یکشنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۳
دکتر اظهری میگفت در ساختار قبلی وزارتخانه یک سِمتی وجود داشت به اسم سرپرست دانشجویان بورسیه. میگفت خودِ اسم هم کلی کجسلیقگی است. یعنی این که دانشجویان نیاز به سرپرست دارند. حالا همین سرپرست هم وظیفهاش فقط رسیدگی به کار دانشجویان بورسیهای بود. در ساختار جدید این سِمت سرپرست را برداشتهاند و به جایش سِمت جدیدی تعریف کردهاند به اسم رایزن علمی. وظایف این رایزن علمی هم بسیار گستردهتر و در ارتباط با همهی دانشجویان ایرانی خارج از کشور است. اگر اشتباه نکنم دکتر ظریفیان میگفت که در دوسال گذشته حدود ۵۰۰ نفر از دانشجویان بورسیه به ایران بازگشتهاند در حالیکه در همین مدت دو برابر ِ آن یعنی حدود ۱۰۰۰ نفر از دانشجویان غیربورسیه بازگشتهاند و به هیات علمی دانشگاهها پیوستهاند. کلا نگاه وزارت علوم به مسالهی اعزام تغییر کرده است. دیگر دو سال است که وزارتخانه امتحان اعزام را برداشته است و سعی می کند دورههای شش ماهه یا یک ساله را بیشتر کند. سعی می کنند با دانشگاههای خارجی دورهی مشترک برگزار کنند و یا کاری کنند که مثلا دانشجویان در ایران از مشاورهی استادهای خارج از ایران بهرهمند شوند.
سهشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۳
این داستان را هر روز برایِ من و هر که از کنارش رد میشود تعریف میکند. این داستان نه فقط داستانِ او که داستانِ تکراریِ همهی گداهای اینجاست. برایشان مهم نیست که کسی باور نمیکند. گدا که به این چیزها نمیاندیشد، که اگر میاندیشید دیگر این حال و روز را نداشت.
حکایت، حکایتِ دادگستریِ ما و داستانِ توبهنامههاست. داستانِ تکراریِ همین گدایِ سر کوچه.
یکشنبه، آذر ۲۲، ۱۳۸۳
یک نگاه خوشبینانه و در عین حال توطئهانگارانه هم این بود که ممکن است بین اصلاحطلبان و بانیان طرح یک ساخت و پاختی باشد. یعنی هدف این است که سطح تقاضای مردم را خیلی بالا نشان بدهند تا محافظهکاران به یک کم پایینترش مثلا انتخاباتِ آزاد راضی شوند. یک جور امتیازگیری. یادتان هست که سر ماجرای بحران هستهای ایران یک دفعه مجلس تصویب کرد که دولت باید غنیسازی اورانیوم را فورا شروع کند. یک طورهایی احتمالا این کِرمی بود که روحانی از طریق یک دو تا نمایندهی زرنگ در مجلس انداخته بود. بقیهی نمایندهها هم که قربانِ فهم و شعورشان بروم به خیال این که پوز آمریکا را دارند به خاک میمالند طرح را امضا میکنند. پسفردایش روحانی میرود به این اروپاییها میگوید بابا این نمایندههای ما این طوری هستند. اگر شما یک امتیاز چرب و نرم ندهید من نمیتوانم راضیشان کنم و بقیهی داستان. یک جور امتیازگیری.
شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۳
خطر دیگرش وقتی است که با آن خشونت واقعی را توجیه کنی. حتی اگر هم فکر کنی نمیکنی، داری میکنی. ناخودآگاه میگویی نوش جانش. میخواست کتابش را آنطوری ننویسد. فیلمش را آنطوری نسازد. این جوری سنگ روی سنگ بند نمیشود.
چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۳
سهشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۳
رایی که بهت دادم حرامت باشد. از همان اول هم میدانستم هیچ غلطی نمیتوانی بکنی. حیفِ وقتی که صرف کردم که بروم رای بدهم. فقط به این امید که تو کاری بکنی آن روز با بچهها کوه نرفتم و عوضش آمدم به تو رای دادم. ولی حالا فهمیدم که اشتباه بزرگی کردم. دفعهی بعد عمرا از کوه رفتنم بگذرم و بیایم رای دهم. یعنی شما اصلاحطلبها فکر کردید ما بیکاریم که هِی بیاییم رای بدهیم و بعد شما زانتیا بگیرید و بروید پولهای پتروپارس را بخورید.
خاتمی،
همهی این بدبختی که ما داریم به خاطر توست. خودِ خودِ تو. میفهمی چه میگویم. که البته مطمئن هستم نمیفهمی. مدتهاست که نمیفهمی. اصلا من چرا دارم به تو نامه مینویسم. اگر تو بیعرضهبازی در نمیآوردی الان ما شده بودیم یک کشور پیشرفته. ولی تو نگذاشتی. کاری کردی که همهی ما از کشور برویم. تو تمام سرمایههای این مملکت را سوزاندی. ما همه گول تو را خوردیم. شماها فقط حرف زدید. تو و کابینهات مملکت ما را به این وضعیت فجیع رساندید.
من دیگر رای نمیدهم. تا کِی باید بین بد و بدتر، یکی را انتخاب کنیم. مینشینم توی خانهام حشیش میکشم ولی رای نمیدهم تا تو رای نیاوری.
یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۳
همین الان کامییونیتی No to Karroubi را در orkut درست کردم. تو را خدا بروید عضو شوید. به بقیه هم بگویید بروند عضو شوند.
کار خیلی cheap ای است. ولی خب در این شرایط به نظر من خیلی هم ارزشمند است. گاهی آدم باید قِر کارِ باکلاس کردن را کنار بگذارد و از این کارها هم بکند.
راستی من این کار را اگر میکردم نه به این خاطر که کروبی رییسجهور بدردبخوری نمیشود. که شاید هم بشود. مشکل اینجاست که کروبی تحتِ هیچ شرایطی رای نمیآورد. کاندید شود فقط کار ِ معین را خراب میکند و انتخابات هم لوث میشود. همان حرفهای سوتیتر.
پنجشنبه، آذر ۱۲، ۱۳۸۳
سهشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۳
اول این که در مملکتی که قانون اجرا نمیشود مهم نیست که قانون اساسی چه باشد. قوانین خیلی از کشورهای توسعهیافته و دموکراتیک به مراتب بدتر از قوانین ایران است ولی این بلاهایی که سر ما میآید سر آنها نمیآید. به مثالها نگاه کنید. وقتی هیچ دلیل قانونی برای بستن روزنامهها نباشد، قاضی به قانون اقدامات تامینی و امنیتی استناد میکند و با آن روزنامهها را میبندد.
دوم این که قانون اساسی ِ بد معلول است و نه علت. قبلا میگفتیم شاه بد است. شاه رفت جمهوری اسلامی آمد. همانقدر که مشکلاتمان با رفتن شاه و آمدن جمهوری اسلامی حل شد، مشکلاتمان با دور انداختن ِ این قانون اساسی و نوشتن ِ قانون اساسی جدید حل میشود.
سوم این که پیشنهاد بدونِ راهحل به مفت هم نمیارزد. فرض کنید من یک فراخوان بدهم برای بهتر شدن اوضاع. احتمالا خیلیها از گروههای سیاسی مختلف هم امضایش
میکنند، ولی چه فایده.
راستی این ۵۵ میلیونی که به اینترنت دسترسی ندارند تکلیفشان چیست؟ چطوری پشتیبانیشان را از حضرات اعلام کنند؟
جمعه، آذر ۰۶، ۱۳۸۳
میگویند در یکی دو سال آخر ِ رژیم شاه یک روز یک دفعه برق ِ تهران میرود. این متخصصانِ ایرانی هم هر کار میکنند برق نمیآید تا این که متوسل به خارجیها میشوند. حالا این دقیق همان زمانی است که شاه دارد نیروگاهِ بوشهر را میسازد و کلی نیروگاهِ اتمی ِ دیگر هم در ذهن دارد. یک دو سال بعد هم که انقلاب میشود.
سهشنبه، آذر ۰۳، ۱۳۸۳
دوشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۳
ما هم که فعلا تمام انرژی و وقتمان را گذاشتهایم که مبادا این غرور ملیمان خدشهدار شود. فقط یک نفر لطفا حساب کند با این غرور ملی شکم چند نفر را میشود سیر کرد!
حرفهای بیشترم را در این مقاله در FreeThoughts زدهام.
امشب هم قرعه خورد به سخنرانی نوام چامسکی. من کلا از هیچکدام از متفکرانِ چپ اصلا خوشم نمیآید، بویژه طرفدارانشان که به نظر من آخر ِ بیسوادند. برگزارکننده آمده از فلانی تشکر میکند که توزیع بلیت برنامه را به عهده گرفته تا به Ticketmaster ، شرکتی که معمولا برای این کارهاست، پول نرسد. چون لابد مثلا corporation است! این بیسواد اگر دو تا کتابِ اقتصاد خوانده بود میفهمید این که مسوولان برگزار کننده بیفتند تو خیابان، بلیت فروشی که مثلا فلان شرکت سود نکند چیزی جز حماقت از نوع چپیاش نیست!
از سخنرانی چامسکی خیلی خوشم نیامد. یک سری بد و بیراه به آمریکا گفت و چند تا تکهی بامزه. ولی هم خیلی خوب حرف میزد و هم فوقالعاده باهوش و زیرک مینمود، بویژه جواب دادنش به سوالها. خلاصه، این که سالن ِ چند هزار نفری دانشگاه با تقریب خوبی پر بود بیحکمت نبود.
سوالهای مردم هم یکی از یکی مزخرفتر. یکی میگوید شما که از رسانهها انتقاد میکنید خودتان نمیخواهید روزنامه منتشر کنید! آن یکی دیگر از چامسکی میخواهد یک راهحل کاملا عملی بدهد برای مردم حاضر درسالن برای مقابله با وضعیت اسفبار کنونی جهان و از این چرندیات!
شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۳
دیروز رفته بودم کنفرانس بیست و پنجمین سالگرد گروگانگیری. گری سیک، از مشاوران کاخ سفید در ماجرای گروگانگیری، در سخنرانیاش یک حرف خیلی باحال زد. گفت ما آمریکاییها یکبار در سال ۵۳ دولت ایران را سرنگون کردیم، ایرانیها هم یک بار در سال ۷۹. خلاصه آن به این در. دیگر از هم طلبی نداریم. بهتر است دیگر هِی این ماجراها را به رخ هم نکشیم.
پنجشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۳
دوشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۳
یکشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۳
داشتم فکر میکردم شاید یک علت مقاومتِ ما ایرانیها در برابر حملهی عراق هم ربطی داشته باشد به عرب بودن عراقیها. یعنی دیگر خفتِ زیر ِ تسلطِ اعراب بودن را هیچ جوری نمیتوانیم تحمل کنیم. اگر ترکها حمله کرده بودند احتمالا همان اول کشور را دودستی داده بودیم بهشان. بهویژه که دارند عضو اتحادیهی اروپا هم میشوند!
پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۳
سهشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۳
شنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۳
من هم رفته بودم. جمعیت خیلی زیاد بود. احتمالا، تنها ایرانی و تنها شیعهیِ آنجا بودم. طوری که موقع نماز خواندن ترجیح دادم دستبسته نماز بخوانم. یک سخنران بود که در مورد جوانان و این که خیلی کارها میتوانند بکنند و از این حرفهای معمولی صحبت میکرد. یک دفعه نمیدانم چه شد اشاره کرد به ۱۳ آبان. گفت جوانهای ایرانی، ۲۰ سال پیش اراده کردند و توانستند کلی برای آمریکا دردسر ایجاد کنند تا این که کارتر در انتخابات شکست خورد!
در آن جمع، تک و تنها کلی خلاصه حال کردم یکی از ایرانیها تعریف کرد. حتی اگر برای چیزی باشد که نباید میکرد.
پنجشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۳
چهارشنبه، آبان ۱۳، ۱۳۸۳
قاصدک شمارهی جدید را حتما مطالعه بفرمایید. یک مقاله در آن نوشتم که تعداد دانشجویان ایرانی دانشگاه تورنتو را به ۸۰۰ نفر تخمین زدهام. تا حالا کسی را ندیدم که با تخمینی که زدهام موافق باشد. همه میگویند باید بیشتر باشد. به نظر من ایرانیها یک مرضی دارند به اسم «خود زیاد تحویل گیری» که من سعی میکنم با آمار و اعداد نشان بدهم غلط است.
یکشنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۳
بندهی حقیر اکیدا مخالفم! دلیلم هم این است که کشورهای مختلف را به این راحتی نمیتوان مقایسه کرد. رشد اقتصادی و دموکراسی همراه با صد تا عامل دیگر به هم مربوطند. در کشوری مثل سریلانکا که دموکراسی دارد و رشد ندارد شاید کار از جای دیگر میلنگد. به هر حال نمیتوان ایران را با مالزی یا چه میدانم شیلی مقایسه کرد و گفت چون در این کشورها رشد اقتصادی بدون دموکراسی محقق شده پس در ایران هم میشود. ایران را باید با کشورهای مانند خودش مقایسه کرد. ایران را با عربستان و ترکیه و عراق و اینها مقایسه کنید که به هم شبیهتریم.
اگر قرار بود رشد اقتصادی در ایران بدون دموکراسی و هیچ مشکل دیگری میآمد خب دیگر شاه سقوط نمیکرد. همین هاشمی این بلا سرش نمیآمد. چرا به جای دور مانند شیلی میروید. همین تاریخ ایران خودمان را نگاه کنید و عاقبت آنهایی که فقط به فکر توسعهی اقتصادی بودهاند.
چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۳
- هفتهی دیگر امتحان دارید. دو ساعت بیشتر طول نمیکشد. ۷ بیایید تا ۹.
بچهها سروصدا میکنند. یک نفر بلند میگوید:
- استاد، نمیشود امتحان از ۶ تا ۸ باشد. ۹ خیلی دیر است.
استاد میگوید:
- نه، نمیشود بعضیها گفتهاند ۶ نمیتوانند.
یک نفر از بچهها از آخر ِ کلاس میگوید:
- استاد، من و چند نفر ِ دیگر هم از ۸ یک کلاس ِ دیگر داریم.
استاد میگوید:
- خب شما که یک کلاس ِ دیگر دارید که با کلاس ِ من تداخل دارد، بیخود این درس را گرفتهاید. امتحان، هفتهیِ بعد، ساعتِ ۷.
تورنتو، ۱۲رمضانِ ۱۴۲۵
سهشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۳
Not a shame on those who left it, but an emotion for those who wanna stay and make it better
شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۳
حالا این آقای روحانی -نمیدانم با چه انگیزهای- لطف کرده به جایِ اصلاحطلبان آمده و از آمریکاییها انتقام گرفته و از بوش در مقابل کِری حمایت کرده. بیچاره این سخنگویِ ستادِ تبلیغاتِ بوش هم مجبور شده خیلی سریع بگوید که ما حمایت ایران را لازم نداریم و یک جوری اعلام ِ برائت کند.
دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۳
شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۳
سهشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۳
مهمترینش، امید کردستانی معاونِ مدیر (آخر ِ ترجمه!) گوگِل آمد و برایمان نیم ساعتی از خودش و تجربیاتش صحبت کرد. میگفت اگر از کسانی هستید که هر روز ساعت ۵ بعدازظهر به خانهیتان برمیگردید بدانید که به جایی نمیرسید. آخرش هم البته گفت که برای خودش یک شرطی گذاشته که همهی سفرهایش باید بین دوشنبه و جمعه باشد تا بتواند تعطیلات آخر هفته را پیش خانوادهاش باشد!
یکی از دوستان وبلاگنویس هم در آخر از امید کردستانی خواست اگر میشود گوگِل کاری کند بلاگاسپات یک طورهایی دینامیک شود که قابل فیلتر نباشد. قرار شد بهش ایمیل بزنیم ببیند چه کار میتواند بکند!
یکشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۳
به لطف گوگل کاشف به عمل آمد که این اصطلاح برمیگردد به قرن ۱۷ میلادی و نوشتههای فرانسیس بیکن، فیلسوف انگلیسی. اگر چه برگرفته از داستانهای حضرت محمد است، ولی به هر حال اصطلاح ریشهاش انگلیسی است.
بعد هم که گفتم پس مشکل از مسلمانی ِ بنده نیست دوستانم گفتند «تو دیگر چه جور انگلیسیای هستی؟»
چهارشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۳
آشناییِ ِ من با شریعتی با «آری این چنین بود برادر» آغاز شد. کلاس ِ چهارم ِ دبیرستان در نمایشگاهِ کتابِ تهران به انتشاراتِ قلم برخوردم و نوار این سخنرانی را خریدم. آن قدر به نوار گوش دادم که جمله جملهاش را حفظ شدم.
اگر تورنتو هستید، این شنبه دکتر ساجدنیا استادِ تانزانیایی الاصل ِ دانشگاهِ ویرجینیایِ آمریکا، که زمانی شاگرد شریعتی هم بوده، دربارهی او سخنرانی دارد.
یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۳
تو ندانی فکر میکنی ایران ابرقدرتی است در دنیا و بقیهی کشورها چند تا فسقلی و جزقلی که همین الان است به برکتِ تصمیمگیریهای هوشمندانهی ایران از هم بپاشند.
شنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۳
از آنجا که معمولا ذکر نکات بدیهی کار عبثی است، فکر میکنم وبلاگنویسانی که لازم دیدهاند این نکتهی بدیهی را پس از طرفداریشان از «امروز شدنِ وبلاگها» ذکر کنند خواستهاند مِنَتی هم بر سر ِ اصلاحطلبان بگذارند. غرض از این چند خط هم این تذکر دوستانه است که منت گذاشتن کار پسندیدهای نیست!
چهارشنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۳
تنها راه برای عقب راندنِ محافظهکارها فشار ِ نیروهای اجتماعی است. آنهایی که میگویند «گور باباش» دیگر حق غُر زدن ندارند. همینطور آنهایی هم که میگفتند بگذارید همهچی یکدست شود. همینطور آنهایی که میخواستند اصلاحطلبان را ادب کنند. فعلا فکر کنم خودشان دارند ادب میشوند.
شنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۳
شمس تعریف میکرد از دیدارش با گنجی در یکی از مرخصیهایش از زندان. گنجی نقل میکند از مرتضوی که به او گفته است اگر حرفهایی که در مانیفیستِ جمهوریخواهی نوشته است را پس بگیرد او هم قول میدهد آزادش کند. شمس هم رو میکند به گنجی میگوید که مبادا گولِ مرتضوی را بخوری که این مردک یک رودهی راست هم در شکمش پیدا نمیشود.
حالا من نمیفهمم این مزروعی ِ پدر با کدام عقلی حرفهای ادارهی اماکن را باور میکند و پسرش را میبرد برای پارهای گفتوگوها و از همه بدتر به روزنامهها میگوید خبر را کار نکنند چرا که اماکنیها قول دادند سر ِ ۴۸ ساعت پسرش را آزاد کنند. اگر خود پدر گوشهی زندان بود میگفتم همان بهتر که آنجا بماند!
پنجشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۳
چهارشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۳
بسمالله!
سهشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۳
جمعه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۳
راستی آقا از کدام حادثه صحبت میفرمایند؟
جوابی که بچهها در آن جلسه دادند این بود که اصلا طرح این سوال غلط است که بپرسیم چرا مردم نشریهی ما را نمیخرند. باید بینیم چرا نشریهی ما را مردم نمیخرند. اگر نشریه فروش نمیرود مشکل از نشریه است و نه خواننده. خیلی راحت اگر مردم ۵ دلار میدهند قهوه و کیک میخورند و ۱ دلار نمیدهند برای نشریه چون لابد ارزش قهوه و کیک بیشتر از نشریه است.
خلاصه اشکال لابد از قاصدک است... . البته آنقدر هم که نوشتم ناامیدکننده نیست! یعنی اول ماه موقع ِ انتشار روزی ۵۰۰ -۶۰۰ تا بازدیدکننده داریم و روزهای عادی میرسد به ۲۰۰ تا.
چهارشنبه، شهریور ۱۱، ۱۳۸۳
امروز بر همگان پیوند دادن از اوجبِ واجبات است. یعنی خدا وکیلی ما ده نفریم کلی از وقتمان را سر ِ این مجله میگذاریم و آن وقت تعداد خوانندگانش دور و بر ِ ۲۰۰ تا در روز است. اگر کسی دلیل این بازار ِ کساد را میداند لطفا در این پایین مرقوم بفرماید.
سهشنبه، شهریور ۱۰، ۱۳۸۳
یکشنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۳
پنجشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۳
توضیح : خبر موثق یعنی این که از آخر طرف چند سالش بوده یا از لحاظ روانی چطور بوده و از این چیزها. کار ندارم که چقدر در کلیت ماجرا تاثیری میگذارد ولی دستکم به لحاظ خبری باید معلوم بشود که دقیقا چه اتفاقی افتاده.
چهارشنبه، شهریور ۰۴، ۱۳۸۳
دوشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۳
از همه جالبتر پاویون فرودگاه بود. از تلویزیون طرف آمده بود مصاحبه کند. تازه از المپیاد جهانی برگشته بودیم. طرف خیلی طبیعی آمد گفت من چند دقیقه دیگر میآیم از شما عوامل موفقیتتان را میپرسم و شما هم میگویید توکل به خدا!
آن خبرنگار تلویزیون را بعدها در ماجرای کوی در تلویزیون دوباره دیدم. وقتی داشت با مردمی مصاحبه میکرد که دانشجویان را نکوهش میکردند.
شنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۳
نمونهاش برایم همین ماجرایِ دادگاههای اسلامی در کاناداست. میشود سر جزییاتِ این دادگاهها بحث کرد. ولی این جا بعضی با کلیت این دادگاهها مخالفند چون که میگویند قوانین ِ اسلام ظالمانه است. خُب، قربانتان بروم یک سری هم در ایران نشستهاند همین حرف را آن طرفی میزنند. میگویند شما فلان کار را بکنید فلان کار را نکنید چون آن خوب است آن بد است.
جمعه، مرداد ۳۰، ۱۳۸۳
کانادا شش روز بعد از آغاز المپیک تازه دومین مدالش را بدست آورد. تاکنون کانادا یک برنز و یک نقره بدست آورده است که نتیجه بسیار ضعیفی است. اما نکتهی جالب این جاست که سروصدای ملت چندان هم بلند نیست و اگر هم اندکی بلند شده یکی دو روز است. برای کاناداییها ورزش قهرمانی چندان مهم نیست. کاناداییها یک زندگی آرام را ترجیح میدهند. ارزشهای کانادایی بیشتر امنیت، بهداشت عمومی و رایگان و این چیزهاست.
دوشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۳
فقط میخواهم بگویم این حرف که «پیامِ ورزش دوستیِ ملتهاست» و این چیزهایی که الان خیلی گفتنش مُد شده مالِ همان کلاس اِنشاست. ورزش و سیاست تفکیکناپذیرند. اشکال ماجرا به نظر من در این جاست که ایران با این کاری که کرد آن پیامی که در نظر داشت را نه تنها اصلا به بقیه نرساند بلکه وارونش را هم رساند. چون مسوولانِ ایرانی هیچ شهودی ندارند که مردمِ دنیا در موردِ این جور مسایل چه طوری فکر میکنند.
یکشنبه، مرداد ۲۵، ۱۳۸۳
احتمالا فقط در ایران است که وقتی یک خبرگزاری یک اتاق را در یک شهری کرایه میکند و دو سه نفر را خبرنگار آن شهر تعیین میکند، مراسم افتتاحیه برگزار میشود و از استاندار و نمایندهی ولیفقیه پیام میدهند و ... .
یک نکتهی جالب از سخنرانی دکتر باطنی در دانشگاه تورنتو
به نظر دکتر باطنی خط فارسی مشکلات فراوانی دارد. از مهمترین آن ننوشتن حروف صدادار بویژه کسرهی اضافه است در حالیکه در عمل این حروف خیلی مهم هستند. همین یکی از دلایل کندخوانی فارسیزبانان است چرا که باعث میشود آدم مجبور شود مدام متن را برگردد دوباره بخواند یا مثلا کلمهی بعد را نگاه کند تا بداند که کسرهی اضافه را بخواند یا نه. مثلا جملهی «اغلب مردم انگلیسی حرف میزنند.» بسته به این که برای اغلب کسره بگذاریم یا به سکون بخوانیم دو معنای جداگانه میدهد و خواننده را دچار مشکل میکند. در انتهای جلسه وقتی یک نفر از دکتر باطنی پرسید که نظر او با تغییر خط چیست او موافقت کرد. دکتر باطنی گفت که این که آیندگان خطی داشته باشند که بتوانند راحت بخوانند به مراتب مهمتر از این است که نگران از دست دادن نوشتههای گذشته باشیم، چه این که این نوشتهها را میتوان به خط جدید هم نوشت.
جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۳
۱) میگفت چند سال پیش در یک مراسمی در واشنگتن رضا پهلوی را میبیند. آن موقع زمانی بوده که ماجرای اختلاف رضا پهلوی و مسعود انصاری خیلی بالا گرفته بود. رضا پهلوی رو میکند به امیراحمدی و میگوید که این مسعود انصاری همهی پولهای ما را خورده است! امیراحمدی هم میگوید ای وای، خب پس حالا چه کار میکنید؟ رضا پهلوی هم جواب میدهد که مادرمان هستند!
۲) یک مطلب جالب دیگری که امیراحمدی زد این بود که دولت ایران سیاستش همواره این بوده که در روابط خارجی اولویت با کشورهای مسلمان باشد، بعد همسایه، بعد منطقه و دست آخر کشورهای دیگر. ولی در عمل روابط ایران با کشورهای دیگر از کشورهای همسایه بهتر بوده، از میان کشورهای همسایه هم با آنها که مسلمان نبودند بهترین روابط را داشته. مثلا روابط ایران با روسیه و ارمنستان خیلی بهتر از عراق و افغانستان بوده است.
پنجشنبه، مرداد ۲۲، ۱۳۸۳
چهارشنبه، مرداد ۲۱، ۱۳۸۳
سهشنبه، مرداد ۲۰، ۱۳۸۳
پنجشنبه، مرداد ۱۵، ۱۳۸۳
چهارشنبه، مرداد ۱۴، ۱۳۸۳
دوشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۳
قاصدک شمارهی ۱۰ منتشر شد. بنده برای گزارش این شماره نشستم و تمام شمارههای دو تا روزنامهی اصلی کانادا را از سه هفته قبل تاکنون ورق (البته ورقِ الکترونیکی) زدم و مطالب مربوط به زهرا کاظمیِ آن را جدا کردم تا این گزارشی شد که میبینید. اگر یک جایی مثل وزارت امور خارجهی ایران مایل باشد این گزارش بنده را که فکر کنم خیلی هم بدردشان بخورد خریداری کند، بنده با کمال میل پولش را میپذیرم. مخصوصا آقای آصفی این گزارش را باید حتما بخوانند تا بفهمند به جای این که به تیم فوتبال ایران تبریک بگویند بهتر است اندکی قبل از حرف زدن در مورد دادگاه زهرا کاظمی بیاندیشند تا اینگونه سوژهی سرمقالههای روزنامههای کانادا نشوند.
جمعه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۳
پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۳
آمدم سرِ کار، جایی که کامپیوتر بود. فهمیدم که تارا کلمهی رمزِ هماتاقیام را داده. یک ایمیل زدم که لطفا مال خودم را بدهید. فردایش جواب داد که کلمهی رمز من بهمان است. نشستم پشت کامپیوتر و فرم را پر کردم. نوشتم شما را به خدا، این واشر شیر ما را عوض کنید. ماجرای یک ماه پیش را هم یادآوری کردم.
حدود یک ماه پیش، زمانِ فرمهای کاغذی، یک بار به خوابگاه گفته بودم که شیرِ آب چکه میکند. طرف که برایِ تعمیر آمده بود یادداشت گذاشته بود: « شیرِ آبِتان سالم است. فقط محکم ببندیدش.» از آن موقع حوصله نکرده بودم دوباره فرم پر کنم، تا پریروز.
سهشنبه، مرداد ۰۶، ۱۳۸۳
چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۳
یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۳
جمعه، تیر ۲۶، ۱۳۸۳
در این نمودار شاخص توسعهی انسانی که سازمان ملل منتشر کرده برای فلسطین از عبارت «سرزمینهای اشغالی فلسطین Occupied Palestinian Territories» استفاده شده است. (منبع : فایل Pdf با حجم بالا، بروید به صفحهی ۱۵۴)
چهارشنبه، تیر ۲۴، ۱۳۸۳
خلاصه بنده از این که یک نفر اندکی بدوبیراه به این سبزها گفت بسی مسرور و شادمان گشتم.
سهشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۳
یکشنبه، تیر ۲۱، ۱۳۸۳
مردهشور بزرگداشت ۱۸ تیر در تورنتو را ببرند. شاید هم مردهشور مراسم قبل و بعدش را.
پنجشنبه، تیر ۱۸، ۱۳۸۳
یکشنبه، تیر ۰۷، ۱۳۸۳
مناظرهی انتخابات رییسجمهوری دورهی اول خاتمی اگر یادتان باشد یکجا صحبت از کمبود خانه برای زوجهای جوان شد. این ریشهری درآمد گفت که کارشناسان ما حساب کردهاند دیدند ۵٪ بودجهی دولت اسراف میشود. ما میآییم صرفهجویی میکنیم با پول این ۵٪ برای جوانها خانه میسازیم. سوتی این حرف ریشهری آنقدر زیاد بود که ناطق درآمد به متلک گفت شما با این ۵٪ برای پیرها هم میتوانید خانه بسازید!
داستان NDP هاست. برنامهی NDP را بخوانید همهاش گفته ما این قدر پول میدهیم برای فلان جا، آن قدر برای بهمان. بعد که بپرسی که پول که از سر درخت نمیآید، پولش را از کجا درمیآورید یکی از راههایی که به شما میگویند روش رابینهودی مالیات ارث است. یعنی اگر شما خانهای دارید که بالای یک میلیون دلار است و از طرفی احساس میکنید دارید به دیار باقی میروید باید قبل از مردن یا مطمئن شوید NDP سرکار نیست و یا این که بروید یک ۱۰۰ دلار به یک وکیلی، کسی بدهید که برایتان ماجرا را ماست مالی کند. خلاصه این ۳ میلیارد دلاری که NDP خیال میکرد از این راه میتوان بدست آورد آنقدر پادرهواست که خود جک لیتون دو سه روز پیش آن را پس گرفت.
اگر هم میخواهید در مورد شاهکار سیاستهای بهداشتی NDP بدانید اینجا را از قول مهاجر بخوانید.
خلاصهی کلام مگر این که همجنسگرا باشید یا یک بچه در شکمتان داشته باشید که بخواهید بیندازیدش، هیچ دلیلی برای رای دادن به این NDP های رویایی وجود ندارد.
جمعه، تیر ۰۵، ۱۳۸۳
۱) طبق معمول من بیشتر از اینکه از راستیها خوشم بیاید از چپیها بدم میآید!
۲) مشکل اساسی چپها این است که در رویا زندگی میکنند. ادعا میکنند که همهی خوبیها را برای مردم میآورند. زمان عمل که میرسد گند میزنند.
۳) این حزب چپ NDP میگوید که مالیات مردم عادی را کم میکند. شهریهی دانشگاهها را کم میکند. بهداشت را عمومی نگاه میدارد و کلی پول هم برایش خرج میکند. به فکر محیط زیست هم که هست. خلاصه هزار تا کار خوب دیگر هم میکند. من نمیفهمم مردم کانادا بلانسبت خرند که تا حالا یک بار هم به چنین حزب نازنینی این فرصت را ندادهاند که در سطح فدرال دولت تشکیل دهد؟؟
۴) آنهایی که میگویند برایان مرونی و مایک هریس رهبران حزب محافظهکار گند زدند اول بگویند که چرا هر دوی این افراد بیش از یک دوره انتخاب شدند؟ خب مردم مگر مرض داشتند دوباره به آنها رای دادند؟ تازه چرا حضرات از به قدرت رسیدن حزب NDP در انتاریو و بریتیشکلمبیا چیزی نمیگویند؟ دولت NDP در انتاریو همان دورهی اولش را هم نتوانست تمام کند! چنان دستهگلی به آب داد که تا بشریت زنده است NDP در انتاریو نمیتواند دوباره دولت تشکیل دهد. بروید بپرسید چرا سبزها در بریتیشکلمبیا اینقدر طرفدار دارند. از بس NDP در آنجا بد عمل کرد که حالا همهی طرفداران محیط زیست که به طور سنتی به NDP رای میدادند به سبزها رای میدهند.
۵) برای آنها که مناظرهی تلویزیونی رهبران احزاب را ندیدم دوست دارم بخشی از آن را تعریف کنم تا بر عمق معرفت و دانایی جک لیتون رهبر حزب NDP آگاه شوید. بحث بهداشت و بیمارستانها و اینچیزها بود. هر حزبی از برنامههایش میگفت. یک دفعه این لیتون پرید وسط ماجرا و گفت که NDP نه تنها به فکر بیمارستانها و مسالهی درمان است بلکه به فکر پیشگیری هم هست. مثلا NDP بر خلاف محافظهکارها طرفدار پیوستن کانادا به پیمان کیوتو است. این بنده خدا لیتون فکر کرده بود که پیمان کیوتو در مورد آلودگی هواست! یک طورهایی آن موقع یاد مناظرههای ایران و دریوریهای ریشهری افتادم!
۶) تا موقعی که در قدرت نیستی و بهخصوص میدانی که به قدرت هم نمیرسی، میتوانی هر چه خواستی وعده و وعید بدهی و خالی ببندی. مالیات که ندارد! این استراتژی چپهاست! همهجا بهویژه در کانادا!
* از لحن نوشتهی قبلیام در مورد مهاجران و پناهندگان معذرت میخواهم!
سهشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۳
۱) محافظهکاران مانند بنده طرفدار خصوصیسازی و کم کردن مالیات شرکتهای بزرگ هستند. این کار به رشد و شکوفایی اقتصاد کانادا میانجامد.
۲) محافظهکاران مانند بنده طرفدار حملهی آمریکا به عراق بودند. به نظر من این حمله در درازمدت به سود منافع ملی ایران خواهد بود.
۳) NDP به روابط کانادا با آمریکا بسیار غیرمسوولانه نگاه میکند. آنها اصلا متوجه نیستند که بیش از ۸۰٪ تجارت کانادا با همسایهی جنوبیشان است. NDP مخالف پیمان همکاریهای موشکی با آمریکاست. میخواهد پیمان NAFTA را بررسی مجدد کند. با حملههای نظامی آمریکا مخالف است. این حزب اصلا متوجه نیست که این برخوردها در یک دنیای ایدهآل شاید خوب باشد اما برای کانادایی که یک روز مرزش با آمریکا بسته شود کلهپا میشود جز شعار نیست.
۴) جک لیتون رهبر NDP در مناظرهی تلویزیونی نشان داد که اصلا نمیداند پیمان کیوتو چیست! برای همین هم ادعای این حزب به طرفداری از محیطزیست و مطرح کردن پیمان کیوتو غیرمسوولانه است. هر گونه برنامههای زیستمحیطی باید با در نظر گرفتن جوانب اقتصادی ماجرا باشد نکتهای که اصلا NDP به آن توجهی ندارد.
۵) بنده هم مانند محافظهکاران مخالف هجوم مهاجران به کانادا هستم. این که متخصصان کشورهای توسعهنیافته بیایند در کانادا در پیتزافروشی کار کنند اگر به معنای حمایت از مهاجران است بنده همان ترجیح میدهم که نژادپرست باشم. یا این که هر کس با مادرش قهر میکند میرود یک پاسپورت قلابی میخرد. تا کانادا میآید. بعد پاسپورتش را در توالت میاندازد و میگوید که در ایران شکنجه میشده است و غیره. اگر محافظهکاران سیاستهای پناهندگی را میخواهند سختتر کنند کار خیلی خوبی میکنند.
۶) نکتهی آخر این که بنده با سقط جنین و ازدواج رسمی همجنسگرایان هم مخالفم.
با این تفاصیل خیلی طبیعی است که اگر میتوانستم رای دهم به محافظهکارها رای میدادم. شما هم اگر میتوانید رای دهید و از محافظهکارها بدتان میآید لااقل به لیبرالها رای دهید. دورهی چپهای خیالی سپری شده است.
دوشنبه، تیر ۰۱، ۱۳۸۳
امیدوارم آنهایی که خیال میکردند یکدست شدن حاکمیت به زیادتر شدن آزادیهای اجتماعی و بهبود رابطه با آمریکا و غیره میانجامد تا الان از خواب بیدار شده باشند.
یکشنبه، خرداد ۳۱، ۱۳۸۳
چهارشنبه، خرداد ۲۷، ۱۳۸۳
یک جورهایی مثل ولایت مطلقهی فقیه خودمان است، حتی یک کم بدتر. باز خدا پدر و مادر شورای نگهبان را بیامرزد که وقتی با یک قانون مجلس مخالفت میکند یک دلیل و توجیه هر چند مسخره میآورد و میگوید که مصوبهی مجلس خلاف قانون اساسی است. در کانادا اصلا دولت میتواند بگوید به درَک که قانون اساسی این طوری گفته است.
نتیجهی اخلاقی : بیخود خیال نکنید مشکل مملکت ما قانون اساسی آن است. قانون اساسی همین کشورهای مترقی هم یک گافهایی دارد که نگو و نپرس. فرق کانادا و ایران در آن چیزی است که باعث شده از ابتدای تصویب قانون اساسی تاکنون در کانادا تنها یک بار از اصل Notwithstanding Clause استفاده شود.
سهشنبه، خرداد ۲۶، ۱۳۸۳
یکشنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۳
پنجشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۳
یکشنبه، خرداد ۱۷، ۱۳۸۳
شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۳
راستی، رضاجون سالگرد نامزدیت مبارک (یکی از این شکلکهای خنده یاهو)
این مطلب را همین جوری نوشتم. اگر شما هم این طوری مینویسید لطفا بهتان برنخورد. این روزها که همهاش صحبت از هویت فردی است با خودم گفتم یک بار هم ما آزمایش کنیم ببینیم چه میشود!
یکشنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۳
همینطور هم اگر در همهی دنیا وبلاگنوشتن چیزی بیش از یاداشت روزانه نوشتن نیست در ایران ممکن است اینطور نباشد. در همهجا ممکن است گروه وبلاگنویسها مانند جمعیت ایمیلداران باشد ولی لااقل در ایران اینگونه نیست. در ایران و یا در همین کانادا کلی قرار وبلاگی برگزار میشود. یک طوری آنهایی که وبلاگ مینویسند یکسری علایق مشترک دارند که میتواند آنها را کنار هم جمع کند. چون که در ایران کمتر این فرصت وجود داشته که یک نفر مطلبی بنویسد که بقیه بخوانند یا این که موضوعی را آزادانه در جمعی مطرح کند اکنون میبینیم که چقدر استقبال زیاد است و بر خلاف تصور خیلیها که فکر میکردند تب وبلاگنویسی بعد از اشباع شدن میخوابد این اتفاق نیفتاد.
خلاصه این را گفتم که بگویم بنده برخلاف نظر سلمان و خوابگرد و در موافقت با حسین با جشنوارهی وبلاگها کاملا موافقم. همین که یک فرصتی باشد که یک سری جوان دور هم جمع شوند کلی ارزشمند است.
دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۳
یکشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۳
۲- یک نفر که فعالِ حقوقبشر موفقی است لزوما نظریهپرداز خوبی نیست و مثلا مطالبی که دربارهی نسبتِ اسلام و دموکراسی و اینچیزها میگوید چندان به نظر جالب نخواهد آمد.
۳- وقتی آدم با وجود همهی موفقیتهایی که کسب میکند همیشه خاکی بماند خیلی ارزشمند است. احساس میکنم اینکه یک نفر ناگهان این فرصت را پیدا کند که در تمام دانشگاههای مهم دنیا برود و سخنرانی کند در عین حال که فرصت خیلی خوبی است اما خطرناک هم هست. ناخودآگاه آدم فکر میکند که خیلی چیزهای مهمی میداند که خیلیها نمیدانند.
۴- آنهایی که دیروز به میزگردی که در آن شیرین عبادی حضور داشت آمدند خوب میفهمند من چه میگویم. فقط کافی بود به لحن صحبت کردن و اشارات دست او توجه کرد. خیلی بعید میدانم که یک سال پیش هم او همینگونه صحبت میکرد.
شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۳
جمعه، اردیبهشت ۱۸، ۱۳۸۳
چهارشنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۳
یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۳
حالا که ضرغامی قرار است رییس صداوسیما شود گویا باید سلامی دوباره کنیم با آقای ضرغامی!
پنجشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۸۳
در کابینهی زمان شاه بحث میشود بر سر تغییر قانونی که زنها را موظف میکند برای کار کردن از شوهرشان اجازه بگیرند. وزیر دادگستری در مخالفت میگوید که شاید یک زن برود یک کاری بکند که در شانیت مرد نباشد مثلا این که برود خواننده شود! از قضا همسر وزیر برنامه و بودجه که در کابینه بوده خواننده بوده! این خانم افخمی هم از فرصت استفاده میکند میگوید خب چه اشکالی دارد. خانم آقای مجیدی که خیلی هم محترم هستند خواننده هستند!
از آخر قانون این طوری میشود که هر کدام از طرفین اگر فکر کرد شغل دیگری با شانیتش سازگار نیست میتواند شکایت کند. افخمی میگفت همینکه مردها پذیرفتند که اصلا زنها شانی هم دارند خودش خیلی مهم بود!
سهشنبه، اردیبهشت ۰۸، ۱۳۸۳
دو شماره بعد اکونومیست از این که متوجه کروی بودن زمین نشده بود عذرخواهی کرد.
دوشنبه، اردیبهشت ۰۷، ۱۳۸۳
شرق یک جوک اینترنتی را ترجمه میکند و بهعنوان خبر انتشار میدهد. مطلبی دربارهی ضریب هوشی رییسجمهوران آمریکا.
یکشنبه، اردیبهشت ۰۶، ۱۳۸۳
یک طورهایی هر چقدر هم، همه این روزها ادای افسوس خوردن برای رژیم شاه را درمیآورند اما در عمل خوب میدانند که آن زمان چه خبر بود. چنانچه سعی میکنند وزیر دوران شاه بودن خود را پنهان کنند.
پانوشت : فکر کنم بدیهی است همانطور که آنهایی که الان در جمهوری اسلامی مسوولیت دارند لزوما جنایتکار نیستند، آنها که در زمان شاه کارهای بودند هم لزوما آدمهای بدی نیستند. بویژه از صحبتهای سخنران هم معلوم بود که دغدغهاش همان مسالهی زنان بود. تمجیدهای گاه و بیگاهش از رژیم شاه هم به خاطر کار کردنش در سیستم غیرقابل انتظار نبود.
پنجشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۳
چهارشنبه، اردیبهشت ۰۲، ۱۳۸۳
دوشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۸۳
و همانا سخنران بکسوات کرد.
شنبه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۳
پنجشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۳
چهارشنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۳
سهشنبه، فروردین ۲۵، ۱۳۸۳
در ایران یک روز افتتاحیه است. اول امامجمعهی شهر میآید دربارهی اهمیت علم در اسلام سخنرانی میکند. بعد فرماندار میآید از زیباییهای شهر تعربف میکند. آخرش هم رییس کنفرانس میآید از زحماتی که خود و دوستانش کشیده تشکر میکند. بعدش هم همه میروند ناهار چلوکباب برگ با کوبیدهی اضافه. بعد هم یک چند تا سمینار و اختتامیه ... .
جمعه، فروردین ۱۴، ۱۳۸۳
فعلا بروید قاصدک را بخوانید که شمارهی ششمش هم منتشر شد.
جمعه، اسفند ۲۲، ۱۳۸۲
شرق یک چند صفحهای را به نوربخش اختصاص داده است. حتما بخوانید.
پنجشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۲
بد نیست این دوست بنده را مقام رهبری بهعنوان مشاور استخدام کنند. مزیت این دوست بنده در این است که دستکم در نمیآید بگوید خدا این طوری گفته مردم غلط میکنند این طوری بگویند. خیلی قشنگ میگوید دموکراسی کار نمیکند.
یکشنبه، اسفند ۱۷، ۱۳۸۲
شنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۲
پنجشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۲
چهارشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۲
یکشنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۲
دوشنبه، بهمن ۲۷، ۱۳۸۲
یکشنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۲
همان موقعهایی که به ملت التماس میکردم که امضا کنند با خودم فکر میکردم که اگر ایران بودم باز هم شاید رای میدادم. باز هم. اصلا من از همه آن شب مستتر بودم.
یکشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۲
به نظر من تنها راه این است که نمایندگان مجلس بودجهی سال آینده را گروگان بگیرند.
شنبه، بهمن ۱۸، ۱۳۸۲
سهشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۲
وقتش است کاری کرد کارستان.
یکشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۲
شنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۲
فرق دفاع از انتخابات آزاد و تحریم همین جاست. وقتی شما از بِ بسمالله تحریم - فعال و غیرفعال فرقی نمیکنید - کنید تنها کاری که میتوانید بکنید این است که در خانهیتان بنشینید و دعا کنید که رژیم سقوط کند و بدین ترتیب فرصتی هم برای بسیج نیروهای اجتماعی پیدا نمیکنید. برای همین هم فکر میکنم تحریم در شرایط کنونی یک حرکت انفعالی است. حال این که دفاع از انتخابات آزاد یک فعالیت مشخص و قدم به قدم سیاسی است که چون آرامتر و با قابلیت برنامهریزی بیشتر صورت میپذیرد امکان موفقیتش هم به مراتب بیشتر است.
پنجشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۲
این را گفتم به آنهایی که میگویند نمایندگان مجلس فقط به فکر پول و قدرت و این چیزها هستند. بله دقیقا همینطور است و خیلی هم خوب است که همین طور است. نمایندگان مجلس فقط به فکر خودشان هستند و به نظر من اتفاقا به همین دلیل هم مجبور میشوند تا قدم آخر بایستند چرا که اگر کوتاه بیایند دور بعد در مجلس رای نمیآورند. فکر میکنم محافظهکاران هم اگر یک کم به فکر خودشان بودند الان وضع مملکت ما خیلی بهتر از این میبود.
نمیدانم چرا مردم ما انتظار دارند سیاستمداران برای رضای خدا و خلق خدا کار کنند. هیچ جای دنیا اینگونه نیست. شاید مشکل اینجا باشد که در ایران آن ساز و کاری که باعث میشود به فکر منافع شخصی بودن خودبخود به رضای خلق خدا تبدیل شود وجود ندارد. چیزی که در بقیهی کشورها وجود دارد.
اگر مایل بودید این بیانیه را امضا کنید.
سهشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۲
۱) نمایندگان به خوبی میدانند که هر توافقی ( سازشی ) با محافظهکاران - حتی این که نامزدهای نهضت آزادی هم تایید شوند - به منزلهی خودکشی سیاسی است. سردی واکنش مردم به تحصن خود نشان میدهد که انتخابات در صورت برگزاری با تحریم مواجه میشود و در این حالت اصلاحطلبان بدون تردید انتخاب نمیشوند. یعنی حتی با پذیرش این امر که اصلاحطلبان فقط به فکر انتخاب شدن خودشان هستند - که به نظر من چندان غیر طبیعی هم نیست - باز هم احتمال سازش نمایندگان با شورای نگهبان منتفی است. از طرفی ظواهر امر نشان میدهد که شورای نگهبان اصلا قصد کوتاه آمدن ندارد. بیانیهی مجمع روحانیون هم در همین راستاست.
۲) خاتمی دقیقا در حساسترین زمان به سوییس میرود. یعنی خاتمی ترجیح میدهد در ماجرای کنونی دخالت چندانی نداشته باشد. بنابراین از چانهزنیها هم چندان خبری نیست.
۳) خامنهای و شاهرودی به بم میروند. یعنی این که این مسایل که میگذرد بیشتر دعوای سیاسی است و آنها به فکر مشکلات واقعی مردم هستند. خامنهای هم به نظر میآید فعلا مایل نیست مداخله کند.
۴) آن چه بهمنآقا از تاجزاده شنیده را من هم دیشب شنیدم. در این هفته اتفاق خاصی نمیافتد. از اوایل هفتهی بعد، نمایندگان شروع به استعفا دادن میکنند و مجلس در زمان تصویب بودجه از رسمیت میافتد. دولت هم به ناچار از هم میپاشد و کشور در وضعیت غیرقابل پیشبینی قرار میگیرد. بعد هم فقط خدا میداند چه میشود.
و اما یک خواهش از کسانی که میگویند همهی این ماجراها جنگ زرگری است. شما ۶ سال است دارید این حرف را میزنید، ما هم شنیدیم. این چند روز را لطفا دیگر حرف تکراری نزنید.
برای شمس دو روز پیش از دادگاه احضاریه آمده است. تحلیل شمس این بود که در شش ماه گذشته هیچ روزنامهنگاری بازداشت نشده است چرا که هزینهی این کار برای محافظهکاران خیلی زیاد شده است. به همین دلیل آنها سعی میکنند به جای زندانی کردن روزنامهنگاران و سیاستمداران آنان را از کشور به نوعی اخراج کنند. برای این کار هم میگذارند طرف همین که به یک دلیلی از ایران خارج شد برایش احضاریه یا حکم بازداشت میفرستند تا طرف دیگر باز نگردد. نمونههای این کار را در مورد بهنود، نیکآهنگ کوثر و نوشابه امیری انجام دادهاند. از لحاظ آنها همین که یک نفر از ایران خارج شود ارتباطش با محیط قطع میشود و تبدیل به یک مهرهی بیخاصیت میشود. برای همین شمس با خیال راحت میگفت برمیگردد چون میداند دستگیر نمیشود. گفت دو بار دیگر هم قبلا برایش احضاریه فرستادهاند و او اصلا تحویل نگرفته، اتفاقی هم نیفتاده است.
دوشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۲
یکشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۲
۱) یک بار مرتضوی، جلاییپور را صدا میکند و به او میگوید که با این شمس نگرد، چون آدم خوبی نیست. جلاییپور میپرسد چرا؟ مرتضوی میگوید ما از شمس ریمیل پیدا کردهایم. بعد جلاییپور میگوید که آقای مرتضوی این حرفها چیست میزنید. ریمیل که مال لوازم آرایش خانمهاست. چه ربطی به شمس دارد. بعد مرتضوی میگوید این ریمیل شمس آخه به کامپیوتر هم وصل میشود!
۲) در دادگاه روزنامهی نشاط بوده که مرتضوی از شمس نظرش را در مورد قصاص میپرسد. جلاییپور داد و بیداد میکند که این سوالاتی که شما میپرسید همه تفتیش عقاید است و من الان میروم این را به همهی روزنامهها اعلام میکنم. یک کم بعد مرتضوی شمس را به کناری میکشد و میگوید که آیا به نظر او سوالات تفتیش عقاید است؟ شمس هم میگوید بله، این سوالات شما عین انگیزاسیون است. مرتضوی هم بعد میگوید شاید انگیزاسیون باشد ولی تفتیش عقاید نیست!
۳) در دادگاه روزنامهی نشاط بوده و شمس کلی سروصدا میکرده است. بعد مرتضوی به این بهانه که شمس میخواهد پیپ بکشد استراحت میدهد. بعد شمس را میبرد اتاق بغل دادگاه و میگوید آقای شمس، تو بیا و بگو که تو شبی که مقالهی قصاص چاپ شد در دفتر روزنامه نبودی و خبر نداشتی، آن وقت من هم تو را از زندان مرخص میکنم و همهی ماجرا را یک طوری فیصله میدهم. شمس هم قبول میکند. بعد به دادگاه برمیگردند و مرتضوی میگوید که گویا آقای شمس یک سری توضیحاتی میخواهد بدهد. شمس هم میگوید که در استراحتی که بود آقای مرتضوی مرا به این اتاق کناری بردند و گفتند که بگویم آن شب در دفتر روزنامه نبودم تا مرا آزاد کنند. این را که شمس میگوید مرتضوی شروع میکند به داد و بیداد که تو دروغ میگویی. بعد هم شمس میگوید خب میشود بگویید چرا مرا در این مدت به اتاق کناری بردید؟ من و شما که با هم ارتباط ویژهای نداریم که با همدیگر به یک اتاق برویم!
پنجشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۲
شکی نیست که در میان متحصنین ممکن است کسانی باشند که ترجیح دهند همه چیز از طریق چانهزنیهای پشت پرده حل شود. اما هستند نمایندگانی که این گونه هم نیستند. این دسته در برابر دستهی دیگر نیاز به حمایت و پشتگرمی دارند. به نظر من متحصصین این یکی دو روز به برآورد اوضاع مشغولند تا تصمیم بعدی خود و وارد کردن تحصن به مرحلهی جدید را بگیرند. اگر سردی فضا همچنان این گونه ادامه پیدا کند این بار نیز اقتدارگرایان پیروز میشوند.
چهارشنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۲
اما متحصنین نمیدانند سطح خواستهیشان را تا چه اندازه میتوانند بالا بروند. اصلا عملیترین خواستهای که آنها میتوانند مطرح کنند چیست؟ در حال حاضر، این خواسته بستگی به فشار نیروی اجتماعی دارد که در خارج از مجلس است. اگر متحصنین بدانند که مردم و گروههای اجتماعی از آنها حمایت جدی میکنند طبعا میتوانند خواستهی بالاتری را مطرح کنند. اما اگر از فشار افکار عمومی خبری نباشد، اقتدارگرایان هم به تحصن اعتنایی نمیکنند و این تحصن به تدریج فرسایشی میشود.
برای همین فکر میکنم باید با تمام توان از مجلس دفاع کرد. هر کاری که میشود باید کرد. از طومار نوشتن، تجمع و ... .
یکشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۲
شنبه، دی ۲۰، ۱۳۸۲
پنجشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۲
بعد هم در اخبار CBC یک گزارش ۱۰ دقیقهای در مورد مجاهدینی که در عراق هستند پخش کرد که در آن با خانوادهی آن دختری که اخیرا در فرانسه خودسوزی کرد کلی گفتوگو کرد. کسی نمی دانست بعد از دیدن این گزارش فکر میکرد مجاهدین چه آدمهای ماهی هستند. نمیدانم خود گزارشگر چطور به این راحتی از کنار این موضوع میگذشت که پایگاه این حضرات در عراق است و بعد مدام از رژیم دیکتاتوری آیتاللهها در ایران صحیت میکرد.
سهشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۲
یکشنبه، دی ۱۴، ۱۳۸۲
جلسه با صحبت انگلیسی سخنگوی ستاد شروع شد. او که از اعضای کانون هم بود از اقبال گروههای ایرانی و تلاش آنان صحبت کرد. بعد بلندگو را سپرد به دو نفر دیگر که هر دو به فارسی جلوی نمایندگان پارلمان شروع کردند به شعر خواندن و شعار دادن و از این کارها. در میان صحبتهای یکی از آنها جای یک نفر خالی بود که بعد از هر یک جمله داد بزند : « تکبیر ». سخنرانی این دو که تمام شد یک نفر بلند شد و پرسید که نمایندهی کانون شهروندان ارشد انتاریو کیست که در جلسهی قبل آمده است. گفت که رییس کانون اینجاست و ما نمایندهای نفرستادهایم.
خلاصه این نطفهی آغاز مجموعه مشاجرات لفظی و حتی بدنی بود که تا دو ساعت بعد ادامه پیدا کرد و آبروی نداشتهی جامعه ایرانی تورنتو را در برابر دو نمایندهی مجلس کانادا از بین برد. یکی از نمایندهها چند بار به حالت تمنا به ایرانیهای جلسه گفت که اگر کاری میخواهید بکنید Stay United. ولی خب شرمنده، فایدهی چندانی نداشت.
یک نفر پشت بلندگو به خانم فلانی مسوول رادیوی ایرانیها در تورنتو گفت که چرا اعلامیهی ستاد را این طوری در رادیو پخش کردی. بعد هم این خانم محترم قهر کرد و خواست از جلسه بیرون برود. بعد یک سری آدم هم دنبال این خانم هم راه افتادند که خانم مرگ ما این دفعه نرو بیرون. ما به تو بلندگو را میدهیم تو هم جواب بده. این خانم هم رفت گفت این ستاد کی هست و پولش کجا میرود و از کجا معلوم چهار روز دیگر از هم نپاشد و من با چه اطمینانی به شنوندههایم بگویم که بیایند به شما پول بدهند.
یک اشکال دیگر ماجرا هم این است که همیشه در این گونه جلسهها یک چند نفر آدم خل (که در تورنتو براحتی پیدا میشوند) میآیند و براحتی تمام زحماتی که یک عدهی دیگر کشیدهاند را به هدر میدهند.
جلسه به فجیعترین وضع ممکن به پایان رسید و یک بار دیگر به آنهایی که این روزها از بیبرنامگی دولت در کمک به زلزلهزدگان مینالند یادآوری کرد که این دولت عصارهی فضایل همین ملت است.