ديگر سالهاست هيچكدام از روشنفكران ديني در ايران سعي نميكنند روش اداره بانك و بيمه را از اسلام استخراج كنند. اين استفتاهاي احمقانهاي هم كه به تازگي در ايسنا مد شده هيچ ارتباطي به جريان روشنفكري ديني در ايران ندارد و بيشتر مربوط به هيجانزدگي يك خبرنگار است. آن چه كه كساني چون كديور و سروش سعي مي كنند نشان دهند مثلا سازگاري دين با دموكراسي است و نه استخراج دموكراسي و روش اداره حكومت از كتب فقهي.
اگر بپذيريم كه مردم ايران قبل از هر چيز مذهبي هستند، وقتي شما نشان دهيد كه اسلام با دموكراسي تناقض دارد، در حقيقت به مردم ثابت كردهايد كه دموكراسي چيز آشغالي است و نه اسلام! و اين دقيقا همان اتفاقي است كه نبايد بيفتد.
سهشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۲
به نظر من براي ايران، طرح اين سوال كه " آيا اسلام با حقوق بشر سازگار است؟ " از اساس اشتباه است. سوالي كه بايد پرسيد اين است كه " چگونه ميتوان اسلام را با حقوق بشر سازگار كرد؟ "
براي همين هم من فكر ميكنم پروژه روشنفكري ديني يك پروژه كاملا سياسي است. در يك جامعه مذهبي، رسيدن به دموكراسي و حقوق بشر بدون نشان دادن سازگاري دين و ارزشهاي دنياي مدرن ميسر نيست.
براي همين هم من فكر ميكنم پروژه روشنفكري ديني يك پروژه كاملا سياسي است. در يك جامعه مذهبي، رسيدن به دموكراسي و حقوق بشر بدون نشان دادن سازگاري دين و ارزشهاي دنياي مدرن ميسر نيست.
دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۲
يكي از دوستان بنده ديروز رفته بود مسابقات سنگ كاغذ قيچي قهرماني جهان كه در تورنتو برگزار ميشد. مي گفت ۵۱۲ شركت كننده بود و چون مسابقات حذفي بود طبعا هر كس ۹ نفر را ميبرد قهرمان جهان ميشد. اين دوست بنده بازي دوم را باخت و از دور كنار رفت. مشنگ براي شركت در اين مسابقه حاضر شده بود ۱۶ دلار هزينه ثبتنام بدهد.
یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۲
كتاب لوليتا خواني در تهران را هنوز نخواندهام. ولي نميدانم چرا ديروز پس از صحبتهاي آذر نفيسي نويسنده كتاب به اين احساس رسيدم كه كتاب بيشتر سياسي است تا ادبي. اصلا شايد براي همين هم تا اين اندازه مشهور شده است.
خود آذر نفيسي وقتي از خاطرات دوران تدريسش در دانشگاههاي ايران صحبت ميكرد اشارهاي داشت به اين موضوع كه در ايران همه چيز سياسي است، از نوع لباسي كه شما ميپوشيد تا رماني كه ميخوانيد.
شايد اين مرض واگير ايران مرا هم گرفته باشد كه فكر ميكنم اين كتاب سياسي است!
خود آذر نفيسي وقتي از خاطرات دوران تدريسش در دانشگاههاي ايران صحبت ميكرد اشارهاي داشت به اين موضوع كه در ايران همه چيز سياسي است، از نوع لباسي كه شما ميپوشيد تا رماني كه ميخوانيد.
شايد اين مرض واگير ايران مرا هم گرفته باشد كه فكر ميكنم اين كتاب سياسي است!
جمعه، آبان ۰۲، ۱۳۸۲
براي يك كاري به مدت يك ساعت و اندي در اينترنت به دنبال يك عكس از يك عده دانشجو در ايران ميگشتم كه كلاسور زير بغل در حال رفتن به دانشگاه يا سر كلاسشان بوده باشند. جواب جستجوهاي بنده همه يك سري عكس بود مربوط به دانشجوهايي كه دستشان يا سنگ بود يا كوكتل مولوتف. فقط نگاه كنيد به جستجوي عكس گوگل براي "ايران" و "دانشجو".
سهشنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۲
در ايران هر وقت از دكهاي روزنامهاي ميخواستم بخرم، روزنامه رويي كه معمولا خيلي خاكي بود را به كناري ميزدم و زيريش را برميداشتم.
اينجا هم كه آمدهام از عادتهاييست كه هنوز نتوانستم تركش كنم. خارجيها كه من را ميبينند لابد با خودشان ميگويند: " اين طرف انگار خل است. خب، همان روييش را بردار ديگر! "
اينجا هم كه آمدهام از عادتهاييست كه هنوز نتوانستم تركش كنم. خارجيها كه من را ميبينند لابد با خودشان ميگويند: " اين طرف انگار خل است. خب، همان روييش را بردار ديگر! "
دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۲
در ايران، ساختمانهاي آپارتماني در هر طبقه حداكثر پنج يا شش واحد دارند. در كانادا، هر طبقه ساختمان تا چهل واحد هم ممكن است داشته باشد. تا جايي كه بنده پرسوجو كردم دليل اين مساله فقط و فقط فرهنگي است. يعني در ايران، اگر در يك طبقه شما چهل واحد بسازيد، آنقدر همسايهها با يكديگر دعوا ميكنند كه هيچ موجودي حاضر به زندگي در يك چنين مجموعهاي نميشود.
در يك چنين وضعيتي اصلا براي من عجيب نيست كه در ايران دموكراسي پا نميگيرد. حال هي شما بگوييد مشكل ولايت فقيه است!
در يك چنين وضعيتي اصلا براي من عجيب نيست كه در ايران دموكراسي پا نميگيرد. حال هي شما بگوييد مشكل ولايت فقيه است!
یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۲
يك دوستي حرف جالبي ميزد. ميگفت مردم ايران در همه امور زندگيشان رئاليست هستند بجز در سياست كه كاملا ايدهآليستاند. مثلا طرف در ايران دكتر بوده، آمده مهاجرت گرفته به كانادا و در پيتزافروشي كار ميكند. ميپرسي: " چرا؟ " ميگويد: " كار ديگري نميشود كرد. مجبورم در پيتزافروشي كار كنم. انشاالله همه چيز كمكم درست ميشود. "
به همين آدم كه بگويي :" لطفا بيا و در انتخابات شركت كن. كار ديگري نميشود كرد. همه چيز كمكم درست ميشود. " آن وقت ميشنوي :" يعني چه! دو بار راي دادم، هيچ غلطي نكردند. مگر ما بيكاريم! "
به همين آدم كه بگويي :" لطفا بيا و در انتخابات شركت كن. كار ديگري نميشود كرد. همه چيز كمكم درست ميشود. " آن وقت ميشنوي :" يعني چه! دو بار راي دادم، هيچ غلطي نكردند. مگر ما بيكاريم! "
امروز دكتر هوشنگ شهابي، استاد دانشگاه بوستون براي كانون ايرانيان دانشگاه تورنتو درباره "پوشش زنان و كلاه مردان در دوران رضاشاه " سخنراني داشت. يك نكته جالبي كه در ميان حرفهايش به آن اشاره داشت تاثير سياستهاي رضاخان در شكلگيري طبقه روحانيت در جامعه بود. در قانون متحدالشكل كردن لباس مردان كه در زمان رضاخان اجرا ميشد روحانيون استثنا شده بودند. اين در حالي بود كه در آن زمان مرز چندان مشخصي بين روحانيون و غيرروحانيون وجود نداشت. مثلا ممكن بود يك كاسب يك روز در هفته هم به مدرس مي رفت و درس طلبگي مي خواند. به دنبال وضع اين قانون، عملا روحانيون بايد ثبت نام ميكردند تا بتوانند "جواز عمامه" بگيرند. از سويي ديگر هم عده اي از مردم كه نميخواستند كلاه پهلوي به سر كنند به طلبگي روي آوردند و تعداد روحانيون به ناگهان افزايش قابل ملاحظه اي پيدا كرد.
جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۸۲
كساني كه حدود سالهاي ۷۰ تا ۷۵ را در دانشگاه بوده باشند، به خاطر دارند كه انجمنهاي اسلامي در اختيار يك سري از حزب اللهيهاي با گرايش چپ سنتي بود. دغدغه آنها در آن سالها تنها چيزي كه نبود آزادي و دموكراسي بود. يادم ميآيد يكي دو ماه قبل از انتخابات مجلس پنجم براي اولين بار در شوراي عمومي انجمنهاي اسلامي دانشگاههاي تهران شركت كردم. تمام حرفي كه افراد در آن جلسه ميزدند انتقاد از سياست تعديل اقتصادي هاشمي بود.
انجمنهاي اسلامي تقريبا محيط بستهاي داشتند. انتخابات تنها در بعضي دانشگاهها باز بود بدين معني كه همه دانشجوها حق راي داشته باشند. شرط كانديدا شدن محدود به اعضاي انجمن بود كه بايد از فيلتر شوراي تعيين صلاحيت رد ميشدند.
با وجود تمام اين محدوديتها، بافت انجمنهاي اسلامي دانشگاهها در يك دوره چند ساله از حدود سال ۷۵ به بعد، بكلي تغيير پيدا كرد و به جايي رسيد كه امروز دفتر تحكيم وحدت را ميبينيم. دو سال پيش كه به دفتر انجمن اسلامي دانشگاهم سر زده بودم نه تنها ديگر از عكس آيت الله خميني خبري نبود بلكه جاي آن را عكسي از شاملو گرفته بود.
يك نكته مهم در اين ميان اين است كه اساسنامه انجمنها هنوز همان اساسنامهاي است كه از سالها قبل دارند. خوشبينانه ميتوان گفت كه امروز تنها به تفسيري دموكراتيك از آن اساسنامه عمل ميشود!
اما اين تغيير چگونه اتفاق افتاد؟ به گمان من، تغيير بافت انجمنهاي اسلامي حاصل مشاركت مستمر و تدريجي دانشجويان دانشگاهها در بدنه انجمنها بود همان چيزي كه محافظهكاران از آن به استحاله از درون تعبير مي كنند. يعني دانشجويان اولا به اهميت انجمنهاي اسلامي و قدرتي كه دارند واقف بودند و بنابراين به جاي ايجاد نهادهاي جديد كه با سنگ اندازيهاي فراوان همراه بود (تجربه ناموفق انجمن مستقل دانشجويي دانشگاه اميركبير) ، سعي كردند وارد همين نهاد قديمي شوند و آن را از درون تغيير دهند. ابتدا از كارهاي كوچك شروع كردند، به تدريج وارد شوراهاي واحدهاي مختلف انجمن شدند تا توانستند سرانجام به شوراهاي مركزي دست يابند.
به نظر من اين تجربه در مقياس بزرگتر يعني كل ساختار جمهوري اسلامي هم ميتوانست اتفاق بيفتد كه متاسفانه نيفتاد. مردم بايد پس از دوم خرداد ۷۶، به تدريج از پايين با تشكيل نهادهاي مدني و مهمتر از آن فعاليت در نهادهاي موجود به تدريج وارد ساختار قدرت مي شدند. مثلا مذهبيهاي طرفدار اصلاحات بايد وارد مساجد و بسيج محلات مي شدند. قدرت محافظهكاران هرگز متمركز در اعضاي شوراي نگهبان و چند قاضي نيست. اين قدرت در سراسر كشور در ميان طرفدارانشان توزيع شده است و براي نابودي آنان بايد به تدريج اين مراكز قدرت را از دست آنان خارج ساخت.
من هم اكيدا موافقم كه فاصله مردم و مسوولين روزبروز بيشتر مي شود. اما يك راهحل اين است كه در ميان مردم باشي و مسوولان را پند و اندرز دهي كه به تو نزديك شوند و نگاهي ديگر آن است كه خود به تدريج به يكي از مسوولين مبدل شوي. من نگاه دوم را ترجيح ميدهم.
انجمنهاي اسلامي تقريبا محيط بستهاي داشتند. انتخابات تنها در بعضي دانشگاهها باز بود بدين معني كه همه دانشجوها حق راي داشته باشند. شرط كانديدا شدن محدود به اعضاي انجمن بود كه بايد از فيلتر شوراي تعيين صلاحيت رد ميشدند.
با وجود تمام اين محدوديتها، بافت انجمنهاي اسلامي دانشگاهها در يك دوره چند ساله از حدود سال ۷۵ به بعد، بكلي تغيير پيدا كرد و به جايي رسيد كه امروز دفتر تحكيم وحدت را ميبينيم. دو سال پيش كه به دفتر انجمن اسلامي دانشگاهم سر زده بودم نه تنها ديگر از عكس آيت الله خميني خبري نبود بلكه جاي آن را عكسي از شاملو گرفته بود.
يك نكته مهم در اين ميان اين است كه اساسنامه انجمنها هنوز همان اساسنامهاي است كه از سالها قبل دارند. خوشبينانه ميتوان گفت كه امروز تنها به تفسيري دموكراتيك از آن اساسنامه عمل ميشود!
اما اين تغيير چگونه اتفاق افتاد؟ به گمان من، تغيير بافت انجمنهاي اسلامي حاصل مشاركت مستمر و تدريجي دانشجويان دانشگاهها در بدنه انجمنها بود همان چيزي كه محافظهكاران از آن به استحاله از درون تعبير مي كنند. يعني دانشجويان اولا به اهميت انجمنهاي اسلامي و قدرتي كه دارند واقف بودند و بنابراين به جاي ايجاد نهادهاي جديد كه با سنگ اندازيهاي فراوان همراه بود (تجربه ناموفق انجمن مستقل دانشجويي دانشگاه اميركبير) ، سعي كردند وارد همين نهاد قديمي شوند و آن را از درون تغيير دهند. ابتدا از كارهاي كوچك شروع كردند، به تدريج وارد شوراهاي واحدهاي مختلف انجمن شدند تا توانستند سرانجام به شوراهاي مركزي دست يابند.
به نظر من اين تجربه در مقياس بزرگتر يعني كل ساختار جمهوري اسلامي هم ميتوانست اتفاق بيفتد كه متاسفانه نيفتاد. مردم بايد پس از دوم خرداد ۷۶، به تدريج از پايين با تشكيل نهادهاي مدني و مهمتر از آن فعاليت در نهادهاي موجود به تدريج وارد ساختار قدرت مي شدند. مثلا مذهبيهاي طرفدار اصلاحات بايد وارد مساجد و بسيج محلات مي شدند. قدرت محافظهكاران هرگز متمركز در اعضاي شوراي نگهبان و چند قاضي نيست. اين قدرت در سراسر كشور در ميان طرفدارانشان توزيع شده است و براي نابودي آنان بايد به تدريج اين مراكز قدرت را از دست آنان خارج ساخت.
من هم اكيدا موافقم كه فاصله مردم و مسوولين روزبروز بيشتر مي شود. اما يك راهحل اين است كه در ميان مردم باشي و مسوولان را پند و اندرز دهي كه به تو نزديك شوند و نگاهي ديگر آن است كه خود به تدريج به يكي از مسوولين مبدل شوي. من نگاه دوم را ترجيح ميدهم.
پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۲
اگر مي خواهيد بدانيد چرا هنوز عكس خاتمي به ديوار اتاقم هست اين نوشته محمد حيدري را در جواب به نوشته علي كشتگر درباره صحبتهاي خاتمي بخوانيد. محمد حيدري روزنامه نگاري است كه امسال جايزه بهترين يادداشت سياسي را برد اما نه تنها جايزه را پس داد بلكه با وزير ارشاد دست هم نداد. ( از وبلاگ آق بهمن )
سهشنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۲
گاهي مواقع هست كه بهتر است بگذاري آنها كه از ايران وبلاگ مي نويسند وبلاگشان را بروز كنند و ما كه از خارج از ايران مي نويسيم فقط بخوانيم. امروز يكي از آن روزهاست.
يك توضيح ضروري و آن اين كه من بيشتر از اين كه طرفدار خاتمي باشم، مخالف مخالفهاي خاتمي هستم. اين ها با هم خيلي فرق دارند.
من به اين دليل واضح در اين وبلاگ كم از خاتمي انتقاد مي كنم كه مي دانم خاتمي و مشاورانش (اگر هنوز مشاوري داشته باشد!) وبلاگ من را نمي خوانند. ترجيح مي دهم از كساني انتقاد كنم كه وبلاگم را مي خوانند!
اگر يك فرزندي به راه خلاف برود اين پدر و مادر هستند كه بايد خودشان را سرزنش كنند. اگر خاتمي را هم نتيجه دوم خرداد و نه بوجود آورنده دوم خرداد بدانيم براي وضعيتي كه امروز بوجود آمده فقط خودمان را بايد سرزنش كنيم. دقت كنيم هيچ پدر و مادري نمي گويند خب اين بچه كه اين طوري شد بياييم حالا بچه بعدي را خوب تربيت كنيم.
دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۲
بنده هم به نوبه خودم از ملت هميشه در خانه تقاضا مي كنم در راستاي رسالت هميشگي شان كه همانا پوززني است در مراسم استقبال شيرين عبادي شركت فعال نمايند.
خوب شد اين وب سايت گويا مووبل تايپ شد، حالا ملت مي توانند بعد از خواندن هر مطلبي كه خوششان نيامد سيفون بر روي نويسنده بكشند.
اين عنوان خبر شرق اگر چه اندكي رذيلانه انتخاب شده است ولي خيلي جالب است.
" در جلسه فوق العاده مجمع تشخيص مصلحت نظام چشم انداز ۲۰ ساله ايران تصويب شد."
" در جلسه فوق العاده مجمع تشخيص مصلحت نظام چشم انداز ۲۰ ساله ايران تصويب شد."
شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۲
يك سال پيش مهرانگيز كار در تورنتو سخنراني داشت. در پرسش و پاسخ يك نفر شروع كرد به بحثهاي فلسفي كردن كه اين مملكت تا اسلامي هست و ... درست بشو نيست. مهرانگيز كار هم در جواب گفت كه ما با مشكلات روزمره مردم سركار داريم. حال و حوصله اين جور تئوري ها را هم نداريم.
يك فرقي كه امثال شيرين عبادي و مهرانگيز كار با بقيه دارند اين است كه چون با مشكلات ملموس مردم درگير هستند مبارزه شان هم به مراتب واقع بينانه تر و موثرتر است. مثلا هيچ وقت شيرين عبادي نمي گويد كه اول بروند اصلاح طلبان مشكل تناقض اسلام و دموكراسي را حل كنند بعد من هم به فكر اين بچه اي مي افتم كه حقوقش پايمال شده است.
براي من خيلي جالب بود كه در اين وبلاگ خواندم كه از لحاظ شيرين عبادي مبارزه با مجازات اعدام در ايران كار اشتباهي است چرا كه او معتقد است با اين كار ما به کسی كه به نان شب نیاز دارد کراوات کریستین دیور تعارف می کنیم.
خيلي از آنهايي كه اين روزها بسيار از اتفاقي كه افتاده شادماني مي كنند بد نيست در روزهاي آينده هم مروري كنند بر شيوه هاي مبارزه اين برنده جايزه نوبل.
يك فرقي كه امثال شيرين عبادي و مهرانگيز كار با بقيه دارند اين است كه چون با مشكلات ملموس مردم درگير هستند مبارزه شان هم به مراتب واقع بينانه تر و موثرتر است. مثلا هيچ وقت شيرين عبادي نمي گويد كه اول بروند اصلاح طلبان مشكل تناقض اسلام و دموكراسي را حل كنند بعد من هم به فكر اين بچه اي مي افتم كه حقوقش پايمال شده است.
براي من خيلي جالب بود كه در اين وبلاگ خواندم كه از لحاظ شيرين عبادي مبارزه با مجازات اعدام در ايران كار اشتباهي است چرا كه او معتقد است با اين كار ما به کسی كه به نان شب نیاز دارد کراوات کریستین دیور تعارف می کنیم.
خيلي از آنهايي كه اين روزها بسيار از اتفاقي كه افتاده شادماني مي كنند بد نيست در روزهاي آينده هم مروري كنند بر شيوه هاي مبارزه اين برنده جايزه نوبل.
جمعه، مهر ۱۸، ۱۳۸۲
اين كه هيچ خبري از شيرين عبادي در راديو تلويزيون ايران پخش نشود يك خرده (البته يك كم بيشتر) ضايع است. يعني بعضي خبرها هست كه خب هر كار هم بكنند قابيليت سانسور شدن ندارد. بنده پيشنهاد مي كنم مثل آدميزاد تلويزيون خبر را اعلام كند بعد يا چهار تا فحش بدهد يا هم بگويد كه اين موضوع نشان مي دهد كه تا چه اندازه زنها در جمهوري اسلامي توانسته اند پيشرفت كنند.
خدا وكيلي هم براي اين جايزه بايد مديون جمهوري اسلامي بود. اگر انقلاب نمي شد كه ما الان اين جايزه را نبرده بوديم!
خدا وكيلي هم براي اين جايزه بايد مديون جمهوري اسلامي بود. اگر انقلاب نمي شد كه ما الان اين جايزه را نبرده بوديم!
پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۲
سر به تعظيم فرود مي آورم در برابر کشوري که احمقي چون بوش رييس جمهورش است و احمقتري چون آرنولد فرماندار ثروتمندترين ايالتش، و در عين حال هم سردمدار دانش و تکنولوژي در جهان است، هم قدرت اقتصادي اول دنيا با اختلاف فراوان با ديگر کشورهاست و هم مي رود که فرهنگ جهاني را به تحت تسلط خود درآورد. برايم هرگز تعجب آور نيست اگر مردم آمريکا از غرور اين همه افتخار حتي به خود زحمت ياد گرفتن اسم همسايه شماليشان را هم ندهند.
چهارشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۲
چند روز پيش بنده توفيق پيدا كردم كتاب Fast food Nation رابخوانم. كتاب در مورد راز موفقيت Fast Food ها در قبضه كردن بازار است. بنا به نوشته اين كتاب دليل اين موفقيت، اصلي است كه به آن Uniformity مي گويند. يعني مصرف كننده در هر كجاي دنيا كه باشد مي داند وقتي وارد مكدونالد مي شود چه كالا و سرويسي مي گيرد. بسياري از مصرف كنندگان حاضر به ريسك آزمايش كردن غذاهاي مختلف نيستند و ترجيح مي دهند همان چيزي را كه به آن مطمئن هستند بخورند.
داشتم به Uniformity مملكت عزيزمان ايران فكر مي كردم. از خانه كه بيرون مي روي نمي داني كه امروز چه موقع به مقصد مي رسي. اصلا نمي داني كه آيا سالم مي رسي يا نه. برسي نمي داني كارت چقدر طول مي كشد. كارت را هم كه بكني تازه بايد برگردي ...
داشتم به Uniformity مملكت عزيزمان ايران فكر مي كردم. از خانه كه بيرون مي روي نمي داني كه امروز چه موقع به مقصد مي رسي. اصلا نمي داني كه آيا سالم مي رسي يا نه. برسي نمي داني كارت چقدر طول مي كشد. كارت را هم كه بكني تازه بايد برگردي ...
پنجشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۲
من اگر چه به ظاهر آدم فاشيستي هستم ولي لااقل در باطنم خيلي ليبرالم. ولي تو خوب مي داني كه اگر چه در ظاهر خيلي ليبرالي ولي در باطن اكيدا فاشيستي!
بعضي ها هرقدر هم اداي آزادي خواهي در بياورند از آخر خودشان را لو مي دهند. طرف امروز مي گفت: " چرا فلاني اينقدر ايميل مي زند و از فلان حزب طرفداري مي كند. اين پروپاگانداست!"
بعضي ها هرقدر هم اداي آزادي خواهي در بياورند از آخر خودشان را لو مي دهند. طرف امروز مي گفت: " چرا فلاني اينقدر ايميل مي زند و از فلان حزب طرفداري مي كند. اين پروپاگانداست!"
چهارشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۲
پريروز بنده توفيق داشتم كه به سخنراني دختر چه گوارا بروم. حال و هواي كمونيسم از در و ديوار جلسه سخنراني مي باريد. موضوع جلسه اعتراض به بازداشت و زنداني شدن 5 كوبايي توسط دولت آمريكا بود. مجري جلسه مي گفت كه اين پنج نفر را آمريكا به اتهام جاسوسي دستگير كرده در حالي كه آنها در آمريكا فقط مشغول جمع آوري اطلاعات بودند آن هم براي نجات دادن شهروندان معصوم كوبايي از دست تروريستها.
يك جا در پرسش و پاسخ يك نفر ماجراي 75 كوبايي مخالف كاسترو را پرسيد كه توسط دولت كوبا بازداشت شده اند. خانم چه گوارا هم فرمودند: " در كوبا همه مي توانند نظرات خود را آزادانه مطرح كنند ولي اگر كسي حاكميت ملي كوبا را خدشه دار كند آن وقت طبق قوانين كوبا با وي رفتار مي شود. "
يك جا در پرسش و پاسخ يك نفر ماجراي 75 كوبايي مخالف كاسترو را پرسيد كه توسط دولت كوبا بازداشت شده اند. خانم چه گوارا هم فرمودند: " در كوبا همه مي توانند نظرات خود را آزادانه مطرح كنند ولي اگر كسي حاكميت ملي كوبا را خدشه دار كند آن وقت طبق قوانين كوبا با وي رفتار مي شود. "
اشتراک در:
پستها (Atom)