سه‌شنبه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۴

یک زمانی روابط ایران و آلمان تیره شده بود (فکر کنم سر ِ میکونوس) بعد رفسنجانی آمد در نمازجمعه آشتی‌کنان راه بیندازد گفت که ایران به لحاظ تاریخی همیشه با آلمان دوست بوده، مثلا ما در جنگ جهانی دوم طرفدار هیتلر بودیم! حالا حکایت سرمقاله‌ی محمد قوچانی است که برای اثبات دوستی ایران با یهودی‌ها از کوروش کمک می‌گیرد. این تحلیل‌های تاریخی که مثلا «داش ما با هم پانصد سال پیش رفیق بودیم بیا الانم باشیم» به مفت هم نمی‌ارزد. کل مقاله‌ی قوچانی یک تحلیل آبدوخیاری با چاشنی نژاد و دین پرستی است که البته حتی کلی غلط هم دارد. مثلا این که دقت نکرده که کلی از جنگ‌های مسلمین با یهودی‌ها بوده یا این که رنتیسی رهبر سابق حماس یکی از شاخص‌ترین منکرهای هولوکاست بوده و ...

شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۴

اگه شما مدیر یک بانک باشید ترجیح می‌دهید کارمندانتان مثل Royal Bank روی صندلی بنشینند یا مثل CIBC ننشینند؟

پنجشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۴

یک کانادایی در گروه ما هست که خیلی یُبس ِ! امروز آمدم آزمایشگاه دیدم یک کاغذ زده به دیوار که رویش متن پایین را نوشته. این رفیق اسراییلی گروهمان هم کَندش و بعد باهَش موشک درست کرد. یه صرب هم تو گروهمون هست که این مثلث کشورهای یاغی را تکمیل می‌کنه. اون هم اومد طرف ما و خلاصه رفیق کانادایی‌مان را به خاک مالوندیم!

NEW RULE:
No arguments regarding the political situation in the Middle East allowed in this room.
Thanks

چهارشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۴

اگر سعید شریعتی را هم نشناسی وقتی وبلاگش را ببینی می‌توانی مطمئن باشی که طرف حتما یک کاره‌ای تو جبهه مشارکت هست و یحتمل تو اطلاع‌رسانی و تبلیغات. از چند سال پیش که وبلاگ‌های فارسی سر و کله‌اش پیدا شد، سعید شریعتی هم وبلاگش را راه انداخت. هر شش ماه یک بار برای دو هفته توش می‌نویسه و بعد به یک خواب چند ماهه می‌ره. از مشخصات بارز فعالیت حزبی در ایران!

ضمنا وبلاگ ایشان برای یک سری از کاربران اینترنت (طرفداران فایرفاکس) چندان قابل خواندن نیست. این هم از مشخصات بارز حزب مشارکت!

سه‌شنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۴

مش حسن: بزرگترین خدمتی که جمهوری اسلامی به زن‌ها کرده اینه که بهشون بهانه داده تا بتوانند همه‌ی بی‌عرضه‌گیری‌های خودشون را توجیه ‌کنند.

زنِ مش‌حسن: یک خدمت عمده‌تر هم به مردها شده و آن اینه که همه‌ی تعصب‌های احمقانشون را به بهانه‌ی محیطِ خراب و ناامن جامعه به زناشون قالب می‌کنند.

دوشنبه، اسفند ۰۱، ۱۳۸۴


My conversation with an Israeli friend:

Nir: How was your weekend?
Me: Pretty good, we had a party in our apartment on Sunday night
Nir: Oooh really. Why didn't you invite me then?
Me: I was afraid you come in and never leave

شنبه، بهمن ۲۹، ۱۳۸۴

یک قانونی هست در ایران به اسم «خُرد کنی». یعنی این که چون در ایران کمیت مهم است و کسی به فکر کیفیت نیست، شما می‌آیید کار خودتان را به هزار قسمت خرد می‌کنید. مثلا

۱) خبرنگار با یک نفر مصاحبه می‌کند. بعد آن مصاحبه را به سه قسمت کوچولو تقسیم می‌کند و هر هفته یک تکه‌اش را می‌فرستد. بخصوص این مساله در خبرگزاری ایسنا که طبق سیستم خبررسانی فله‌ای کار می‌کند، فراوان اتفاق می‌افتد.

۲) شما پروژه‌ی بیشتر از ۱۰ میلیون تومان بخواهید بگیرید به امضای وزیر نیاز دارید. نتیجه این که شما ۱۰ تا پروژه‌ی ۹۹۰ هزارتومانی تعریف می‌کنید. حالا گور پدر مشکلاتی که بعدا بوجود می‌آید. مادرم تعریف می‌کرد که در سیستم امتیازگذاری دانشگاه‌ها می‌آیند مثلا تعداد طرح‌های پژوهشی بالای یک میلیون را می‌شمرند. برای همین دانشگاه مشهد آمده می‌گوید هر کس پروژه‌ی مثلا ۵ میلیونی دارد بیاید اول آن را به ۵ پروژه‌ی ۱ میلیونی بشکاند.
این اتفاق بویژه از موقعی که احمدی‌نژاد آمده بسیار بیشتر شده است. چون مسولان دولت کنونی تا حالا فقط با ارقام زیر ۱ میلیون کار می‌کردند و هضم چند میلیون برایشان خیلی سخت است.

چهارشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۴

یه ایمیل (spam) هست که subject اش اینه Proud to be Persian. بعد طرف توش گفته I speak Farsi, not Arabic.

اِی اون Proud ای که به این چیزا باشه همون صد سالِ سیاه نباشه. اصلا ما این غرور و عزتِ ایرانی، این نبوغ جوانان ایرانی،‌ این تمدن چندهزار ساله‌مون و هزار تا از این مزخرف‌های دیگه را نخوایم کی را باید ببینیم؟؟!!

اگه آدم به ایرانی بودنش افتخار کنه که نمیاید روزی ده تا ایمیل بزنه که بگه آی ملت ما چقدر باحالیم . طرف لابد اتفاقا Proud نیست دیگه. یحتمل عقده‌ای است.

شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۴

زیاد مریض می‌‌شد. مدام سرما ‌می‌خورد. کسی نمی‌دانست چرا. از تنها دکتر شهرستانشان هم کاری بر نمی‌آمد. این آخر کاری مریضی‌اش دیگر خیلی طول کشید. دکتر گفت بد نیست یک سر به بیمارستان‌های مشهد بزند. شاید آن‌جا دکترها چیزی فهمیدند.

به مشهد آمد. در بیمارستان. دکتر معاینه‌اش کرد. بعد از او خواست از اتاق برای لحظه‌ای بیرون رود. رفت. دکتر رو به همسر ِ مریض کرد و پرسید: «شوهرتان جبهه بوده‌اند؟» همسر در بهت سرش را به پایین تکان داد. دکتر گفت: «شیمیایی شده‌اند.»

زمستان ۸۴

پنجشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۴

یکشنبه، بهمن ۱۶، ۱۳۸۴

من این روزها تفریحم شده جروبحث کردن با هم‌آفیسی (هم‌کار!) جدیدم که اسراییلی است. اون هم مثل ِ من خرده شیشه داره و برای همین بحث‌هایمان خیلی جالب میشه. دیشب بهش گفتم که با هیلل ( انجمن یهودی‌های دانشگاه : بخوانید انجمن اسراییلی‌های دانشگاه) می‌گرده یا نه. گفت که نه چون خوشش نمی‌آید که انتخاب دوستاش بر اساس مذهبشان باشه. دوست داره با هر کی دوست داره دوست بشه! بعد گفتش که برای همین تا حالا هیچ‌کدام از دوست‌دختراش یهودی نبودن! گفتم خب آخه دوست‌دختر یهودی داشته باشی میاد همون اول تو رو از خانه‌ات می‌اندازه بیرون! اونم که این موقع‌ها کم نمیاره گفت پس تو این چیزا رو رییس‌جمهورتون بهتون یاد داده که تا حالا دوست‌دختر یهودی نداشتی!