سخنرانی آقای خلجی دربارهی میراث اروتیسم در اسلام یادتان نرود. شرکت در این جلسه از بابت این که دربارهی اسلام است اجر اخروی و از این رو که دربارهی اروتیسم است کلی اجر دنیوی دارد. پس درنگ جایز نیست. امروز ساعت ۷ شب اتاق ۱۲۳۰ ساختمان Bahen Center
این هم مقالهای از سخنران در این باره. بخوانید تا انگیزهی حضورتان افزون گردد.
سهشنبه، مرداد ۰۴، ۱۳۸۴
ایول این وبسایت تازهتاسیس فردا، اسم پسرعموی بنده را بهعنوان وزیر احتمالی نفت نوشته است. من از همان اول هم میگفتم که احمدینژاد کاندیدای اصلح است.
دوشنبه، مرداد ۰۳، ۱۳۸۴
خانم ِ( یا درستترش دوستدختر ِ) دوستِ آلمانی ِ بنده حامله است. بچه الان سه ماهه باید باشد. میگفتند رفتهاند برای زمانِ زایمان، یعنی ۶ ماه دیگر، بیمارستان وقت بگیرند، همه جا پر است. بیمارستانها میگویند برای رزرو کردن باید زودتر خبر میدادید. خلاصه این زوج دارند فکر میکنند برای زایمان بروند آلمان! آدم، سیستم ِ درمانی ِ کانادا را میبیند یک کم به مملکتِ خودش امیدوار میشود.
ضمنا قابل توجه رفیق رفقای چپی بنده، اگر به NDP رای بدهید برای زایمان که چه عرض کنم سرما خوردگی هم باید یک سر بروید ایران. آدم عدالت اجتماعی از نوع ِ «همه بمیرند تا عدالت برقرار شود» را نخواهد باید کی را برود ببیند!
ضمنا قابل توجه رفیق رفقای چپی بنده، اگر به NDP رای بدهید برای زایمان که چه عرض کنم سرما خوردگی هم باید یک سر بروید ایران. آدم عدالت اجتماعی از نوع ِ «همه بمیرند تا عدالت برقرار شود» را نخواهد باید کی را برود ببیند!
جمعه، تیر ۳۱، ۱۳۸۴
تصویری که هماکنون مشاهده میکنید، تصویر برادرزادهی عزیز بنده است. ایشان ۷ سال دارد و چند سالی است که همراه والدینش در مونترال زندگی میکند. در مونترال یک سالی است که به مدرسه میرود و قبل از آن هم دو سال مهدکودک میرفت. سال گذشته که مادر بنده به منظور انجام امور خواستگاری به تورنتو تشریف آورده بودند، این برادرزادهی بنده نطقی فرمودند که حیفم آمد برایتان تعریف نکنم. ماجرا از این قرار بود که یک روز مادرم به برادرزادهام گفتند: « این دختر (یعنی همسر گرامی بنده) قراره با عمو یاسر ( یعنی بنده) با هم زندگی کنند. نظرت چیه؟ » بعد این برادرزادهام گفت: «That's their decision».
چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۴
سهشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۴
پنجشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۴
تصویری که همینک مشاهده میکنید، تصویر یکی از استادان بازنشستهی دانشکدهی ماست که اصالتا اسکاتلندی است. اما من همین چند روز پیش متوجه شدم که طرف متولد ایران است! خیلی سالهای پیش، قبل از ملی شدن صنعت نفت در ایران، پدر استاد عزیز ما کارمند شرکت نفت انگلیس بوده و در آبادان کار میکرده است. این طوری میشود که استاد ما هم در آبادان به دنیا میآید و تا ۷ سالگی هم در آنجا بزرگ میشود. فکر کنم از آن به بعد هم تا به حال ایران نرفته است.
اما ماجرای جالبتر را بخوانید. آمریکا چند سال پیش قانونی تصویب کرد که متولدین ایران حتی اگر تابعیت کشور دیگری هم داشته باشند نمیتوانند وارد National Lab های آمریکا شوند. خلاصه این استاد ما را که تا قبل از این برای تحقیقاتش مرتب به Fermi Lab سر میزد، دیگر آنجا راه نمیدادند! شنیدم یک شش ماهی بنده خدا دوندگی کرد تا ثابت کند این تولدش در ایران آنقدرها هم جدی نیست!
اما ماجرای جالبتر را بخوانید. آمریکا چند سال پیش قانونی تصویب کرد که متولدین ایران حتی اگر تابعیت کشور دیگری هم داشته باشند نمیتوانند وارد National Lab های آمریکا شوند. خلاصه این استاد ما را که تا قبل از این برای تحقیقاتش مرتب به Fermi Lab سر میزد، دیگر آنجا راه نمیدادند! شنیدم یک شش ماهی بنده خدا دوندگی کرد تا ثابت کند این تولدش در ایران آنقدرها هم جدی نیست!
دوشنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۴
میدانم. همهی آنچه را که میخواهید بگویید میدانم. میدانم زندگی اکبر گنجی در خطر است. ولی من گونهای دیگر میاندیشم. دوست دارم به جای همهی نامهها، ایمیلها و فکسهایی که به سازمانهای حقوق بشر میفرستیم، گنجی را یک بار دبگر ببینم. ببینم و به او در نهایت تاسف خبر دهم که مردمی که او نگرانشان است رشادتهایش را ارج نمینهند. به او بگویم زندان ماندن برای آرمانها دیگر ارزشی ندارد. هر اندازه ناگوار باشد ولی من به او التماس میکنم نامهای بنویسد. از جنس همان نامههایی که خیلیهای دیگر نوشتند. هیچ کس را برای نوشتن آن نامهها ملامت نمیکنند. زندگی و آزادی را برای هیچ آرمان و اصولی نباید از دست داد.
یکشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۴
اشتراک در:
پستها (Atom)