ِ یک سری کارهایی که چپهایِ قدیم در گذشته کردهاند درجا زدن است. درجا زدن که نه پسرفت است. آدمها سعی میکنند از گذشته برای پیشرفت درس بگیرند بعضیها گذشته را چماق میکنند برای مانع ِ پیشرفت شدن.
جمعه، فروردین ۰۵، ۱۳۸۴
من سواد چندانی در زمینهی علوم سیاسی ندارم. اگر کسی بتواند جواب این سوالهای من را بدهد خیلی ممنون میشوم. میخواهم بدانم فرق انقلابِ مخملین با غیرمخملین چیست؟ تا چند تا شیشهی مغازه بشکند انقلاب هنوز مخملین است؟ یعنی مثلا این اتفاقاتی که الان دارد در قرقیزستان میافتد مخملین است یا غیرمخملین؟ اونی که در گرجستان شد مثل این که مخملین بود. انقلاب ۵۷ چطور؟ ماههای اول مخملین بود بعد یک دفعه شد غیرمخملین؟ من و چند تا از بروبچهها میخواهیم انقلاب کنیم از نوع مخملین. الگوریتمش چیست؟ اگر بخواهیم غیرمخملین باشد باید چه کار کنیم؟ ما اگر در انتخابات رای ندهیم و بعد انقلاب بشود، آن انقلاب مخملین است یا غیر مخملین؟ اگر برویم رای سفید بدهیم چطور؟ اصلا یکی خواست انقلاب غیرمخملین باشد باید در انتخابات چه کار کند؟
خلاصه جواب این سوالها را میدانید به بنده هم بگویید و خانوادهای را از نگرانی نجات دهید.
خلاصه جواب این سوالها را میدانید به بنده هم بگویید و خانوادهای را از نگرانی نجات دهید.
چهارشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۴
برای امروز دو تا داستان میخواهم تعریف کنم
داستان اول : یکی بود میخواست رییسجمهور بشه. ولی خب هیچ کاری نمیکرد. همهی رقیباش وبسایت زده بودند و اون هنوز هیچ کار نکرده بود. یک روز دید هوا دیگه خیلی پَسه. رفت وبسایت امروز رو برداشت لگوی بالایش را عوض کرد و چند تا خبر هم از این ور اون ور کپی پیست کرد گذاشت تو وبسایت. یک چند روز گذشت دید بابا این وبسایتی که داره خیلی در ِ پیتیِ ِ. هیچکی بهش سر نمیزنه. انداختش اونور و به یکی گفت براش یک وبسایت درست و حسابی درست کنه. وبسایت جدید وسطاش بود که یک دفعه نوروز اومد. تو هولِ عید در حالی که وبسایت هنوز بیشتر جاهاش کار نمیکرد راهش انداختند. حالا هم دارند کمکم بقیهی قسمتاش را تکمیل میکنند.
بقيه داستان اول از رامین: ... اما پيش از آنکه بقيهی قسمتهايش را تکميل کنند، اين وبسايتِ جديد هم پس از تنها سه روز بر اثر Bandwidth Limit Exceeded از کار افتاد ! ...
داستان دوم : یک دِهی بود پشت شهر ما. هر سال باران میآمد سیل میشد و همه چی خراب میشد. هیچ کس هم هیچ کاری نمیکرد. یک شب کدخدا ترسید که مقامات از بالا بیان بندازنش بیرون، تصمیم گرفت سد درست کند. با یک کم آجر و گِل یک شبه سد درست کردند. پس فرداش که باران آمد سیل اومد سد را با خودش برد! بعد کدخدا دید که مثه این که مجبور ِ یک سد آدمیزادی درست کنه. شروع کرد به چند تا دکتر مهندس سپرد که سد درست کنند. اینا هم داشتند کار میکردند که وسطای کار خبر رسید شاه داره میاد اونورا بازدید. کدخدا گفت که سد، نیمهکاره هم هست باید افتتاح بشود. با چسب و تُف سد را بستند تا جلوی شاه بتونن سد را افتتاح کنن. حالا از اون موقع هم دارند خرده خرد سدی که افتتاح شده را درستش کنند. سالِ دیگه که بارون بیاید خدا میدانه چه بلایی سر ِ سد میاد!
داستان اول : یکی بود میخواست رییسجمهور بشه. ولی خب هیچ کاری نمیکرد. همهی رقیباش وبسایت زده بودند و اون هنوز هیچ کار نکرده بود. یک روز دید هوا دیگه خیلی پَسه. رفت وبسایت امروز رو برداشت لگوی بالایش را عوض کرد و چند تا خبر هم از این ور اون ور کپی پیست کرد گذاشت تو وبسایت. یک چند روز گذشت دید بابا این وبسایتی که داره خیلی در ِ پیتیِ ِ. هیچکی بهش سر نمیزنه. انداختش اونور و به یکی گفت براش یک وبسایت درست و حسابی درست کنه. وبسایت جدید وسطاش بود که یک دفعه نوروز اومد. تو هولِ عید در حالی که وبسایت هنوز بیشتر جاهاش کار نمیکرد راهش انداختند. حالا هم دارند کمکم بقیهی قسمتاش را تکمیل میکنند.
بقيه داستان اول از رامین: ... اما پيش از آنکه بقيهی قسمتهايش را تکميل کنند، اين وبسايتِ جديد هم پس از تنها سه روز بر اثر Bandwidth Limit Exceeded از کار افتاد ! ...
داستان دوم : یک دِهی بود پشت شهر ما. هر سال باران میآمد سیل میشد و همه چی خراب میشد. هیچ کس هم هیچ کاری نمیکرد. یک شب کدخدا ترسید که مقامات از بالا بیان بندازنش بیرون، تصمیم گرفت سد درست کند. با یک کم آجر و گِل یک شبه سد درست کردند. پس فرداش که باران آمد سیل اومد سد را با خودش برد! بعد کدخدا دید که مثه این که مجبور ِ یک سد آدمیزادی درست کنه. شروع کرد به چند تا دکتر مهندس سپرد که سد درست کنند. اینا هم داشتند کار میکردند که وسطای کار خبر رسید شاه داره میاد اونورا بازدید. کدخدا گفت که سد، نیمهکاره هم هست باید افتتاح بشود. با چسب و تُف سد را بستند تا جلوی شاه بتونن سد را افتتاح کنن. حالا از اون موقع هم دارند خرده خرد سدی که افتتاح شده را درستش کنند. سالِ دیگه که بارون بیاید خدا میدانه چه بلایی سر ِ سد میاد!
دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۴
یک شب در محفل ِ مشهدیها و غیرمشهدیها بودیم، لیست بعضی کلمات را که تنها مشهدیها بهکار میبرند جمع کردیم. یک فرق این کلمات با کلماتِ بقیهیِ شهرها این است که مشهدیها هیچکدام معمولا نمیدانند که این کلمات را فقط آنها بهکار میبرند و دوم این که این کلمات بسیار مصطلح هستند. اگر شما کلمههای دیگری سراغ دارید و یا این که در شهری دیگر زندگی میکنید و از این کلمات استفاده میکنید لطفا در نظرات بنویسید.
با تشکر از حرف غریب، جواد خراسانی، مهرنوش، مریم سعیدی، مهدی، مسعود، ایگناسیو و همهی دیگر دوستانی که کمک کردهاند
نارنجک : نان خامهای
اِشکاف : کمد
کُخ : سوسک، حشرهی نسبتا بزرگ، کِرم (مثال : کُخ نریز : کِرم نریز، اذیت نکن)
یاد داشتن : بلد بودن
سَرکُن : مدادتراش
میلان : کوچه
مغز ِ مدادفشاری : نوکِ مدادفشاری
سیخ ِ ماهی : تیغ ِ ماهی
پَلَخمون : یک وسیلهی Y شکل از چوب که یک کِش یا لاستیک به انتهایش وصل است و با آن میتوان سنگ پرتاب کرد. ( برای زدنِ گنجشک!)
چُمبه : اصطلاح کوچه بازاری برای فرد چاق
چُغُک : گنجشک ( البته این کلمه دیگر چندان بهکار نمیرود)
چلغوز : یک نوع آجیل شبیهِ بادام (فکر کنم بیشتر جاها به پشگل ِ مرغ میگویند چلغوز!)
کمزور یا پرزور کردنِ گاز : کم و زیاد کردن شعلهی گاز
و ِی کردن (برنج) : درشت شدن بعد از پختن (برنج)
کلپاسه : مارمولک
دِلَنگون : آویزان
جیر دادن : جِر زدن
پاچال : جایی که مغازهدار پشت آن با مشتری سروکار دارد، دخل ( این کلمه فکر کنم در خیلی
از شهرهای دیگر هم استفاده میشود)
توشله : تیله
اَلِفش : نوچ
شمال : باد ( قدیمی )
چُخت : سقف ( خیلی قدیمی )
کاغذباد : بادبادک، کایت
سرپایی : دمپایی
سر ِ نوشابه : در ِ نوشابه
یَره، یرهگِه : یارو، فلانی (عامیانه)
ناسوس : تلمبهیِ دوچرخه
کُلاج : کسی که چشمش چپ است
موساکوتقی : قُمری
آقمیرزا: شوهرخواهر
زلفی ِ در: شببند ِ در
وَرچُپّـِه: برعکس
مکُش مرگِ ما: اعیانی، شیک
ناخنجـِلـِّه: مشگون
قوجمه: انگور دانه شده
پیشینگ: ریختن ناخواسته مایعات روی لباس
حولی: حیاط
قِلِه، قِلِهگی: روستا، روستایی ( عامیانهیِ قلعه)
چـِغـَل: زبر، ضخیم
کـَغ: کال، نرسیده
ز ِنج : چسبناک
لُکِّه : چیز جمع و جور و مچاله شده، همچنین حالتِ شخصی که چمباتمه زده ( مثلا از سرما)
لتِّه :تکه پارچه،کهنه پارچه
لوخ: حصیر آفتابگیر پشت پنجره
خُردو : کوچک
شِرشِره : کاغذکشی
غُر، غُردَبه : یک چیزی که صدمه دیده و تو رفته
تارت و پارت : پخش و پلا
سوبالا، سوپایین (چراغ ماشین) : نوربالا، نورپایین
نوردِوون : نردبان
فاطمه چُسوک : خرچسونه
لاخ (مو) : تار
پاتروم : سرپیچ لامپ
سوسهلنگ : دمجنبانک
اندر (مادر اندر، برادر اندر، ... ) : مادر ناتنی، برادر ناتنی
لَخِه : کهنه پاره
کیس : کیک
با تشکر از حرف غریب، جواد خراسانی، مهرنوش، مریم سعیدی، مهدی، مسعود، ایگناسیو و همهی دیگر دوستانی که کمک کردهاند
نارنجک : نان خامهای
اِشکاف : کمد
کُخ : سوسک، حشرهی نسبتا بزرگ، کِرم (مثال : کُخ نریز : کِرم نریز، اذیت نکن)
یاد داشتن : بلد بودن
سَرکُن : مدادتراش
میلان : کوچه
مغز ِ مدادفشاری : نوکِ مدادفشاری
سیخ ِ ماهی : تیغ ِ ماهی
پَلَخمون : یک وسیلهی Y شکل از چوب که یک کِش یا لاستیک به انتهایش وصل است و با آن میتوان سنگ پرتاب کرد. ( برای زدنِ گنجشک!)
چُمبه : اصطلاح کوچه بازاری برای فرد چاق
چُغُک : گنجشک ( البته این کلمه دیگر چندان بهکار نمیرود)
چلغوز : یک نوع آجیل شبیهِ بادام (فکر کنم بیشتر جاها به پشگل ِ مرغ میگویند چلغوز!)
کمزور یا پرزور کردنِ گاز : کم و زیاد کردن شعلهی گاز
و ِی کردن (برنج) : درشت شدن بعد از پختن (برنج)
کلپاسه : مارمولک
دِلَنگون : آویزان
جیر دادن : جِر زدن
پاچال : جایی که مغازهدار پشت آن با مشتری سروکار دارد، دخل ( این کلمه فکر کنم در خیلی
از شهرهای دیگر هم استفاده میشود)
توشله : تیله
اَلِفش : نوچ
شمال : باد ( قدیمی )
چُخت : سقف ( خیلی قدیمی )
کاغذباد : بادبادک، کایت
سرپایی : دمپایی
سر ِ نوشابه : در ِ نوشابه
یَره، یرهگِه : یارو، فلانی (عامیانه)
ناسوس : تلمبهیِ دوچرخه
کُلاج : کسی که چشمش چپ است
موساکوتقی : قُمری
آقمیرزا: شوهرخواهر
زلفی ِ در: شببند ِ در
وَرچُپّـِه: برعکس
مکُش مرگِ ما: اعیانی، شیک
ناخنجـِلـِّه: مشگون
قوجمه: انگور دانه شده
پیشینگ: ریختن ناخواسته مایعات روی لباس
حولی: حیاط
قِلِه، قِلِهگی: روستا، روستایی ( عامیانهیِ قلعه)
چـِغـَل: زبر، ضخیم
کـَغ: کال، نرسیده
ز ِنج : چسبناک
لُکِّه : چیز جمع و جور و مچاله شده، همچنین حالتِ شخصی که چمباتمه زده ( مثلا از سرما)
لتِّه :تکه پارچه،کهنه پارچه
لوخ: حصیر آفتابگیر پشت پنجره
خُردو : کوچک
شِرشِره : کاغذکشی
غُر، غُردَبه : یک چیزی که صدمه دیده و تو رفته
تارت و پارت : پخش و پلا
سوبالا، سوپایین (چراغ ماشین) : نوربالا، نورپایین
نوردِوون : نردبان
فاطمه چُسوک : خرچسونه
لاخ (مو) : تار
پاتروم : سرپیچ لامپ
سوسهلنگ : دمجنبانک
اندر (مادر اندر، برادر اندر، ... ) : مادر ناتنی، برادر ناتنی
لَخِه : کهنه پاره
کیس : کیک
جمعه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۳
رادیوی مهدی و احمد را هم گوش کنید. کار قشنگی است ولی خب من یک کم به رسانهای به اسم رادیو مشکوکم. نمیشود راحت در آن گشت و یا سریع ورقش زد. خوبیاش تنها این است که میتوانید در حین این که لباسهایتان را اتو میکنید به یک مصاحبه با جهانشاه جاوید هم گوش کنید!
میگویم حالا که ما ایرانیها با این عید باستانی ِ مثلا چند هزارسالهیمان اینقدر حال میکنیم و هِی آمدنش را به هم تبریک میگوییم بد نیست دستِکم سر ِ املای آن به انگلیسی هم به یک توافقی برسیم. این که بعضیها نوروز را Norouz و یک عدهی دیگر Norooz مینویسند باز خیلی مشکلی نیست. ولی قربانتان، دیگر انحرافِ فَک و حنجره ندارید که نوروز را Nowrooz یا Noruz مینویسید.
پنجشنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۳
چهارشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۳
هر وبلاگی میخوانم نویسندهاش فحش ِ زمین و زمان را کشیده به وضعیتِ چهارشنبهسوری و سادیسم ملت. فقط من ماندم پس این وسط عمهی من بود که ترقه میزد! حکایتِ حرفی است که یک بار مسعود بهنود زد. بهنود میگفت ما هر کسی را میبینیم بد و بیراه میگوید به آیتالله خمینی که آمد انقلاب کرد، ولی ما از آخر نفهمیدیم پس این چند میلیونی که رفته بودند فرودگاه استقبال، از کجا آمده بودند!
سخنگوي ستاد انتخاباتي دكتر معين گفت: ما يك دانشمند را به عنوان نامزد انتخابات رياست جمهوري برگزيدهايم و اين واقعيتي است كه جامعهي جهاني نيز به آن توجه كرده حتي نشريهي نيچر كه يك نشريهي آمريكايي است با اشاره به كانديداتوري دكتر معين در انتخابات رياست جمهوري، اظهار داشته كه ما يك دانشمند را براي انتخابات رياست جمهوري كانديدا كردهايم و اين افتخاري است براي ما كه فردي فرهيخته از سوي نخبگان و زبدگان علمي كشور كانديدا شود
میدانم دارم گیر الکی میدهم. ولی بد نیست یک نفر به این خانم کولایی بگوید که نیچر مجلهی آمریکایی نیست. انگلیسی است.مشابه آمریکایی ِ نیچر مجلهی ساینس است که باید برود بوق بزند. به طور کلی مجلههای انگلیسی -مثل اکونومیست- یک سر و گردن از مشابههای آمریکایی -مثل تایمز و نیوزویک- بالاتر است. اصلا هر چی یا هرکی کاردرست است انگلیسی است.
میدانم دارم گیر الکی میدهم. ولی بد نیست یک نفر به این خانم کولایی بگوید که نیچر مجلهی آمریکایی نیست. انگلیسی است.مشابه آمریکایی ِ نیچر مجلهی ساینس است که باید برود بوق بزند. به طور کلی مجلههای انگلیسی -مثل اکونومیست- یک سر و گردن از مشابههای آمریکایی -مثل تایمز و نیوزویک- بالاتر است. اصلا هر چی یا هرکی کاردرست است انگلیسی است.
دوشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۳
Rafsanjani harks back to the good old days
این هم عکسی که در شمارهی جدید اکونومیست در کنار مقالهای دربارهی هاشمی چاپ شده است. به توضیحی که در پایین عکس نوشته شده توجه ویژه مبذول بفرمایید.
غلط نکنم مهدی هاشمی به اکونومیست هم یک چند میلیون دلاری پول داده. مقاله آخر ِ چاپلوسی هاشمی است.
اصل مقاله.
یکشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۳
اول این که سردار ِ سازندگی امر فرمودند که روزنامهیِ نشاط رفع ِ توقیف شود تا بتواند به جمع ِ دهها روزنامهی دیگری که دربارهی فواید رییسجمهور شدن ایشان مطلب مینویسند بپیوندد. ولی از قرار معلوم محمود شمس اگر چه از هاشمی خیلی هم خوشش میآید ولی خب حاضر نیست ننگِ پاچهخوریِ هاشمی به سابقهاش افزوده شود و گفته که روزنامه را بعد از انتخابات منتشر میکند. اینطوری فکر کنم اکبرشاه امر ِ مجدد نمایند که نشاط را به دلیل انتشار نامنظم توقیف نمایند!
دوم این که ماشاالله از بس مشتاقان جبههی مشارکت فراوان است، این سایت روزنامهی اقبال bandwidth کم آورده است. آدم کلی از این همه اشتیاق به خواندن این روزنامهی وزین روحیه میگیرد. ملت محترم هم فعلا بروند از دکهی سر ِ کوچه روزنامه خریداری کنند و اگر هم در ایران نیستند میتوانند از اقوام و خویشان بخواهند که پای تلفن برایشان مطالب روزنامه را بخوانند. واقعا اگر طرفداران اصلاحات برای خواندن روزنامه این قدر هم حاضر نیستند هزینه کنند همان بهتر که احمدینژاد رییسجمهور شود و در سرتاسر ایران دوربرگردان بسازد.
سوم این که بعد از ماهها تلاش خستگیناپذیر بروبچههای ستاد دکتر معین وبسایت ایشان هفتهی پیش رسما افتتاح شد. واقعا دستِ این دوستان درد نکند از این همه زحمت. انشاالله یکی دو تا اشکال ریزه میزهای هم که هست، مثل کار نکردن لینکهای سمت چپ صفحه، تا یکی دو ماهِ دیگر رفع میشود. خلاصه اگر سختتان است خبرهای مربوط به دکتر معین را از سایتهای مختلف دنبال کنید در این سایت یک نفر زحمت کشیده همهی خبرها را شلپی ریخته تو ستون وسط!
چهارم این که یک موجود نازنین دیگر به اسم حاج ابراهیم اصغرزاده هم کاندیدای ریاستجمهوری شد. متاسفانه هیچکدام از احزاب و جریانات سیاسی موجود حتی حزبی که ایشان دبیرکل آن هم هست قدر ایشان را نمیدانند و ایشان هر دفعه مجبور میشوند به طور مستقل ادای تکلیف کنند. باز هم آفرین به روزنامهی قدرشناس شرق که عکس صفحهی اولش را اختصاص داد به ایشان. فکر کنم امشب اصغرزاده با این افتخاری که نصیبش شد خوابش نبرد!
دوم این که ماشاالله از بس مشتاقان جبههی مشارکت فراوان است، این سایت روزنامهی اقبال bandwidth کم آورده است. آدم کلی از این همه اشتیاق به خواندن این روزنامهی وزین روحیه میگیرد. ملت محترم هم فعلا بروند از دکهی سر ِ کوچه روزنامه خریداری کنند و اگر هم در ایران نیستند میتوانند از اقوام و خویشان بخواهند که پای تلفن برایشان مطالب روزنامه را بخوانند. واقعا اگر طرفداران اصلاحات برای خواندن روزنامه این قدر هم حاضر نیستند هزینه کنند همان بهتر که احمدینژاد رییسجمهور شود و در سرتاسر ایران دوربرگردان بسازد.
سوم این که بعد از ماهها تلاش خستگیناپذیر بروبچههای ستاد دکتر معین وبسایت ایشان هفتهی پیش رسما افتتاح شد. واقعا دستِ این دوستان درد نکند از این همه زحمت. انشاالله یکی دو تا اشکال ریزه میزهای هم که هست، مثل کار نکردن لینکهای سمت چپ صفحه، تا یکی دو ماهِ دیگر رفع میشود. خلاصه اگر سختتان است خبرهای مربوط به دکتر معین را از سایتهای مختلف دنبال کنید در این سایت یک نفر زحمت کشیده همهی خبرها را شلپی ریخته تو ستون وسط!
چهارم این که یک موجود نازنین دیگر به اسم حاج ابراهیم اصغرزاده هم کاندیدای ریاستجمهوری شد. متاسفانه هیچکدام از احزاب و جریانات سیاسی موجود حتی حزبی که ایشان دبیرکل آن هم هست قدر ایشان را نمیدانند و ایشان هر دفعه مجبور میشوند به طور مستقل ادای تکلیف کنند. باز هم آفرین به روزنامهی قدرشناس شرق که عکس صفحهی اولش را اختصاص داد به ایشان. فکر کنم امشب اصغرزاده با این افتخاری که نصیبش شد خوابش نبرد!
سهشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۳
امروز روزنامهیِ گلوباندمیل ِ کانادا که حرفهایترین روزنامهیِ این کشور هم هست، ۱۶ صفحه ویژهنامهیِ روز ِ جهانی ِ زن رویِ کاغذ گلاسه چاپ کرده بود. از این ۱۶ صفحه ۸ صفحهاش آگهی بود. همهاش هم آگهی ِ ماتیک، کِر ِم، ادکلن و چند تا چیز دیگر در همین مایهها که من دقیقا نمیدانستم چه هستند. یک جورهایی محتوایِ ۸ صفحه آگهی از محتوایِ ۸ صفحه مقاله بیشتر بود.
یکشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۳
این که دکتر معین هنوز وبسایت ندارد از این بابت نگرانکننده نیست که مثلا مشارکتیها نتوانستهاند از رسانهای مانند اینترنت به درستی برای تبلیغات استفاده کنند. نگرانی به این خاطر است که آدم میبیند مشارکتیها یک وبسایت بخواهند برای دکتر معین درست کنند چند ماه طول میکشد. حالا وقتی حضرات ریییسجمهور شدند اگر کارهای دیگر مملکت هم قرار باشد همین قدر طول بکشد که دیگر خدا میداند! یا اصلا وبسایت را بیخیال همین روزنامهی اقبال را نگاه کنید. دیده بودیم که آپولو هوا کردن در چند فاز انجام شود ولی روزنامه درآوردن در چند فاز دیگر نوبر است. این که اول ۸ صفحه، دو هفته بعد ۱۲ صفحه لابد یک ماه بعد ۱۶ صفحه. سرعت، یک چیزی حدود یک صفحه در هفته! این همه روزنامهنگار که هستند، دیگر روزنامه در آوردن که این قَدَر ناز ندارد! بعد تازه آقا در میآید ستون مینویسد که «ما آخر امکاناتیم» و CD نداشتیم که فایل روزنامه را کپی کنیم ببریم چاپخانه برای چاپ. قربانت گردم، CD نداری دیگر رییسجمهور شدنت چه بود؟ تازه به قول این دوست عزیز اقبال مو نمیزند با روزنامههای قبلی مشارکتیها. دریغ از یک خرده نوآوری. خب هی روزنامه میزنید آنها هم که هی میبندند یک کار دیگر بکنید. یا همین مصاحبهی معین با توسعه را نگاه کنید. این خیلی بد است که باحالی ِ مصاحبه به سوالات آن باشد و نه به جوابها. جوابهایی که هیچ نکتهی خاصی ندارد. همان حرفهای خاتمی یک ۵ درصد چاشنی تندتر! تازه دم انتخابات هم هست و دیگر معذوریت هم کمتر است. این جوری که نمیشود رای آورد! آدم با خودش میگوید باز هم همان مهدی هاشمی که لااقل میتواند یک سری روزنامهنگار را بخرد و کاری از پیش ببرد!
شنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۳
این استفتائی که از آیتالله سیستانی شده فارغ از محتوایی که دارد از یک نظر برای من خیلی جالب است و آن اینکه از لحاظ معظمله آدمیزاد default مَرد تشریف دارند.
سؤال:آيا ارتباط تلفنى و ايميل به صورت پيوسته با يك خانم چه حكمى دارد ؟
جواب:حرام است .
سؤال:آيا ارتباط تلفنى و ايميل به صورت پيوسته با يك خانم چه حكمى دارد ؟
جواب:حرام است .
اشتراک در:
پستها (Atom)