خیلی از کارهای معمولی که مردم در ایران میکنند دلایلش با دلایلی که مردم بقیهی دنیا آن کارها را میکنند فرق دارد. مثلا اگر در همهی دنیا مردم برای ورزشکردن به کوهنوردی میروند لااقل در تهران اینگونه نیست چه این همه مردم که ورزشکار نیستند! یا مثلا اگر در همهجای دنیا مردم از ماشین برای وسیلهی رفتوآمد استفاده میکنند در ایران بعضیها هم از ماشین ممکن است برای گشتزنی در خیابانها استفاده کنند.
همینطور هم اگر در همهی دنیا وبلاگنوشتن چیزی بیش از یاداشت روزانه نوشتن نیست در ایران ممکن است اینطور نباشد. در همهجا ممکن است گروه وبلاگنویسها مانند جمعیت ایمیلداران باشد ولی لااقل در ایران اینگونه نیست. در ایران و یا در همین کانادا کلی قرار وبلاگی برگزار میشود. یک طوری آنهایی که وبلاگ مینویسند یکسری علایق مشترک دارند که میتواند آنها را کنار هم جمع کند. چون که در ایران کمتر این فرصت وجود داشته که یک نفر مطلبی بنویسد که بقیه بخوانند یا این که موضوعی را آزادانه در جمعی مطرح کند اکنون میبینیم که چقدر استقبال زیاد است و بر خلاف تصور خیلیها که فکر میکردند تب وبلاگنویسی بعد از اشباع شدن میخوابد این اتفاق نیفتاد.
خلاصه این را گفتم که بگویم بنده برخلاف نظر سلمان و خوابگرد و در موافقت با حسین با جشنوارهی وبلاگها کاملا موافقم. همین که یک فرصتی باشد که یک سری جوان دور هم جمع شوند کلی ارزشمند است.
دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۳
یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۳
۱- من که فیزیک خواندهام (میخوانم!) معمولا سعی میکنم دربارهی آبخیزداری اظهارنظر نکنم. فکر میکنم یک نفر هم که تخصصش دربارهی مبارزه برای حقوق کودکان و زنان است لزومی ندارد حتما دربارهی مسایل عراق و فلسطین و بوسنیوهرزگویین اظهار نظر کند.
۲- یک نفر که فعالِ حقوقبشر موفقی است لزوما نظریهپرداز خوبی نیست و مثلا مطالبی که دربارهی نسبتِ اسلام و دموکراسی و اینچیزها میگوید چندان به نظر جالب نخواهد آمد.
۳- وقتی آدم با وجود همهی موفقیتهایی که کسب میکند همیشه خاکی بماند خیلی ارزشمند است. احساس میکنم اینکه یک نفر ناگهان این فرصت را پیدا کند که در تمام دانشگاههای مهم دنیا برود و سخنرانی کند در عین حال که فرصت خیلی خوبی است اما خطرناک هم هست. ناخودآگاه آدم فکر میکند که خیلی چیزهای مهمی میداند که خیلیها نمیدانند.
۴- آنهایی که دیروز به میزگردی که در آن شیرین عبادی حضور داشت آمدند خوب میفهمند من چه میگویم. فقط کافی بود به لحن صحبت کردن و اشارات دست او توجه کرد. خیلی بعید میدانم که یک سال پیش هم او همینگونه صحبت میکرد.
۲- یک نفر که فعالِ حقوقبشر موفقی است لزوما نظریهپرداز خوبی نیست و مثلا مطالبی که دربارهی نسبتِ اسلام و دموکراسی و اینچیزها میگوید چندان به نظر جالب نخواهد آمد.
۳- وقتی آدم با وجود همهی موفقیتهایی که کسب میکند همیشه خاکی بماند خیلی ارزشمند است. احساس میکنم اینکه یک نفر ناگهان این فرصت را پیدا کند که در تمام دانشگاههای مهم دنیا برود و سخنرانی کند در عین حال که فرصت خیلی خوبی است اما خطرناک هم هست. ناخودآگاه آدم فکر میکند که خیلی چیزهای مهمی میداند که خیلیها نمیدانند.
۴- آنهایی که دیروز به میزگردی که در آن شیرین عبادی حضور داشت آمدند خوب میفهمند من چه میگویم. فقط کافی بود به لحن صحبت کردن و اشارات دست او توجه کرد. خیلی بعید میدانم که یک سال پیش هم او همینگونه صحبت میکرد.
شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۳
دیروز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم به این نتیجه رسیدم که این که خودم دکترا بگیرم خیلی مهمتر از این است که بروم دکترا گرفتن یک نفر دیگر را -حتی اگر آن یک نفر شیرین عبادی هم باشد- تماشا کنم.
جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۳
محض اطلاع آقای بهنود، بیشتر از اینکه بیبیسی و نوریزاده و غیره به خاطر این مصاحبه از ایشان شاکی شوند، برای بندهی حقیر دردسر درست شد آن هم وقتی که یکی از همکاران بیمزهی مادرم اسم بنده را پای مصاحبه دید و بقیهی ماجرا !
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۳
خوشم میآید بعضی از این وزرا چقدر لات هستند. مصاحبهگر به وزیر راه میگوید که شرکت کاسپین هم فرودگاه امام نمیآید. وزیر جواب میدهد: «کاسپین که عددی نیست!»
یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۳
یکی دو ماه بعد از دوم خرداد ۷۶ بود. هنوز خاتمی رییسجمهوری را از هاشمی تحویل نگرفته بود. در همان زمان عزتالله ضرغامی که میدانست در دولت بعدی از او خبری نیست زودتر از معاونت سینمایی ارشاد استعفا داد. یادم هست روزنامهی سلام یک یادداشتی داشت اگر اشتباه نکنم با عنوان «خداحافظ آقای ضرغامی». یعنی تمام این رای مردم در دوم خرداد دقیقا به این مفهوم است که دیگر جای شما نیست.
حالا که ضرغامی قرار است رییس صداوسیما شود گویا باید سلامی دوباره کنیم با آقای ضرغامی!
حالا که ضرغامی قرار است رییس صداوسیما شود گویا باید سلامی دوباره کنیم با آقای ضرغامی!
اشتراک در:
پستها (Atom)