دوشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۱

يک سري از بر و بچه هاي وبلاگ نويس دسته جمعي رفته اند سفر کلاردشت. چند نفرشان هم با دوربين ديجيتال بدون اين که بخواهند به پول ظاهر کردن فيلمها فکر کنند همين جور از خودشان عکس گرفته اند. به يک دليل واضح که هم من مي دانم هم شما و هم هر آدم ديگري از آن همه عکس فقط دو تا در وب يافت مي شود. يکي عکس دو سه تا از پسرها با راننده سبيلو و شاگردش است و براي ديدن آن يکي ديگر هم بايد کله تان را به مونيتور بچسبانيد.

ما در ايران دو جور زندگي داريم، يکي زندگي در خانه و با دوستان و يکي ديگر هم زندگي رسمي. آدمها در مهماني ها يک جور لباس مي پوشند، غذا مي خورند و حرف مي زنند و در اماکن عمومي و رسمي يک طور ديگر.

بيچاره بچه هايي که در يک چنين سيستمي بزرگ مي شوند. تا بفهمند اوضاع از چه قرار است کلي سرگيجه مي گيرند.