شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۳

آخ که شما نمیدونید دیشب چقدر خوش گذشت. این تورنتو بهارش خیلی خوشگله. درختا شکوفه زده بودن. یک باد ملایمی هم میومد. ظهرش هم که رفتم پیش ام‌کلثوم یک خورش کرفسی پخت که اصلا نگو و نپرس. آدم انگشتاش را گاز میگرفت. بعدش هم که با بچه‌ها رفتیم سینما. یک فیلم دیدیم کلی ترسناک بود (از آن شکلک‌های ترسناک یاهو ). اصلا توصیه نمی‌کنم تنها برید. این رجب هم که کنار من نشسته بود هی جیغ میزد. این دربون سینما هم یک بار بهش تذکر داد ولی خب انگار نه انگار. خلاصه شب هم که برگشتم خونه و خوابیدم. این متکام رو من از آخر باید عوض کنم. خیلی کوچولوی همش از زیر کلم در میره.

راستی، رضاجون سالگرد نامزدیت مبارک (یکی از این شکلکهای خنده یاهو)

این مطلب را همین جوری نوشتم. اگر شما هم این‌ طوری می‌نویسید لطفا بهتان برنخورد. این روزها که همه‌اش صحبت از هویت فردی است با خودم گفتم یک بار هم ما آزمایش کنیم ببینیم چه می‌شود!