سه‌شنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۱

اين ماجرای روبوسی خانم خيرانديش با يک آقا و اتفاقات بعدی را می خواندم ياد معلم زبانم افتادم. خيلی وقت پيش که در يکی از آموزشگاههای بيرون مدرسه کلاس زبان می رفتم يک معلمی داشتم که خلاصه خيلی امروزی بود! هر وقت می خواست بگويد که محدوديت های روابط زن و مرد در ايران به خاطر عادت نداشتن ما ايرانی هاست خاطره سفرش به هلند را می گفت. گويا يک بار بيرون از خانه يک جايی رفته بود دوش بگيرد می بيند سه تا قسمت مجزاست. مخصوص آقايان، مخصوص خانمها و مختلط. اين معلم بنده هم احتمالا مثل هر ايرانی ديگری که آن جا باشد می رود در قسمت مختلط. از قضا گويا تنها کسی که بقيه را در آنجا نگاه می کرده اين معلم ما بوده. بقيه اصلا انگار نه انگار.

حالا نه که بخواهم بگويم ايران بايد هلند بشه که اصلا نمی شه. ولی اگر ما ايرانی ها يک خرده از غيرتمان را بدهيم هلندی ها بدم نمی شه! يعنی زندگی يک خرده راحت تر می شه.