این هم سه خاطرهی شمسالواعظین از قاضی مرتضوی به نقل از جلسهی دیشب:
۱) یک بار مرتضوی، جلاییپور را صدا میکند و به او میگوید که با این شمس نگرد، چون آدم خوبی نیست. جلاییپور میپرسد چرا؟ مرتضوی میگوید ما از شمس ریمیل پیدا کردهایم. بعد جلاییپور میگوید که آقای مرتضوی این حرفها چیست میزنید. ریمیل که مال لوازم آرایش خانمهاست. چه ربطی به شمس دارد. بعد مرتضوی میگوید این ریمیل شمس آخه به کامپیوتر هم وصل میشود!
۲) در دادگاه روزنامهی نشاط بوده که مرتضوی از شمس نظرش را در مورد قصاص میپرسد. جلاییپور داد و بیداد میکند که این سوالاتی که شما میپرسید همه تفتیش عقاید است و من الان میروم این را به همهی روزنامهها اعلام میکنم. یک کم بعد مرتضوی شمس را به کناری میکشد و میگوید که آیا به نظر او سوالات تفتیش عقاید است؟ شمس هم میگوید بله، این سوالات شما عین انگیزاسیون است. مرتضوی هم بعد میگوید شاید انگیزاسیون باشد ولی تفتیش عقاید نیست!
۳) در دادگاه روزنامهی نشاط بوده و شمس کلی سروصدا میکرده است. بعد مرتضوی به این بهانه که شمس میخواهد پیپ بکشد استراحت میدهد. بعد شمس را میبرد اتاق بغل دادگاه و میگوید آقای شمس، تو بیا و بگو که تو شبی که مقالهی قصاص چاپ شد در دفتر روزنامه نبودی و خبر نداشتی، آن وقت من هم تو را از زندان مرخص میکنم و همهی ماجرا را یک طوری فیصله میدهم. شمس هم قبول میکند. بعد به دادگاه برمیگردند و مرتضوی میگوید که گویا آقای شمس یک سری توضیحاتی میخواهد بدهد. شمس هم میگوید که در استراحتی که بود آقای مرتضوی مرا به این اتاق کناری بردند و گفتند که بگویم آن شب در دفتر روزنامه نبودم تا مرا آزاد کنند. این را که شمس میگوید مرتضوی شروع میکند به داد و بیداد که تو دروغ میگویی. بعد هم شمس میگوید خب میشود بگویید چرا مرا در این مدت به اتاق کناری بردید؟ من و شما که با هم ارتباط ویژهای نداریم که با همدیگر به یک اتاق برویم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
0 comments:
ارسال یک نظر