دوشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۵

پیشنهادهایی که به همه‌ چی گند می‌زند

فرض کنید در یک جلسه‌ای باشین که دارین برای یه برنامه‌ی سخنرانی برنامه‌ریزی می‌کنید. دارین درباره‌ی سخنران‌های ممکن حرف می‌زنید که یکی یک دفعه می‌گه کلینتون رو دعوت کنیم. کافیه دو تا ندیدبدید هم تو گروهتون باشه که این پیشنهاد تصویب بشه. بعد چند ماه می‌گذره کلینتون که خب نمی‌آد و اون پیشنهاد فقط گند می‌زنه به برنامه‌ی شما. چون دیگه فرصت دعوت کردن از کس دیگه رو هم از دست می‌دین.

یا مثلا تازگی من در یک جلسه‌ای بودم که داشتیم درباره‌ی وب‌سایت گروهمون حرف می‌زدیم. من گفتم ما که انصافن کار زیادی نمی‌کنیم یه وبلاگ‌مانند برامون بسه. بعد یکی گفت نه و وبلاگ کسر شانه و ما باید طراحی وب‌سایتمون فلان باشه و هرکی توش یه پروفایل داشته باشه و بشه جستجو کرد و از این چیزا. نِشون به این نِشون که چند ماه از اون جلسه گذشته و برای این وب‌سایت جدید هیچ کاری نشده. فقط اون پیشنهاد گند زد به ایده‌ی وبلاگی که من دادم.

تو دنیای سیاست هم از این اتفاق‌ها زیاد می‌افته. فرض کنید اصلاحات تو یه کشوری شل‌کن‌سفت‌کن داره میره جلو که یه دفعه یکی میاد میگه بیایم همه با نافرمانی مدنی ساختار حقوقی قانون اساسی رو تغییر بدیم. ر... میشه به هر چی کار که داشته انجام می‌شده.

4 comments:

ناشناس گفت...

aziz hei khastam chizi nagam vali nemishe...akhe baradar man chand vahed dars jameshenasi va political science bardar bad haminjori nazarie sader kon, akhe kodom jaie donia ta vaghti zaminehaie ejtemaii chizi nabashe harf kasi tasir mizare, agar nafarman imadani ia na omid shodan az eslahat raiej shode be dalaiel sharaiet ejtemaiie vagarne 7sal pish ieki inaro migoft hame az doresh miraftan kenar va ghealahaza

ناشناس گفت...

یاسر خان...نافرمانی مدنی !؟ خوب این بابا قبلا فتوا دادند خامنه ایی باید برود!!؟
بعدا خودش رفت ٬یعنی ۱۸۰درجه فرمانش برگشتی داشت ٬شما خیلی جوانید در گیرو دار
انقلاب بهمن ده ها بار تو اون شور و حرارت و کشتار و اتیش زدنها ناگهان چند روز و هفته ایی
سر و صداها میخوابی که دل مبارزهای دانشگاهی هری میریخت که ای داد ای بیداد تمام
شد و داره ارامش بر میگرده و ...و خمینی دو باره یک نوار میداد و مساجد را میریخت تو
خیابانها تازه دو سه روز به ۲۲ بهمن خود خمینی داشت وا میداد که با بختیار مصالحه کنه
اما

ناشناس گفت...

اما شاه بد شانس بود یک سرگرد احمق با گلوله زد تو گلو یک هنرجوی همافری و اتیش بانبار
افتاد نیروی هوایی شاهنشاهی !!مقابل گارد شاهنشاهی هر چه اسلحه بود رفت تو دست انها
که باید یک اجان میکشتند تا پیستوله اش را برای مبارزه مسلحانه خلقی اشان بردارند !!حالا هر کدامشان
ده تا یوزی و ام شانزده و ژ- سه و تیر بار جعبه جعبه فشنگ ...دیگه گاردیها تو خیابونها
شاخ و شونه نمیتونستند بکشند و ....ان طرف هم بنی صدر بخمینی هشدار داد اگر با بختیار
در منزلت نخست وزیری حرف بزنی خودت رفتی و بختیار ماندنی....دیگه با ان همه اسلحه
حکومت نظامی شاه دو زار نمی ارزید ...تازه همان ارتش نصف و نیمه باید اطلاعیه صادر میکرد
که بیطرفه .....حالا گنجی هنوز کفش کوه اورست رفتن را بپا نکرده اما ادای کارهای خمینی
در نوک قله اورست در میاره ...بنده خدا زیادی تو انفرادی مطالعه کرده

ناشناس گفت...

به خاطر همين مشكل است كه سالهاست مت يكي كاري بزرگتر از وبلاگ نويسي نكرده ام.يادم هست دوران دانشگاه يك نشريه ديواري درست كرده بوديم كه حدود 12 نفر تاسيسش كردند.حدود ده نفر نظارت مي كردند و فقط يك نفر مي نوشت