سه‌شنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۳

اِی خاتمی ِ احمق

رایی که بهت دادم حرامت باشد. از همان اول هم می‌دانستم هیچ غلطی نمی‌توانی بکنی. حیفِ وقتی که صرف کردم که بروم رای بدهم. فقط به این امید که تو کاری بکنی آن روز با بچه‌ها کوه نرفتم و عوضش آمدم به تو رای دادم. ولی حالا فهمیدم که اشتباه بزرگی کردم. دفعه‌ی بعد عمرا از کوه رفتنم بگذرم و بیایم رای دهم. یعنی شما اصلاح‌طلب‌ها فکر کردید ما بیکاریم که هِی بیاییم رای بدهیم و بعد شما زانتیا بگیرید و بروید پول‌های پتروپارس را بخورید.

خاتمی‌،
همه‌ی این بدبختی که ما داریم به خاطر توست. خودِ خودِ تو. می‌فهمی چه می‌گویم. که البته مطمئن هستم نمی‌فهمی. مدت‌هاست که نمی‌فهمی. اصلا من چرا دارم به تو نامه می‌نویسم. اگر تو بی‌عرضه‌بازی در نمی‌آوردی الان ما شده بودیم یک کشور پیشرفته. ولی تو نگذاشتی. کاری کردی که همه‌ی ما از کشور برویم. تو تمام سرمایه‌های این مملکت را سوزاندی. ما همه گول تو را خوردیم. شماها فقط حرف زدید. تو و کابینه‌ات مملکت ما را به این وضعیت فجیع رساندید.

من دیگر رای نمی‌دهم. تا کِی باید بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کنیم. می‌نشینم توی خانه‌ام حشیش می‌کشم ولی رای نمی‌دهم تا تو رای نیاوری.