این ماجرای جانم فدای رهبر ِ رضازاده را خواندم یاد دورانی افتادم که در المپیاد بودم. یکی دو هفته قبل از اعزام مسوول آن موقع ِ مرکز المپیاد همهی بچهها را به دفترش صدا کرد. خیلی مهربانانه به ما گفت از آنجا که مثلا قرار است ما الگوی جوانان ایرانی باشیم و از این حرفها، پس وقتی از روزنامهها و تلویزیون میآیند با ما مصاحبه کنند، یادمان نرود بگوییم که عامل اصلی موفقیتمان توکل به خدا بوده است.
از همه جالبتر پاویون فرودگاه بود. از تلویزیون طرف آمده بود مصاحبه کند. تازه از المپیاد جهانی برگشته بودیم. طرف خیلی طبیعی آمد گفت من چند دقیقه دیگر میآیم از شما عوامل موفقیتتان را میپرسم و شما هم میگویید توکل به خدا!
از همه جالبتر پاویون فرودگاه بود. از تلویزیون طرف آمده بود مصاحبه کند. تازه از المپیاد جهانی برگشته بودیم. طرف خیلی طبیعی آمد گفت من چند دقیقه دیگر میآیم از شما عوامل موفقیتتان را میپرسم و شما هم میگویید توکل به خدا!
خلاصه ابتذالی بود. تلویزیون میآمد مصاحبه و ما پنج نفر پشت سر هم میگفتیم :«اول توکل به خدا، بعد کمک والدین و دبیران و آخر هم پشتکار خودم.» نه این که مجبور بودیم بگوییم و مثلا اگر نمیگفتیم با ما کار خاصی میکردند ولی خب مُد! بود. یکی دو هفته گذشت و دیگر ماجرا حال به هم زن شده بود. تصمیم گرفتیم دیگر اصلا این سهگانه را نگوییم. یادم هست یکی دو باری نگفتیم این بنده خدا مسوول المپیاد یک کم ناراحت شد و وقتی یکیمان عهدشکنی کرد و سهگانه را گفت طرف کلی ذوق کرد و یک طوری به بقیه اشاره کرد که مثلا شما هم یاد بگیرید.
آن خبرنگار تلویزیون را بعدها در ماجرای کوی در تلویزیون دوباره دیدم. وقتی داشت با مردمی مصاحبه میکرد که دانشجویان را نکوهش میکردند.
آن خبرنگار تلویزیون را بعدها در ماجرای کوی در تلویزیون دوباره دیدم. وقتی داشت با مردمی مصاحبه میکرد که دانشجویان را نکوهش میکردند.
راستی هنوزم المپیادیها این سهگانه را میگویند؟
0 comments:
ارسال یک نظر