سه‌شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۱

آهاي ملت، چون خيلی اصرار می فرماييد عرض کنم که اگر چشمتان به جمال آگهی های بالای صفحه روشن نمی شود به اين دليل است که از جيب حقير مقاديری چوب مصرف شده است آن هم چوب از نوع آمريکايی. خلاصه قدر بدانيد.

نه اين که من خيلی به قانون احترام مي گذارم. آن موقع که اين بلاهت را مرتکب شدم هنوز با تکنولوژی های جديد آشنا نبودم. يک دو ماه ديگر که مهلت امسال تمام بشود بايد از يکي بپرسم چه طوری مي شود کارهای بد بد کرد.

غرض از اين افاضات خاطره ای بود از مادر عزيز بنده. ايشان تعريف می کرد از حدود ۲۵ سال پيش که در يکي از ممالک کفر داشت درس می خواند. بين بعضی از ايرانی های آنجا اين اعتقاد بود که اين خارجی ها چون جزو کفارند دزدی کردن از آنها بلا اشکال است. مگر اين که ناشيانه باشد و لو رود و موجب وهن مسلمانان شود. بعد ما از مادرمان پرسيديم که خب اين برادران ايرانی چی می دزديدند که موجب وهن دين نشود. مادرمان فرمودند که حضرات می رفتند تو توالت ها رل دستمال کاغذی برمی داشتند.

غلط نکنم يک دو سال بعد که ايران انقلاب شد همين آقايان آمدند پست ها را گرفتند که مملکت اين جوری شد که ملاحظه مي فرماييد.