سه‌شنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۱

من يک دوستی دارم که اعتقاد دارد کار دانشجويان در اشغال سفارت آمريکا اتفاقا هم کار درستی بوده. اين کار دولت - يا مسوولان آن زمان، هر کی بوده- اشتباه بوده که اين دانشجويان را نينداخته بيرون سفارت. در حقيقت در هر جامعه ای گروههای مختلفی بايد وجود داشته باشند که هر کدام کار خودشان را که بعضا متضاد کار يک گروه ديگر هست را بکنند. اين طوری در کل، يک تعادل ايجاد می شود.

اصل ماجرا هم گويا همين طور بوده. يعنی همه دانشجوهايی که آن روز به سفارت می ريزند بر اين تصور بودند که ماجرا بعد از چند ساعت و حداکثر يک روز خاتمه مي آيد نه بعد از ۴۴۴ روز.

يک نکته ديگر اين که فکر می کنم علت اين که ما امروز به اين راحتی مي گوييم که آنها اشتباه بزرگی کردند اين است که آنها اين کار را کردند و ما الان نتيجه اش را می بينيم. مثل اين که ما بدانيم يک غذايی سمی است چون يک نفر همان جا از آن غذا خورده و بعدش هم مرده باشد. اگر کسي نخورد که به اين راحتی نمی شود گفت غذا سمی است.

اين نوشته را از قول دوستم نوشتم که خواستيد بد و بيراه بگوييد به اون بگوييد.