دوشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۴

برای من حرف‌های حجت‌الاسلام پناهیان اصلا غیرمنتظره نبود. در ایران از خیلی‌ها این حرف‌ها را شنیده‌ بودم. از خیلی از دوستانم. دوستانی که دوستشان دارم و صداقتشان را هم باور. وقتی پناهیان در مورد حجاب صحبت کرد چند نفر از بچه‌ها اتاق را به نشانه‌ی اعتراض ترک کردند. قاعدتا به این دلیل که فکر می‌کردند به آن‌ها توهین شده است. ولی من این طور فکر نمی‌کنم. حرف‌های پناهیان اصلا توهین نبود. مطمئن هستم حرف‌هایی که پناهیان می‌زد در ایران و حتی این‌جا طرفدارهای زیادی دارد. حالا نه اکثریت، ولی با خیال راحت می‌گویم دست‌کم۱۰ میلیون نفر در ایران همان نظری را در مورد حجاب دارند که پناهیان دارد. اصلا عیبی هم ندارد. توهین هم نیست.

می‌دانید برای این که بشود تصویر خوبی از مردم ایران داشت به نظرم هم باید دوست خیلی حزب‌اللهی داشت و هم دوستی که دیسکو رفتنش هر شب ترک نمی‌شود. و به تمام معنا با این دو گروه دوست بود. نه این که فقط با آن‌ها حرف زد. من فکر کنم تا حدی با هر دو این گروه‌ها گشتم. برای همین خیلی خوب می‌فهمم پناهیان چی آن روز می‌گفت. برای همین هم اصلا از حرف‌هایش ناراحت نشدم. حتی از شیوه‌ی بحث کردنش. منطق خاص خودش را داشت. هرگز به خودم اجازه نمی‌دهم که بگویم بی‌منطق حرف می‌زد. پناهیان در خیلی از اصول اولیه‌ی حرف‌هایش با کسانی که آن روز در جلسه بودند اختلاف داشت و طبیعی بود که بحث این دو گروه جز اعصاب خرد کردن هیچ فایده‌ای نداشته باشد. ولی اصلا مهم نیست. مهم این است که به ما یادآوری بشود که خیلی‌ها هم این جوری فکر می‌کنند و این چیزی است که ما مدام فراموش می‌کنیم. فکر می‌کنیم همه، همه چیز را همان طوری که ما می‌فهمیم می‌فهمند.

بعد از جلسه بعضی‌ها می‌گفتند که دیگر نباید به چنین افرادی بلندگو داد چون این‌ها منطق ندارند یا نمی‌دانم چون این‌ها به شعور ما توهین می‌کنند. به نظر من کسانی که این طوری فکر می‌کنند هیچ فرقی با پناهیان و دوستانش در ایران ندارند. هر دو گروه فکر می‌کنند حقیقت مطلق‌اند. یکی می‌گوید من نمی‌گذارم تو حرف بزنی چون ارزش‌ها را زیر پا می‌گذاری، آن یکی می‌گوید چون تو بی‌منطقی. اشکال از آن «مگر»ی است که بعد از «همه آزادند» می‌آید. حالا بعد از این «مگر» چی می‌آید اصلا مهم نیست.

من از این که اندکی به برگزاری جلسه‌ی پناهیان با دانش‌جوها کمک کردم خیلی خوشحالم. پناهیان نماینده‌ی عده‌ی زیادی از آدم‌هایی است که بعضی‌ها تنها با انکار کردنشان خودشان را فریب می‌دهند. پناهیان و دوستانش همان‌قدر ایرانی‌اند که بچه‌های آن روز جلسه. این دو گروه راهی جز حرف زدن با یکدیگر ندارند. تا وقتی که این وری‌ها آن طرفی‌ها را سفارتی بنامند و یا بخواهند جاسوس بودن یا نبودن هر شرکت‌کننده‌ای را که نمی‌شناختند بررسی کنند، اوضاع همان آش و همان کاسه است. و صد البته تا وقتی آن وری‌ها هم این طرفی‌ها را یک مشت بچه سوسول فراری بخوانند. برای من شبی که پناهیان و یک عده‌ی دیگر با بی‌شمار اختلاف فکری، ۳ ساعت تو سر و کله‌ی همدیگر زدند یکی از دلنشین‌ترین شب‌هایی بود که بعد از مدت‌ها داشتم.

2 comments:

ناشناس گفت...

Salam,matne kamel ein sokhanrani panahiyano ro dari ya film ono? ye kam dir yadam oftadeh vali saee kon komakam koni.mer30.khodahafez

ناشناس گفت...

mardike oskol
kasi mese panahian too canada nemitoone hich gohi bekhore
ama too iran toee ke bekhay beri disco ro migiran choob too astinesh mikonan