دوشنبه، دی ۰۸، ۱۳۸۲

حمید ایمیل زده بود. نوشته بود ۲۲ نفر از خانواده‌اش را از دست داده‌ است.

امروز از آن روزهایی است که مطمئنم خدا وجود دارد.

شنبه، دی ۰۶، ۱۳۸۲

مادرم می‌گفت بعضی از مجروحان را به مشهد آورده‌اند. ولی حال مانده‌اند با مجروحان وقتی که خوب شدند چه کنند. کجا می‌خواهند بروند. بچه‌ای که خوب شد پیش کدام مادر پدر قرار است برود.

پنجشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۲

دیروز با یکی از بچه‌ها رفتیم مصاحبه با علیرضا نامور حقیقی درباره انتخابات مجلس. علیرضا حقیقی همان نفر چهارم ‍پرونده نظرسنجی است که یک چند روز قبل از این که بازداشت شود به کانادا آمد. هروقت مصاحبه یک جا منتشر شد به آن لینک می‌دهم.

خلاصه حرف حقیقی این بود که طرفداران تحریم از طریق شرکت نکردن در انتخابات به هیچ کدام از اهدافی که دارند نمی‌رسند. یعنی از یک طرف به دلیل حضور ۴۰ -۵۰ درصدی مردم نمی‌توان چندان از آن بعنوان نبود مشروعیت نظام استفاده کرد. نکته مهم دیگری هم که می‌گفت این بود که با حاکمیت یکپارچه اقتدارگرایان دو اتفاق ممکن است که بیفتد که هیچ‌کدام مطلوب نیستند. یا محافظه‌کاران با آمریکا سازش می‌کنند و اندکی از مواضع خود عقب‌نشینی می‌کنند که اگر چه در کوتاه مدت اوضاع مملکت بهتر می‌شود اما در درازمدت روند حرکت ایران به سمت دموکراسی را کند می‌کند. حالت دوم دیگر فروپاشی است که به نظر او مملکت را به ناکجاآباد می‌برد. از نظر او این تصور که اتفاقی چون گرجستان یا کشورهای ارو‍پای شرقی در ایران بیفتد اشتباه است. اول به این دلیل که ایران یک کشور نفتی است و بنابراین اتکایش به مردم بسیار کمتر است و مردم هم تاثیر کمتری می‌توانند بگذارند. در یک کشور نفتی حاکمیت با پول نفت همیشه یک طبقه‌ بوروکرات را هم از خود راضی نگاه می‌دارد که در مقابل تغییرات مقاومت می‌کنند. از سویی دیگر دوام کشورهای ارو‍‍پای شرقی و گرجستان منوط به وابستگی‌شان به شوروی و آمریکا بود. همین که ابرقدرت‌ها حمایت خود را کاهش دادند حکومت به سرعت به سمت فرو‍پاشی رفت. حال آن که دوام حاکمیت کنونی ایران به حمایت کشورهای خارجی چندان استوار نیست.

شنبه، آذر ۲۹، ۱۳۸۲

باقر پرهام نویسنده و جامعه‌شناس در مصاحبه با بی‌بی‌سی گفته است : « رفراندوم يگانه راه حل مسأله ايران است »

این حرف یک طورهایی مثل این می‌ماند که بگویی « تامین غذا برای همه مردم یگانه راه حل مساله گرسنگی در جهان است. »

پنجشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۲

رییس اتحادیه مسلمانان دانشگاه تورنتو متولد کاناداست. ولی وقتی افکارش را برایت می‌گوید فکر می‌کنی که همین الان از عربستان یا یکی از اردوگاههای طالبان آمده است. تعجب می‌کنی که این موجود این ۲۰ سال عمرش را که در کانادا بوده چطور ذره‌ای از این محیط تاثیر نپذیرفته‌است.

دلیلش برمی‌گردد به سیستم مدارس مذهبی کانادا و محیط بسیار بسته‌ای که دارند. بعد هم این ملت همه‌اش با خودشان می‌گردند و در نهایت می‌بینی که طرف گویی این همه مدت اصلا در کانادا زندگی نمی‌کرده است.

این به ذهنم آمد وقتی خواندم شیراک رسما حجاب را در مدارس دولتی ممنوع اعلام کرد. جدای از این که این تصمیمات معمولا دقیقا جواب وارونه می‌دهد، باعث می‌شود که تعداد افراد بیشتری به مدارس مذهبی بروند و عملا بر ادغام اقلیت‌ها در جامعه فرانسه که هدف اصلی شیراک است بیش از بیش تاثیر منفی می‌گذارد.

در تورنتو بعضی‌ها به همین که چند نفر دور هم بنشینند و گپی بزنند و عرقی بخورند می‌گویند Networking !

چهارشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۲

حسن زرهی سردبیر شهروند یک بار آمده بود برای دانشجویان دانشگاه تورنتو درباره تاریخچه شهروند و بقیه نشریات فارسی‌زبان خارج از کشور صحبت می‌کرد. می‌گفت وقتی فرج سرکوهی به خارج از ایران آمد همه گفتند که او الان به کمک بقیه نویسندگان در تبعید با استفاده از فضای آزادی که برایش فراهم شده می‌تواند لوموند ایران را منتشر کند. مدتی گذشت لوموندی که منتشر نشد هیچ، سرکوهی کاری در همان سطح فعالیتش در ایران را هم نتوانست ادامه دهد.

خارج شدن از ایران بیشتر از این که آزادی بیاورد، رهایی می‌آورد. رهایی که چندان هم که در ابتدا تصور می‌شود ارزشمند نیست.

یکشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۲

حال و حوصله نوشتن درباره صدام را نداشتم. فکر هم کردم در یک چنین روزی نوشتن درباره هر چیز دیگری مسخره است. تا این که اینجا را خواندم ... . و نوشتن همچنان مسخره است... .

جمعه، آذر ۲۱، ۱۳۸۲

این که خانم مهرانگیز کار می‌گویند در ایران بدون تغییر قانون اساسی چیزی عوض نخواهد شد شاید درست باشد. ولی نکته مهمی که ایشان به آن توجه ندارند این است که قانون اساسی را همین طوری نمی‌توان تغییر داد و برای این کار اول باید یک سری چیزها را عوض کرد!

پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۲

برای irony معادل فارسی خوبی نمی‌دانم. می‌خواهم بگویم خیلی ironic است که طرفداران شرکت مردم در انتخابات خیلی پراگماتیک هستند در حالی که موافقان تحربم کاملا ایدئولوژیک فکر می‌کنند.

چهارشنبه، آذر ۱۹، ۱۳۸۲

نمی‌شود هم از این که شیرین عبادی روسری بر سر نکرده خوشحال بود و هم از این که او بر مسلمان بودنش تاکید کرده ناراحت. نکته مهم به نظر من این است که شیرین عبادی همان طوری بود که خودش دوست داشت. همان طوری لباس پوشید که می‌خواست و همان چیزهایی را گفت که دوست داشت بگوید. قرار نیست یک نفر که جایزه نوبل می‌گیرد دقیقا مثل ما فکر کند و همان حرفهایی را بگوید که ما دوست داریم. مهم فقط این است که خودش باشد و شیرین عبادی بود.

دوشنبه، آذر ۱۷، ۱۳۸۲

آنهایی که فیزیک بلدند می‌دادند که مساله دو تا ذره براحتی قابل حل است ولی همین که دو ذره بشود سه تا، مساله هم غیرقابل حل می‌شود. خیلی مواقع شاید بشود مساله سه ذره‌ای را با تقریب به یک مساله دو ذره‌ای تبدیل کرد ولی خب همه جا این موضوع کار نمی‌کند بویژه برای اوضاع سیاسی ایران. در ایران اگر یک طرف ماجرا مردم بودند و طرف دیگر محافظه‌کاران و یا اصلاح‌طلبان مساله راحت بود و می‌شد با مدلهای دو ذره‌ای مساله را تحلیل کرد. ولی مشکل ایران این است که مساله سه ذره‌ای است. مردم، اصلاح‌طلبان و محافظه‌کاران.

یکشنبه، آذر ۱۶، ۱۳۸۲

دیروز رفته بودم‌ سخنرانی دکتر عطا هودشتیان درباره "مدرنیته، جهانی‌شدن و ایران". وارد جلسه که شدم یکی از بچه‌ها رو کرد به من و پرسید که آیا می‌شود یک نفر سخنرانی را ترجمه کند و یا حتی سخنران اصلا به جای فارسی به انگلیسی صحبت کند. فهمیدم ماجرا این است که یک نفر خارجی از روی وب‌سایت کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو که برگزار کننده مراسم بود خبردار شده و به خیال این که سخنرانی به زبان انگلیسی است پاشده آمده است. من هم بعد از یک خرده علاف کردن گفتم که شرمنده ولی الان هیچ کاری نمی‌شود کرد.

بر خلاف انتظار این موجود گفت اشکالی ندارد و همانجا نشست! بعد برای این که ماجرا از این که هست ضایعتر نشود این دوست بنده هم نشست کنارش و هر یک پانزده دقیقه یک جمله‌ای ترجمه می‌کرد. یک نیم ساعت گذشت دوست بنده که کار داشت رفت و به من گفت که وقتی تمام شد هوای این بنده خدا را داشته باشم چون می‌خواهد سوال بپرسد!! به پرسش و پاسخ که رسید بنده هم خودم را زدم به نفهمی و بعد از یک نیم ساعت خودم هم پاشدم آمدم بیرون. حالا باید از بچه‌ها بپرسم که این طرف از آخر سوال پرسید یا نه.

این جسارت -شاید هم حماقت- بعضی از این خارجی‌ها خیلی موقع‌ها تحسین‌آور است. من که فارسی می‌فهمیدم هیچ از صحبت این آقای هودشتیان متوجه نشدم. یعنی راستش را بخواهید تا حالا هر سخنرانی درباره مدرنیته در عمرم رفته‌ام خوشم نیامده‌است. من همین دعوای این نبوی با آن نبوی را به این سخنرانی‌های فلسفی ترجیح می‌دهیم. ما را به ادا اطوارهای روشنفکری نیامده. هر که را برای کاری ساخته‌اند.البته بماند سخنران هم به نظرم مزخرف زیاد می‌گفت.

باشد که درس گیرند ...

Store_Door.jpg

سه‌شنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۲

به نظر من اين حرف كه با پيوستن ايران به اتحاديه عرب مجبور مي‌شويم هويت ايراني خودمان را از دست بدهيم دقيقا مثل اين گفته محافظه‌كاران ايران مي‌ماند كه مي‌گويند با برقراري رابطه ايران و آمريكا مجبور مي‌شويم هويت استكبارستيزي خودمان را از دست دهيم.

براي من كاملا قابل پذيرش است كه يك نفر استدلال كند كه پيوستن ايران به اتحاديه عرب با منافع ملي ايران سازگار نيست ولي ربط دادنش به هويت ايراني از نوعي كه دكتر مجتهدزاده صحبتش را مي‌كند چيزي بيش از يك نژادپرستي عرب‌ستيزانه نيست.

دوشنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۲

شماره دوم قاصدك، مجله الكترونيكي دانشجويان دانشگاههاي تورنتو امروز يعني اول دسامبر منتشر شد. لطفا يك نگاهي بيندازيد و نظري داشتيد بگوييد.

كمي از جلسه چند روز پيش انجمن فارغ‌التحصيلان شريف بگويم. حدود نيمي از وقت جلسه در اين موضوع گرفته شد كه اين انجمن براي ثبت رسمي چكار بكند. بر طبق قوانين كانادا اگر شما بخواهيد يك انجمن فارغ‌التحصيلان ثبت كنيد بايد از دانشگاه مربوطه اجازه بگيريد. حال يك تعداد اقليتي كه توانسته بودند نظر خود را بر بقيه تحميل كنند مي‌گفتند چه معني دارد كه دانشگاه شريف "خوب بودن" ما را تاييد كند. مي‌گفتند كه اگر ما نامه بنويسيم "انگ جمهوري اسلامي" مي‌خوريم.

خلاصه قرار شد هيات مديره يك سال ديگر بنشيند فكر كند كه از آخر نامه بنويسد يا ننويسد. يادم مي‌آيد از آن طرف چند سال پيش هم كه دكتر سهراب‌پور رييس فعلي دانشگاه براي شركت در گردهم‌آيي سالانه انجمن دانش‌آموختگان شريف به خارج از كشور آمده بود اين دفتر نهاد نمايندگي ولايت فقيه و دوستانشان هم يك سروصدايي راه انداخته بودند كه شما رفتيد با ضدانقلاب جلسه داشتيد و ... .

شنبه، آذر ۰۸، ۱۳۸۲

ديشب رفته بودم جلسه سخنراني جمهوري‌خواهان شعبه تورنتو. آقايي به نام علي شاكري كه تا به حال اسمش را نشنيده بودم از كاليفرنيا آمده بود تا درباره انتخابات مجلس هفتم سخنراني كند. اول اين كه خوشبختانه جلسه تنها با ۲۰ دقيقه تاخير شروع شد. بعد هم آقاي شاكري آمدند در حدود ۴۵ دقيقه انقلاب اسلامي و دوران سازندگي و دوم خرداد را يك مروري كردند. سخنراني فوق‌العاده معمولي بود كه مثلا شش هفت سال پيش مي‌شد هر روز در دانشگاههاي ايران مشابهش را با كيفيت بهتر شنيد. تنها چيزي كه ايشان در موردش صحبت نكردند انتخابات مجلس هفتم بود.

آن چه كه من از اين سخنراني متوجه شدم اين بود كه جمهوري‌خواهان براي اين كه بين نيروهايشان اختلاف ايجاد نشود سعي مي‌كنند در اكثر موارد كلي صحبت كنند و موضع نگيرند. يعني بعد از حدود يك ساعت سخنراني شما از آخر نمي‌فهميد آيا جمهوري‌خواهان با شركت مردم در انتخابات موافقند يا نه؟ آيا با حمله آمريكا به عراق موافقند يا نه؟‌ آيا با همكاري با اصلاح‌طلبان حكومتي موافقند يا نه؟

تنها جيزي كه آنها مي‌گويند اين است كه دموكراسي چيز خوبي است. سكولاريسم چيز خوبي است. خشونت چيز بدي است. تنها چيزي از سخنراني كه از آن خوشم آمد اين بود كه اين آقاي شاكري شروع نكرد به فحش دادن به زمين و زمان. خيلي با متانت و آرام حرفهايش را اگرچه بي‌محتوا بود زد.

اين رويدادي‌ها مثل اين كه هنوز هلال ماه را رويت نكرده‌اند.

جمعه، آذر ۰۷، ۱۳۸۲

ديشب رفته بودم گردهمايي سالانه انجمن دانش‌آموختگان دانشگاه صنعتي شريف (شاخه تورنتو). برنامه قرار بود ساعت ۶ بعد از ظهر شروع شود، ساعت ۷:۴۰ شروع شد. حال تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل.

سه‌شنبه، آذر ۰۴، ۱۳۸۲

يكي رفته، از خارج ايران دارد وبلاگ مي‌نويسد. مي‌گويد " دلم خيلي براي همه تنگ شده است. كاشكي همه اينجا بوديد."

نمي دانم ولي ناخودآگاهش آدمها مي‌گويند كاشكي من هم پيش شما بودم و نه برعكسش. اين طور نيست؟

قبل از ماه رمضان تصميم گرفتم كه ديگر امسال، عيد فطر را بر مبناي تقويم عمل كنم و به اين حضراتي كه در آسمان ماهي كه وجود ندارد را مي‌بينند اعتنايي نكنم. يك طورهايي براي دانشجوي فيزيك خوبيت ندارد كه در آسمان دنبال ماه بگردد.

امروز اين جا همه مي‌گويند عيد است اگر چه تقويم مي‌گويد عيد نيست. هنوز ۶ ساعت وقت دارم كه تصميمم را عوض كنم. يك طورهايي فكر مي‌كنم دارم زيادي براي دين كلاس مي‌گذارم. كجاي اسلام اين قدر عقلاني است كه قرار است آخر ماه رمضانش باشد. ديني كه امروز بيشتر به يك سنت مي‌ماند همان بهتر كه در تمام جنبه‌هايش هم سنتي بماند.

شايد هم همه اين دلايل را دارم مي‌بافم كه بتوانم بروم يك چيزي بخورم!

این حرفهای کروبی را می‌خواندم یاد یکی از نوشته‌های افکار خصوصی افتادم در مورد این که واقعا این نظام چیست که قرار است سست نشود. این آقای کروبی یک طوری حرف می‌زند انگار نظام یک چیز است و اجزای تشکیل دهنده نظام هم یک چیز دیگر. بد نیست در حوزه‌های علمیه یک دو واحد ریاضی جدید هم ارایه کنند شاید فرجی شد.

یکشنبه، آذر ۰۲، ۱۳۸۲

من هم بدم نمي‌آيد كه اين بلايي كه سر شواردناتزه آمد سر خامنه‌اي هم بيايد. فقط اين جا چند تا نكته هست كه ترجيح مي‌دهم قبلش در آن باره فكر كنم.

يكي اين كه چه تضميني دارد آنها كه بعدش مي‌آيند لزوما آدمهاي خوبي از كار دربيايند. يعني چه تضميني هست كه مثلا تجربه انقلاب ۵۷ دوباره تكرار نشود. وقتي مردم بريزند پارلمان را بگيرند معمولا رييس‌جمهور بعدي آن كسي است كه قبل از بقيه بتواند يك بشكه پيدا كند و بالايش برود و چند عدد جيغ و داد ‌كند. من خيلي مطمئن نيستم در ايران اين آدم لزوما آدم بدردبخوري از آب در بيايد.

نكته دوم اين كه اتفاقهايي از اين نوع هيچ‌كدام با برنامه‌ريزي قبلي اتفاق نمي‌افتد و شايد هم اصلا بهمين دليل موفقيت‌آميز از كار درآيد. نمي‌شود گفت كه چرا اصلاح‌طلبان يا فلان حزب برنامه‌ريزي نمي‌كنند كه يك ماه ديگر يك ميليون آدم بريزند بيت رهبري را بگيرند. اگر مردم چنين كاري كردند خب من هم چه بسا خوشحال شوم. ولي در اين ميان وظيفه اصلاح‌طلبان نه برنامه‌ريزي براي فتح بيت بلكه برنامه‌ريزي براي بعد از فتح بيت بايد باشد.

شنبه، آذر ۰۱، ۱۳۸۲

تو اين جا نوشته كه اگر شما در جيبوتي يا ماگاداسكار و يا اريتره هستيد سه شنبه برايتان عيد فطر است و گرنه چهارشنبه. فكر كنم خدا مي‌دانست بدبختهاي دنيا كجايند به اين ماه گفت يك لطفي در حقشان بكند.

جمعه، آبان ۳۰، ۱۳۸۲

من هم اكيدا توصيه مي‌كنم اين مصاحبه با علوي‌تبار را بخوانيد. بنده صد در صد با حرفهايش موافقم و فكر هم مي‌كنم بيشتر اصلاح‌طلبان حكومتي (مشاركتي‌ها) هم همين نظر را داشته باشند. دقيقا به همين دليل هم فكر مي‌كنم اين بحث‌هاي تناقض اسلام و دموكراسي بيشتر يك دست‌انداز بي‌موقع جلوي حركت رو به جلوي اصلاحات در ايران است.

كساني كه در انتخابات شوراها شركت نكردند به خوبي مي‌دانستند كه اين بلا بر سر تهران مي‌آيد اما به تصور خودشان براي هدفي بالاتر از راي دادن به اصلاح‌طلبان خودداري كردند. در هر حال به نظر من نبايد از وضعيت پيش آمده و تعطيلي مراكز فرهنگي تهران گله كنند. اين دقيقا همان چيزي است
كه خودشان آگاهانه انتخاب كرده‌اند.

يك توضيح ضروري براي آنها كه از نزديك با نويسنده اين وبلاگ آشنايي دارند. نوشته‌هاي اين وبلاگ صرفا مجموعه مطالبي است كه من از نوشتنشان لذت مي‌برم و بنابراين لزوما بر واقعيت منطبق نيست.

دوشنبه، آبان ۲۶، ۱۳۸۲

قبلا بچه كه بودم بعضي از قوانين اسلام برايم يك خرده عجيب بود. مثلا اين كه اگر يك نفر روزه‌اش را با شراب افطار كند بعد بايد ۶۰ روز كفاره دهد. با خودم مي‌گفتم كه آدمي كه روزه بگيرد كه ديگر اينقدر مشنگ نيست كه دم افطار شراب بخورد.

ديشب مهماني خداحافظي يكي از بچه‌هاي آزمايشگاهمان بود. برايم رفع شبهه شد. بيچاره خدا آن دنيا وقتي
كه بخواهد به كارنامه اعمال من رسيدگي كند كلي گه‌گيجه مي‌گيرد!

یکشنبه، آبان ۲۵، ۱۳۸۲

خدا نكند كه شما يك آدم خيلي مذهبي در تورنتوي كانادا باشيد. آن وقت احتمالا تمام جنايات جمهوري اسلامي در ۲۵ سال گذشته بعلاوه كتابسوزي‌هاي اعراب در هزار سال گذشته همه‌اش يك طورهايي تقصير شما هم هست و بايد برايش جواب پس دهيد.

شنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۲

يك چند سال پيش، مي‌شد از روي قيافه و تيپ بچه‌هاي ايراني دانشگاه فهميد كه آيا طرف كلي وقت است كه در كاناداست يا تازه از ايران آمده است. ولي ديگر اين روزها اين روش كار نمي‌كند. يك چند تا از بچه‌ها را فكر مي‌كردم كه كلي وقت است اينجايند ولي خب فهميدم ۷۸اي شريف هستند و هنوز يك سال هم نشده كه كانادا آمده‌اند.

سه‌شنبه، آبان ۲۰، ۱۳۸۲

در ايران مشهور است كه مي‌گويند يك بار كه پسرها مي‌خواستند در خوابگاهشان دختر ببرند، او را در يك جعبه يخچال گذاشته‌اند و بدين ترتيب از نگهباني خوابگاه بدون مشكل گذشته‌اند. نمي‌دانم چقدر اين ماجرا واقعيت دارد اما به هر حال اين را گفتم كه اين ماجراي خوابگاه اين‌جا را بگويم.
خوابگاه ما در اين‌جا به صورت سوييتهاي چهار نفره است كه البته سوييتها يا دخترانه است يا پسرانه. يك بار در شوراي خوابگاه بحث سوييتهاي مختلط مطرح شد كه گويا به جايي نرسيد. به هر حال اين سوييت كناري ما كه دخترها هستند بچه‌هاي سوييت ما را چند شب پيش به شام دعوت كرده‌بودند و از ما خواسته‌بودند كه جواب بدهيم كه چند نفرمان مي‌توانيم برويم. حالا من از اين ملت هم سوييتيهايم مي‌پرسم كه مي‌آيند يا نه و حضرات يكي از يكي بي‌حال‌تر. يك ساعتي وقت گرانبهاي بنده صرف شد كه آنها را قانع كنم حالا مرگ من يك شب هم كه شده لطف كنيد و دعوت دوستان را اجابت كنيد.
اگر اهل خوش‌گذراني -چه اسلامي چه غير اسلامي- هستيد براي درس خواندن آمريكا و كانادا نياييد. اين ملت آخر يبسيت هستند. برويد اروپا علي الخصوص ايتاليا.

بماند كه همگي رفتيم و بعد فهميديم كلي سوييت ديگر را هم دعوت كرده‌بودند!

دوشنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۲

امسال انجمن دانشجويان مسلمان دانشگاه تورنتو هر شب افطاري مجاني مي‌دهد. دو سه روز اول به خيال اين كه چون مجاني است لابد غذايش بدردبخور نيست نرفتم. يك روز بطور تصادفي رفتم و دريافتم كه چه اشتباهي كردم از همان روز اول نرفتم چون غذايش اتفاقا خيلي خوب بود. هر روز بطور ميانگين به يك صد نفري افطاري مي‌دهند كه در ماه يك چيزي حدود ۱۰ هزار دلار مي‌شود.

انجمن دانشجويان مسلمان دانشگاه ما به نسبت ساير گروههاي دانشگاه خيلي فعالتر است. هر هفته دست‌كم چندين برنامه مختلف دارند و خلاصه در كار گروهي هم بسيار قوي هستند. گردش مالي سالانه‌شان حدود ۳۰ هزاردلار است كه براي يك گروه دانشجويي رقم بسيار بالايي است. (گردش مالي كانون ايرانيان دانشگاه تورنتو پارسال ۱۵۰۰ دلار بود). هر هفته در دانشگاه نمازجمعه برگزار مي‌شود كه حدود ۵۰۰ نفري در آن شركت مي‌كنند. از صندوق همت عالي كه بيرون محل نماز جمعه مي‌گذارند هم هر جمعه حدود ۱۰۰ دلار درمي‌آورند.

مشكل اساسي اين انجمن محتواي برنامه‌هايشان و در حقيقت نوع نگاهي‌ است كه به اسلام دارند. يك طوري اسلام كتابهاي راهنمايي ايران را سعي مي‌كنند ترويج كنند كه خب البته با توجه به استقبالي كه از برنامه‌هايشان مي‌شود طرفدار هم زياد دارد. يادم مي‌آيد چند سال پيش يك سري مسابقات پينگ‌پنگ گذاشته بودند كه من هم رفته بودم. قبل از مسابقه نماز ظهر را به جماعت خوانديم. بعد هم اين امام جماعت كه خب يكي از خود بچه ها بود شروع كرد يك نيم ساعتي حديث و آيه خواندن كه چرا مسلمانها بايد ورزش كنند.

یکشنبه، آبان ۱۸، ۱۳۸۲

قاصدك، مجله الكترونيكي دانشجويان دانشگاههاي تورنتو كه لينكش را در ستون سمت چپ هم گذاشته‌ام سرانجام چند روز پيش منتشر شد. خدا كند دوام داشته باشد چه معمولا شروع كردن يك كار خيلي ساده است و آن چه كه سخت است ادامه دادنش است.

اين نشريه قرار است حال و هواي تورنتو داشته باشد. در شرايطي كه مقدار زيادي مطلب فارسي در اينترنت منتشر مي‌شود تنها راهي كه يك نشريه‌اي مثل قاصدك بتواند با بقيه رقابت كند و خواننده داشته باشد اين است كه چيز متفاوتي باشد و ما فكر مي‌كنيم اين تفاوت مي‌تواند به خاطر تكيه مجله بر تورنتو باشد. يك مصاحبه خواندني با يك آمريكايي كه در دانشگاه تورنتو ايرانشناسي مي‌خواند را شايد در جاي ديگري جز مجله ما نتوان پيدا كرد. يك مقداري هم به هر حال سعي مي‌كنيم خوانندگان ايراني تورنتو را جذب كنيم.

يك فرق ديگري كه قاصدك با انواع مشابهش دارد اين است كه كمتر "وبلاگي" است. خيلي از نشريات الكترونيكي كه اين روزها منتشر مي‌شوند نوشته‌هايشان سبك نوشته‌هاي يك وبلاگ را دارند. اكثرا كوتاه و خودماني هستند كه به راحتي مي‌توانستند يك نوشته از يك وبلاگ باشند. قاصدك اين تفاوت را دارد كه در آن مطالب طولاني و جدي‌ هم چاپ مي‌شود. دقيقا نصف بچه‌هاي مجله اصلا اهل وبلاگ خواندن هم نيستند.

قاصدك فعلا ماهانه است و ان‌شاالله از ژانويه شايد بتوانيم هر دو هفته منتشرش كنيم. قصد داريم هرچند شماره الكترونيكي يك شماره چاپي هم منتشر كنيم.

شنبه، آبان ۱۷، ۱۳۸۲

يك عده از تجار ايراني تورنتو چند روز پيش با ديويد ميلر نامزد شهرداري تورنتو در يك برنامه تبليغاتي به صرف brunch (ترجمه؟) شركت كرده بودند. اين برنامه دو تا خاصيت داشت. اول اين كه در ماه رمضان بود و دوم اين كه bacon ( ترجمه؟)‌ هم سرو شده بود. اين دوست بنده كه بعد از مراسم براي روزنامه شهروند كانادا با ميلر مصاحبه كرده بود تعريف مي‌كرد كه اين ميلر همين جوري هاج و واج به او گفته بود : "Iranians, Muslims, brunch , bacon"

گاهي وقتي يك كاري را مدام انجام مي‌دهيم، به انجام دادنش معتاد مي‌شويم. گاهي هم به انجام ندادنش معتاد مي‌شويم. نگرانم به ننوشتن در وبلاگ معتاد شوم. كلي حرف براي گفتن دارم كه به ترتيب با آنها شما را به فيض مي‌رسانم.

شنبه، آبان ۱۰، ۱۳۸۲

تقريبا همه قوانين تحريم آمريكا عليه ايران جز يك مورد قوانين مصوب كنگره آمريكا نيستند. اين بدين مفهوم است كه اگر رييس‌جمهور آمريكا همين فردا بخواهد مي‌تواند تمام اين قوانين را لغو كند. اين در حالي است كه اگر اين قوانين در كنگره تصويب شوند، كه درصورت مطرح شدن به راحتي هم تصويب مي‌شوند، ديگر تا ظهور امام زمان هيچ كاري نمي‌توان كرد.

به همين دليل زمان كلينتون با اين كه دولت آمريكا بدش نمي‌آمد قوانين تحريم را از سر ايران بردارد اين كار را نكرد. چرا كه در اين صورت لابي ضدايراني كنگره ممكن بود واكنش نشان دهد و قوانين را به كنگره ببرد تا از دست دولت خارج كند و اين مساله‌اي بود كه دولت آمريكا ترجيح مي‌داد اتفاق نيفتد.

اين را گفتم چون الان ايميلي گرفتم درباره ماجراي IEEE. اين طور كه به نظر مي‌آيد لابي ايراني اشتباه بسيار بزرگي مرتكب شد. قانوني كه IEEE را از تبادل با ايرانيها منع مي‌كرد قانون مبهمي است. به همين دليل هم بسياري از سازمانهاي آمريكايي به آن پايبند نيستند و هم چنان مثلا عضو ايراني مي‌گيرند. در اين وضعيت لابي ايراني به IEEE فشار آورد كه با پرسيدن از مسوولان مربوطه رفع ابهام كنند و حالا اتفاقي كه نبايد بيفتد افتاده است. OFAC كه سازمان مربوط به تحريمهاست رسما در جواب استعلام، IEEE را از ارتباط با ايرانيان منع كرده است. در حالي كه اگر استعلامي صورت نمي‌گرفت اين فرصت بود كه با تغيير مسوولان IEEE يا مسايل ديگر وضعيت بهبود يابد.

سه‌شنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۲

ديگر سالهاست هيچ‌كدام از روشنفكران ديني در ايران سعي نمي‌كنند روش اداره بانك و بيمه را از اسلام استخراج كنند. اين استفتاهاي احمقانه‌اي هم كه به تازگي در ايسنا مد شده هيچ ارتباطي به جريان روشنفكري ديني در ايران ندارد و بيشتر مربوط به هيجان‌زدگي يك خبرنگار است. آن چه كه كساني چون كديور و سروش سعي مي كنند نشان دهند مثلا سازگاري دين با دموكراسي است و نه استخراج دموكراسي و روش اداره حكومت از كتب فقهي.

اگر بپذيريم كه مردم ايران قبل از هر چيز مذهبي هستند، وقتي شما نشان دهيد كه اسلام با دموكراسي تناقض دارد، در حقيقت به مردم ثابت كرده‌ايد كه دموكراسي چيز آشغالي است و نه اسلام! و اين دقيقا همان اتفاقي است كه نبايد بيفتد.

به نظر من براي ايران، طرح اين سوال كه " آيا اسلام با حقوق بشر سازگار است؟ " از اساس اشتباه است. سوالي كه بايد پرسيد اين است كه " چگونه مي‌توان اسلام را با حقوق بشر سازگار كرد؟ "

براي همين هم من فكر مي‌كنم پروژه روشنفكري ديني يك پروژه كاملا سياسي است. در يك جامعه مذهبي، رسيدن به دموكراسي و حقوق بشر بدون نشان دادن سازگاري دين و ارزشهاي دنياي مدرن ميسر نيست.

دوشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۲

يكي از دوستان بنده ديروز رفته بود مسابقات سنگ كاغذ قيچي قهرماني جهان كه در تورنتو برگزار مي‌شد. مي گفت ۵۱۲ شركت كننده بود و چون مسابقات حذفي بود طبعا هر كس ۹ نفر را مي‌برد قهرمان جهان مي‌شد. اين دوست بنده بازي دوم را باخت و از دور كنار رفت. مشنگ براي شركت در اين مسابقه حاضر شده بود ۱۶ دلار هزينه ثبت‌نام بدهد.

یکشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۸۲

من امروز، از آن روزي كه اولين يادداشتم را در اين وبلاگ نوشتم دو سال پيرتر شده‌ام.

كتاب لوليتا خواني در تهران را هنوز نخوانده‌ام. ولي نمي‌دانم چرا ديروز پس از صحبتهاي آذر نفيسي نويسنده كتاب به اين احساس رسيدم كه كتاب بيشتر سياسي است تا ادبي. اصلا شايد براي همين هم تا اين اندازه مشهور شده است.

خود آذر نفيسي وقتي از خاطرات دوران تدريسش در دانشگاههاي ايران صحبت مي‌كرد اشاره‌اي داشت به اين موضوع كه در ايران همه چيز سياسي است، از نوع لباسي كه شما مي‌پوشيد تا رماني كه مي‌خوانيد.

شايد اين مرض واگير ايران مرا هم گرفته باشد كه فكر مي‌كنم اين كتاب سياسي است!

جمعه، آبان ۰۲، ۱۳۸۲

براي يك كاري به مدت يك ساعت و اندي در اينترنت به دنبال يك عكس از يك عده دانشجو در ايران مي‌گشتم كه كلاسور زير بغل در حال رفتن به دانشگاه يا سر كلاسشان بوده باشند. جواب جستجوهاي بنده همه يك سري عكس بود مربوط به دانشجوهايي كه دستشان يا سنگ بود يا كوكتل مولوتف. فقط نگاه كنيد به جستجوي عكس گوگل براي "ايران" و "دانشجو".

سه‌شنبه، مهر ۲۹، ۱۳۸۲

در ايران هر وقت از دكه‌اي روزنامه‌اي مي‌خواستم بخرم، روزنامه رويي كه معمولا خيلي خاكي بود را به كناري مي‌زدم و زيريش را برمي‌داشتم.

اين‌جا هم كه آمده‌ام از عادتهاييست كه هنوز نتوانستم تركش كنم. خارجي‌ها كه من را مي‌بينند لابد با خودشان مي‌گويند: " اين طرف انگار خل است. خب، همان روييش را بردار ديگر! "

دوشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۲

در ايران، ساختمانهاي آپارتماني در هر طبقه حداكثر پنج يا شش واحد دارند. در كانادا، هر طبقه ساختمان تا چهل واحد هم ممكن است داشته باشد. تا جايي كه بنده پرس‌وجو كردم دليل اين مساله فقط و فقط فرهنگي است. يعني در ايران، اگر در يك طبقه شما چهل واحد بسازيد، آنقدر همسايه‌ها با يكديگر دعوا مي‌كنند كه هيچ موجودي حاضر به زندگي در يك چنين مجموعه‌اي نمي‌شود.

در يك چنين وضعيتي اصلا براي من عجيب نيست كه در ايران دموكراسي پا نمي‌گيرد. حال هي شما بگوييد مشكل ولايت فقيه است!

یکشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۲

يك دوستي حرف جالبي مي‌زد. مي‌گفت مردم ايران در همه امور زندگي‌شان رئاليست هستند بجز در سياست كه كاملا ايده‌آليست‌اند. مثلا طرف در ايران دكتر بوده، آمده مهاجرت گرفته به كانادا و در پيتزافروشي كار مي‌كند. مي‌پرسي: " چرا؟ " مي‌گويد: " كار ديگري نمي‌شود كرد. مجبورم در پيتزافروشي كار كنم. ان‌شاالله همه چيز كم‌كم درست مي‌شود. "

به همين آدم كه بگويي :" لطفا بيا و در انتخابات شركت كن. كار ديگري نمي‌شود كرد. همه چيز كم‌كم درست مي‌شود. " آن وقت مي‌شنوي :" يعني چه! دو بار راي دادم، هيچ غلطي نكردند. مگر ما بيكاريم! "

امروز دكتر هوشنگ شهابي، استاد دانشگاه بوستون براي كانون ايرانيان دانشگاه تورنتو درباره "پوشش زنان و كلاه مردان در دوران رضاشاه " سخنراني داشت. يك نكته جالبي كه در ميان حرفهايش به آن اشاره داشت تاثير سياست‌هاي رضاخان در شكل‌گيري طبقه روحانيت در جامعه بود. در قانون متحدالشكل كردن لباس مردان كه در زمان رضاخان اجرا مي‌شد روحانيون استثنا شده بودند. اين در حالي بود كه در آن زمان مرز چندان مشخصي بين روحانيون و غيرروحانيون وجود نداشت. مثلا ممكن بود يك كاسب يك روز در هفته هم به مدرس مي رفت و درس طلبگي مي خواند. به دنبال وضع اين قانون، عملا روحانيون بايد ثبت نام مي‌كردند تا بتوانند "جواز عمامه" بگيرند. از سويي ديگر هم عده اي از مردم كه نمي‌خواستند كلاه پهلوي به سر كنند به طلبگي روي آوردند و تعداد روحانيون به ناگهان افزايش قابل ملاحظه اي پيدا كرد.

جمعه، مهر ۲۵، ۱۳۸۲

كساني كه حدود سالهاي ۷۰ تا ۷۵ را در دانشگاه بوده باشند، به خاطر دارند كه انجمنهاي اسلامي در اختيار يك سري از حزب اللهي‌هاي با گرايش چپ سنتي بود. دغدغه آنها در آن سالها تنها چيزي كه نبود آزادي و دموكراسي بود. يادم مي‌آيد يكي دو ماه قبل از انتخابات مجلس پنجم براي اولين بار در شوراي عمومي انجمن‌هاي اسلامي دانشگاههاي تهران شركت كردم. تمام حرفي كه افراد در آن جلسه مي‌زدند انتقاد از سياست تعديل اقتصادي هاشمي بود.

انجمنهاي اسلامي تقريبا محيط بسته‌اي داشتند. انتخابات تنها در بعضي دانشگاهها باز بود بدين معني كه همه دانشجوها حق راي داشته باشند. شرط كانديدا شدن محدود به اعضاي انجمن بود كه بايد از فيلتر شوراي تعيين صلاحيت رد مي‌شدند.

با وجود تمام اين محدوديت‌ها، بافت انجمنهاي اسلامي دانشگاهها در يك دوره چند ساله از حدود سال ۷۵ به بعد، بكلي تغيير پيدا كرد و به جايي رسيد كه امروز دفتر تحكيم وحدت را مي‌بينيم. دو سال پيش كه به دفتر انجمن اسلامي دانشگاهم سر زده بودم نه تنها ديگر از عكس آيت الله خميني خبري نبود بلكه جاي آن را عكسي از شاملو گرفته بود.

يك نكته مهم در اين ميان اين است كه اساسنامه انجمن‌ها هنوز همان اساسنامه‌اي است كه از سالها قبل دارند. خوشبينانه مي‌توان گفت كه امروز تنها به تفسيري دموكراتيك از آن اساسنامه عمل مي‌شود!

اما اين تغيير چگونه اتفاق افتاد؟ به گمان من، تغيير بافت انجمنهاي اسلامي حاصل مشاركت مستمر و تدريجي دانشجويان دانشگاهها در بدنه انجمن‌ها بود همان چيزي كه محافظه‌كاران از آن به استحاله از درون تعبير مي كنند. يعني دانشجويان اولا به اهميت انجمنهاي اسلامي و قدرتي كه دارند واقف بودند و بنابراين به جاي ايجاد نهادهاي جديد كه با سنگ اندازيهاي فراوان همراه بود (تجربه ناموفق انجمن مستقل دانشجويي دانشگاه اميركبير) ، سعي كردند وارد همين نهاد قديمي شوند و آن را از درون تغيير دهند. ابتدا از كارهاي كوچك شروع كردند، به تدريج وارد شوراهاي واحدهاي مختلف انجمن شدند تا توانستند سرانجام به شوراهاي مركزي دست يابند.

به نظر من اين تجربه در مقياس بزرگتر يعني كل ساختار جمهوري اسلامي هم مي‌توانست اتفاق بيفتد كه متاسفانه نيفتاد. مردم بايد پس از دوم خرداد ۷۶، به تدريج از پايين با تشكيل نهادهاي مدني و مهمتر از آن فعاليت در نهادهاي موجود به تدريج وارد ساختار قدرت مي شدند. مثلا مذهبي‌هاي طرفدار اصلاحات بايد وارد مساجد و بسيج محلات مي شدند. قدرت محافظه‌كاران هرگز متمركز در اعضاي شوراي نگهبان و چند قاضي نيست. اين قدرت در سراسر كشور در ميان طرفدارانشان توزيع شده است و براي نابودي آنان بايد به تدريج اين مراكز قدرت را از دست آنان خارج ساخت.

من هم اكيدا موافقم كه فاصله مردم و مسوولين روزبروز بيشتر مي شود. اما يك راه‌حل اين است كه در ميان مردم باشي و مسوولان را پند و اندرز دهي كه به تو نزديك شوند و نگاهي ديگر آن است كه خود به تدريج به يكي از مسوولين مبدل شوي. من نگاه دوم را ترجيح مي‌دهم.

پنجشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۲

اگر مي خواهيد بدانيد چرا هنوز عكس خاتمي به ديوار اتاقم هست اين نوشته محمد حيدري را در جواب به نوشته علي كشتگر درباره صحبتهاي خاتمي بخوانيد. محمد حيدري روزنامه نگاري است كه امسال جايزه بهترين يادداشت سياسي را برد اما نه تنها جايزه را پس داد بلكه با وزير ارشاد دست هم نداد. ( از وبلاگ آق بهمن )

چهارشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۲

سه‌شنبه، مهر ۲۲، ۱۳۸۲

گاهي مواقع هست كه بهتر است بگذاري آنها كه از ايران وبلاگ مي نويسند وبلاگشان را بروز كنند و ما كه از خارج از ايران مي نويسيم فقط بخوانيم. امروز يكي از آن روزهاست.

يك توضيح ضروري و آن اين كه من بيشتر از اين كه طرفدار خاتمي باشم، مخالف مخالفهاي خاتمي هستم. اين ها با هم خيلي فرق دارند.

من به اين دليل واضح در اين وبلاگ كم از خاتمي انتقاد مي كنم كه مي دانم خاتمي و مشاورانش (اگر هنوز مشاوري داشته باشد!)‌ وبلاگ من را نمي خوانند. ترجيح مي دهم از كساني انتقاد كنم كه وبلاگم را مي خوانند!

اگر يك فرزندي به راه خلاف برود اين پدر و مادر هستند كه بايد خودشان را سرزنش كنند. اگر خاتمي را هم نتيجه دوم خرداد و نه بوجود آورنده دوم خرداد بدانيم براي وضعيتي كه امروز بوجود آمده فقط خودمان را بايد سرزنش كنيم. دقت كنيم هيچ پدر و مادري نمي گويند خب اين بچه كه اين طوري شد بياييم حالا بچه بعدي را خوب تربيت كنيم.

دوشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۲

بنده هم به نوبه خودم از ملت هميشه در خانه تقاضا مي كنم در راستاي رسالت هميشگي شان كه همانا پوززني است در مراسم استقبال شيرين عبادي شركت فعال نمايند.

نگرانم كه چرا ديگر از اين كه در چنين اوضاع مفتضحانه اي قرار دارم نگران نيستم!

خوب شد اين وب سايت گويا مووبل تايپ شد، حالا ملت مي توانند بعد از خواندن هر مطلبي كه خوششان نيامد سيفون بر روي نويسنده بكشند.

اين عنوان خبر شرق اگر چه اندكي رذيلانه انتخاب شده است ولي خيلي جالب است.
" در جلسه فوق العاده مجمع تشخيص مصلحت نظام چشم انداز ۲۰ ساله ايران تصويب شد."

شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۲

يك سال پيش مهرانگيز كار در تورنتو سخنراني داشت. در پرسش و پاسخ يك نفر شروع كرد به بحثهاي فلسفي كردن كه اين مملكت تا اسلامي هست و ... درست بشو نيست. مهرانگيز كار هم در جواب گفت كه ما با مشكلات روزمره مردم سركار داريم. حال و حوصله اين جور تئوري ها را هم نداريم.

يك فرقي كه امثال شيرين عبادي و مهرانگيز كار با بقيه دارند اين است كه چون با مشكلات ملموس مردم درگير هستند مبارزه شان هم به مراتب واقع بينانه تر و موثرتر است. مثلا هيچ وقت شيرين عبادي نمي گويد كه اول بروند اصلاح طلبان مشكل تناقض اسلام و دموكراسي را حل كنند بعد من هم به فكر اين بچه اي مي افتم كه حقوقش پايمال شده است.

براي من خيلي جالب بود كه در اين وبلاگ خواندم كه از لحاظ شيرين عبادي مبارزه با مجازات اعدام در ايران كار اشتباهي است چرا كه او معتقد است با اين كار ما به کسی كه به نان شب نیاز دارد کراوات کریستین دیور تعارف می کنیم.

خيلي از آنهايي كه اين روزها بسيار از اتفاقي كه افتاده شادماني مي كنند بد نيست در روزهاي آينده هم مروري كنند بر شيوه هاي مبارزه اين برنده جايزه نوبل.

آدم تا حالا زياد ديدم كه با خودش رودربايستي داشته باشد. ولي ديگر دولت يك مملكت اين طوري باشد نوبر است.

جمعه، مهر ۱۸، ۱۳۸۲

اين كه هيچ خبري از شيرين عبادي در راديو تلويزيون ايران پخش نشود يك خرده (البته يك كم بيشتر) ضايع است. يعني بعضي خبرها هست كه خب هر كار هم بكنند قابيليت سانسور شدن ندارد. بنده پيشنهاد مي كنم مثل آدميزاد تلويزيون خبر را اعلام كند بعد يا چهار تا فحش بدهد يا هم بگويد كه اين موضوع نشان مي دهد كه تا چه اندازه زنها در جمهوري اسلامي توانسته اند پيشرفت كنند.

خدا وكيلي هم براي اين جايزه بايد مديون جمهوري اسلامي بود. اگر انقلاب نمي شد كه ما الان اين جايزه را نبرده بوديم!

پنجشنبه، مهر ۱۷، ۱۳۸۲

سر به تعظيم فرود مي آورم در برابر کشوري که احمقي چون بوش رييس جمهورش است و احمقتري چون آرنولد فرماندار ثروتمندترين ايالتش، و در عين حال هم سردمدار دانش و تکنولوژي در جهان است، هم قدرت اقتصادي اول دنيا با اختلاف فراوان با ديگر کشورهاست و هم مي رود که فرهنگ جهاني را به تحت تسلط خود درآورد. برايم هرگز تعجب آور نيست اگر مردم آمريکا از غرور اين همه افتخار حتي به خود زحمت ياد گرفتن اسم همسايه شماليشان را هم ندهند.

چهارشنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۲

چند روز پيش بنده توفيق پيدا كردم كتاب Fast food Nation رابخوانم. كتاب در مورد راز موفقيت Fast Food ها در قبضه كردن بازار است. بنا به نوشته اين كتاب دليل اين موفقيت، اصلي است كه به آن Uniformity مي گويند. يعني مصرف كننده در هر كجاي دنيا كه باشد مي داند وقتي وارد مكدونالد مي شود چه كالا و سرويسي مي گيرد. بسياري از مصرف كنندگان حاضر به ريسك آزمايش كردن غذاهاي مختلف نيستند و ترجيح مي دهند همان چيزي را كه به آن مطمئن هستند بخورند.

داشتم به Uniformity مملكت عزيزمان ايران فكر مي كردم. از خانه كه بيرون مي روي نمي داني كه امروز چه موقع به مقصد مي رسي. اصلا نمي داني كه آيا سالم مي رسي يا نه. برسي نمي داني كارت چقدر طول مي كشد. كارت را هم كه بكني تازه بايد برگردي ...

پنجشنبه، مهر ۱۰، ۱۳۸۲

من اگر چه به ظاهر آدم فاشيستي هستم ولي لااقل در باطنم خيلي ليبرالم. ولي تو خوب مي داني كه اگر چه در ظاهر خيلي ليبرالي ولي در باطن اكيدا فاشيستي!

بعضي ها هرقدر هم اداي آزادي خواهي در بياورند از آخر خودشان را لو مي دهند. طرف امروز مي گفت: " چرا فلاني اينقدر ايميل مي زند و از فلان حزب طرفداري مي كند. اين پروپاگانداست!"

چهارشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۲

پريروز بنده توفيق داشتم كه به سخنراني دختر چه گوارا بروم. حال و هواي كمونيسم از در و ديوار جلسه سخنراني مي باريد. موضوع جلسه اعتراض به بازداشت و زنداني شدن 5 كوبايي توسط دولت آمريكا بود. مجري جلسه مي گفت كه اين پنج نفر را آمريكا به اتهام جاسوسي دستگير كرده در حالي كه آنها در آمريكا فقط مشغول جمع آوري اطلاعات بودند آن هم براي نجات دادن شهروندان معصوم كوبايي از دست تروريستها.

يك جا در پرسش و پاسخ يك نفر ماجراي 75 كوبايي مخالف كاسترو را پرسيد كه توسط دولت كوبا بازداشت شده اند. خانم چه گوارا هم فرمودند: " در كوبا همه مي توانند نظرات خود را آزادانه مطرح كنند ولي اگر كسي حاكميت ملي كوبا را خدشه دار كند آن وقت طبق قوانين كوبا با وي رفتار مي شود. "

سه‌شنبه، مهر ۰۸، ۱۳۸۲

قبلا در ايران هر وقت در خانه ما سوسك پيدا مي شد مجبور بوديم كه تمام كمدهاي غذا را خالي كنيم و يك سم پاشي اساسي براي كشتن سوسكها بكنيم كه از آخر هم فايده اي نداشت.

امروز صبح يك نفر از شركت سوسك كشي! آمده بود خوابگاه ما تا مشكل اين سوسكهاي ما را حل كند. در دو سه دقيقه آمد در تمام كمدها بدون اين كه لازم باشد ما غذاها را خارج كنيم يك سري موادي زد كه گويا كارش اين است كه جلوي زاد و ولد سوسكها را مي گيرد.

فكر مي كردم اين روش راحت شدن از دست سوسكها را شايد بشود در خيلي از مسايل و مشكلات ديگر زندگي هم پياده كرد. مثلا شايد بهتر باشد بجاي اين كه اصلاح طلبان سعي كنند محافظه كاران را از صحنه سياسي بيرون كنند تلاش كنند آنها را عقيم كنند!

جمعه، مهر ۰۴، ۱۳۸۲

طرف به اندازه تعداد روزهاي عمرش كتاب خوانده بود. ولي حيف كه به اندازه الاغ هم نمي فهميد. از آن الاغتر من كه پاي صحبتش رفته بودم.

اين وبلاگ هم شده مثل شمعي كه فقط دارم سعي مي كنم هم چنان افروخته باشد ولي نه گرما دارد و نه روشنايي!

دوشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۲

در آلمان معمولا انتخابات مجلس فدرال در همان سالي است كه جام جهاني فوتبال برگزار مي شود. تجربه نشان داده است كه هر گاه تيم فوتبال آلمان در جام به موفقيت دست يابد حزب حاكم دوباره توسط مردم برگزيده مي شود. اگر تيم آلمان نتيجه خوبي كسب نكند حزب مخالف انتخابات را مي برد.

اين را نوشتم براي آقاي چامسكي كه وبلاگ من را مي خوانند. يك حرفي داشته باشند كه در سخنراني بعديشان بگويند.

كاش مجبور به انتخاب نبودم.

یکشنبه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۲

طرف آمده بود در مورد هنر سخنراني كند. وارد سياست، حزب توده و جمهوري اسلامي و هزار تا چيز بي ربط ديگر شد و تنها چيزي كه درباره اش صحبت نشد هنر بود.

گند بزند به اين سياستي كه از هر كجا شروع مي كنيم بحث به آن كشيده مي شود.

پنجشنبه، شهریور ۲۷، ۱۳۸۲

يكي از نشانه هاي سقوط معنويت در دنياي معاصر اين است كه همه درYahoo Massenger در وضعيت Invisible قرار دارند.

سه‌شنبه، شهریور ۲۵، ۱۳۸۲

براي خريد ميوه رفته بودم. به اولين ميوه فروشي رسيدم. ولي راهم را ادامه دادم چون مي دانستم ميوه فروشي ديگري هست كه ارزانتر است. وفتي به آن ميوه فروشي رسيدم دير شده بود و بسته بود. به ميوه فروشي قبلي برگشتم. آن هم بسته بود. بي اختيار ياد داستان كناب فارسي پنجم دبستان افتادم. سربازي كه مي خواست به مجروحان آب دهد. اولي ايثار كرد تا به بعدي برسد و ....

به اين فكر مي كردم كه مطالب كتابهاي مدرسه تا چه اندازه در ذهن ما باقي مانده است. كاش آن قدري كه در كتابها درس ايثار مي دادند اندكي هم درس تساهل و تسامح هم مي دادند.

دوشنبه، شهریور ۲۴، ۱۳۸۲

از لحاظ من يك نفر مي تواند هم مسلمان باشد و هم همجنسگرا و اين دو هيچ تناقضي با هم ندارند. ولي حالا خودمانيم چه كاريه!

در روزنامه تورنتواستار با دوازده نفر مسلمان درباره تاثيري كه 11 سپتامبر بر زندگي شان گذاشته مصاحبه كرده بود. يكي شان در جايي گفته بود :" من مسلمانم. ولي هم گوشت خوك مي خورم و هم شراب."

با خودم گفتم اين طرف حتما ايراني است. حدسم درست بود!

شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۲

چند وقت پيش دكتر امير احمدي در تورنتو درباره " رابطه ايران و آمريكا " سخنراني داشت. يك حرف جالبي كه زد اين بود كه ايران در سياست خارجي گرانفروش است. تا به حال كلي فرصت داشته كه مي توانسته استفاده كند اما هميشه به اين ادعا كه امتياز بيشتري مي خواهد فرصتها را از دست داده كه نمونه مهمش پس از سخنراني معروف آلبرايت بود. آمريكا عذرخواهي مي كند ايران مي گويد كم است و غرامت مي خواهد. اين قدر ناز مي كند كه همه چيز را هم از آخر از دست مي دهد و حالا بايد فكري به حال اين التيماتوم بكند.

ببينيد بدبختي تا كجاست كه پيش نويس بيانيه شوراي حكام را كشوري مثل كانادا مي نويسد.

جمعه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۲

مادرم كه دارد مي آيد كانادا، از من چند روز پيش پرسيد كه اگر چيزي مي خواهم بگويم تا برايم بياورد. من هم خواستم كه يك نسخه از روزنامه شرق را برايم بياورد. ديروز مادرم چند ساعت قبل از پروازش ايميل زد كه :
" وحيد ، اسم روزنامه اي را كه گفتي يادم رفت. به جايش برايت يك روزنامه توسعه گرفتم . "

به آن الاغي كه دوچرخه من را ديروز دزديد تا فردا صبح مهلت مي دهم كه آن را بياورد سر جايش بگذارد.

پنجشنبه، شهریور ۲۰، ۱۳۸۲

خواستم حرص دوستم را كه كلي طرفدار آمريكاست دربيارم اول صبحي بهش گفتم :
" You know, today is Sep 11, the 30th anniversary of American coup in Chili"

آن هم گفت :" Among other things "

چهارشنبه، شهریور ۱۹، ۱۳۸۲

در يك مغازه ايراني در تورنتو

يكي از خريداران رو به صاحب مغازه كرد و گفت :" ببخشيد، شما كلاس قرآن سراغ داريد مي خواهم بچه ام را بفرستم." يك نفر كه آن طرف تر به مكالمات گوش مي كرد رو به آن مرد كرد و گفت :" شما كه مي خواهيد بچه تان را به كلاس قرآن بفرستيد گه مي خوريد مي آييد كانادا. "

صاحب مغازه از مردي كه اين حرف را زده بود خواست چيزهايي كه مي خواست بخرد را بگذارد و از مغازه اش بيرون رود.

سه‌شنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۲

شرق مجله اي است كه هر روز چاپ مي شود.

چرا در كانادا تا دلتان بخواهد رستوران چيني هست ولي در ايران حتي يك رستوران افغاني هم وجود ندارد؟

دوشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۸۲

چند تا از دوستان بنده يك چند وقت پيش يك راهنماي پذيرش گرفتن براي دانشجويان در ايران نوشتند. وقتي ديروز ديدم كه دكتر سروش اين ترم در دانشگاه پرينستون درس مي دهد و در حقيقت با تقريب خوبي چند سالي است كه به آمريكا مهاجرت كرده با خودم فكر كردم موقعش شده يك چند تا از اساتيد ايراني مقيم خارج هم يك راهنما بنويسند براي استادان ايراني كه مي خواهند در دانشگاههاي خارج استخدام شوند.

یکشنبه، شهریور ۱۶، ۱۳۸۲

اين هم يك جمله قصار از يكي از دوستان بنده. پيشاپيش از همه كساني كه ممكن است ناراحت شوند معذرت مي خواهم. ننوشتن اين جمله براي من فقط يك نوع خودسانسوري بود.

" اگر زني سوره نور و نسا را بخواند و همچنان مسلمان بماند غيرت ندارد. "

شنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۲

يكي از وعده هاي انتخاباتي حزب ليبرال كانادا براي انتخابات پارلمان ايالتي انتاريو اضافه كردن حداقل 5% اتانول در بنزين ماشينهاست.

چهارشنبه، شهریور ۱۲، ۱۳۸۲

دوستم امروز من را با يك قوطي كوكا در مهماني دانشكده ديد و گفت : " تو هنوز مشروب نمي خوري؟"

شنبه، شهریور ۰۸، ۱۳۸۲

شعبه جمهوري خواهان واحد تورنتو اولين گردهمايي خود را با حضور حدود 10 نفر (5 تا خودشان 5 تا هم دوستان کنجکاو بنده) ديروز برگزار نمود. به آرزوي موفقيت براي اين عزيزان.

چهارشنبه، شهریور ۰۵، ۱۳۸۲

جنگلهاي غرب کانادا دچارآتشسوزي شده اند. امروز تلويزيون مي گفت مردم به کليسا مي روند و براي بارش باران دعا مي کنند.

یکشنبه، شهریور ۰۲، ۱۳۸۲

سخنران کنفرانس جيغ و داد مي زد که چرا ما ايراني ها نمي توانيم نظرات همديگر را تحمل کنيم!

جمعه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۲

هيچ دقت کرده ايد که اين انگليسيها هيچ کلمه اي براي کودتا نساخته اند و همان معادل فرانسوي آن را که coup است بکار مي برند. حتي موقع تلفظ p را متل فرانسويها تلفظ نمي کنند. هر چي کودتا هست در اين دنيا کار انگليسيهاست ولي براي اين که گندش بالا نيايد حتي به فکر کلمه اش هم نبوده اند. خدا وکيلي که خيلي رذل و پليدند.

سه‌شنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۲

نگران نيستم که عقايدم اين روزها تابع سينوسي است که براي همه آدمها اتفاق مي افتد. نگران اختلاف فازم.

يک روز در آزمايشگاهي که کار مي کنم آهنگ فرهاد گذاشته بودم. رسيد به حديث "الملک يبقي مع الکفر و لا يبقي مع الظلم".
به دوست لهستانيم گفتم که من اين حديث را خيلي دوست دارم. آن هم بعد از من خواست ترجمه اش کنم. هر کار کردم اين "الملک يبقي مع الکفر" را ترجمه کنم نشد. يعني فکر کردم از آخرش هم که به زور يک معادل فارسي پيدا کنم او مي گويد "خب اين که معلومه !"

یکشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۲

هفته نامه شهروند کانادا که پرتيراژترين نشريه فارسي زبان در خارج از ايران است عنوان صفحه اول خود را در شماره اين جمعه چنين انتخاب کرده است. : "No Power"
يعني حضرات پس از 13 سال چاپ نشريه در فضاي آزاد دور از تيغ سانسور و حکم دادگاه هنوز همين قدر نمي دانند که نشريه فارسي چاپ مي کنند و نه انگليسي. اضافه کنيد اين ادعا را که بسياري از روزنامه نگاران و نويسندگان ايراني در سالهاي اخير ترک وطن کرده اند و اين روزها شهروند از وجود آنان بهره ها مي برد .

جمعه، مرداد ۲۴، ۱۳۸۲

يکي از بحرانهايي که اين روزها درباره آن در ايران صحبت مي شود بحران شوهر است. مساله اين است که به دليل تغيير رشد جمعيت تعداد پسران در سن ازدواج ( ۲۵ تا ۳۴ ساله ) يک و نيم ميليون از تعداد دختران در سن ازدواج (۲۰ تا ۲۹ ساله) کمتر است و بنابراين مشکل کمبود شوهر ايجاد مي شود.
به نظر بنده اين بحران آن قدرها هم که ادعا مي شود جدي نيست. به هر حال تعداد کل دختران و پسران تقريبا مساوي است. چند سال ديگر اين مشکل وارونه مي شود يعني مشکل کمبود دختر بوجود مي آيد و چون يک پسر 30 ساله نمي تواند با يک دختر 20 ساله ازدواج کند خودبخود راضي خواهد شد که با يک دختر هم سن ازدواج کند. بدين ترتيب تنها سن ازدواج دختران يک مقدار بالا مي رود که تازه به دليل وارد شدن زنان به اجتماع اين اتفاق دارد به هر حال مي افتد.

یکشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۲

خيلي دوست دارم منتقدان خاتمي به طور دقيق بگويند که که به نظر آنها در ماجراي کشته شدن زهرا کاظمي خاتمي چه کار بايد مي کرد يا بايد بکند. اول اين که بر خلاف آن چه مدام گفته مي شود با پيگيري خود خاتمي اين پرونده نه به پيش مرتضوي رفته است و نه به پيش نيازي. دوم اين که به هر حال پرونده بايد به قوه قضاييه برود هر اندازه هم که تا کنون اين قوه در بررسي اين پرونده ها کوتاهي کرده باشد.

منتقدين اصلاح طلبان از يک مشکل اساسي رنج مي برند و آن هم اين است که انتقاد مي کنند بدون اين که در نظر بگيرند چه راه حلي براي اين انتقادشان وجود دارد. حداقل براي ايران کنوني به نظر من انتقاد بدون راه حل به مفت هم نمي ارزد. هي حالا شما صبح و شب بنويسيد که چرا خاتمي کاري نمي کند!

یکشنبه، تیر ۲۲، ۱۳۸۲



برای حجت الله شریفی که امروز در یکی از بازداشتگاههای تهران است

از اعضای فعال انجمن اسلامی شریف بود. پدرش نگرانش بود. از او قول گرفته بود که دیگر فعالیت سیاسی نکند. تا این که زمان جلسه تاریخی پرسش و پاسخ با خاتمی فرا رسید. حجت یکی از پرسش کنندگان بود. شب فیلم مراسم را از تلویزیون نشان دادند. پدر که پسرش را دید فردای آن روز از شیراز به تهران آمد. آن قدر دم در خوابگاه ایستاد تا حجت را پیدا کرد.

دو سال گذشت. ماجرای کوی پیش آمد. پدر نگران دوباره از پسرش قول گرفت که وارد ماجرا نشود. حجت گفت دیگر کمتر به سیاست می پردازد. یکی دو هفته گذشت. یک روز صفحه اول روزنامه صبح امروز عکس حجت را در یک مصاحبه مطبوعاتی زده بودند. حجت عضو شورای منتخب متحصنین بود.

دو سال پیش که ایران بودم در یک شرکت کار می کرد. به من هم گفت که دیگر کار سیاسی نمی کند. بر سر ماجرای یک نامه سرگشاده به رهبری دادگاهی بود. حکم دادگاه چون شمشیری بالای سرش بود. با خودم گفتم لابد راست می گوید. از دوستانم در انجمن شریف هیچ کدام در سیاست نمانده اند جز مجید که اکنون در شورای مرکزی مشارکت است. با حجت و مجید و بقیه در دفتر جبهه مشارکت قرار گذاشته بودبم. از خیلی چیزها حرف زدیم جز سیاست. داشتم که می رفتم یک کتاب برایم به هدیه گرفت. نوشته های بنی یعقوب درباره روزنامه های تعطیل شده. کتاب را در روبرو دارم.

دو سه هفته پیش دوباره عکسش را دیدم. در بی بی سی و ایسنا. در روی زمین مجلس نشسته بود در اعتراض به بازداشتهای اخیر دانشجویان. امروز خودش هم به جمع کسانی پیوسته است که آن روز نگرانشان بود.

حجت از آنانی است که سیاست بخشی از وجودشان است. اما آنچه وجه تفاوت اوست اخلاقش بود. اخلاق و سیاست تنها در آدمهای معدودی جمع می شود. حجت بی تردید یکی از آنان بود. هر اندازه هم در زندان نگاهش دارند اعترافی نخواهد کرد. از آنهایی است که در راه آرمانش به راحتی هر چه سختی است تحمل می کند.

یکشنبه، تیر ۱۵، ۱۳۸۲

خدا بيامرزد شريعتي در يکي از کتابهايش مي گويد که اين مسلمانها بي جهت به تحريف نشدن قرآن افتخار مي کنند. چرا که قرآني که به آن عمل نمي شود حال تحريف شده باشد يا نشده باشد فرقي نمي کند.

داشتم به اصلاح طلبان و لايحه تبيين اختيارات رييس جمهور فکر مي کردم. به اين که رييس جمهوري که از اختياراتش استفاده نمي کند حالا يک سري اختيارات ديگر بگيرد يا نگيرد فرقي نمي کند.

جمعه، تیر ۱۳، ۱۳۸۲

جايي مي خواندم که اگر يک مرد غريبه وارد حمامي شود که يک زن در آن است، آن زن بسته به اين که متعلق به چه فرهنگي باشد يک قسمت بدن خود را مي پوشاند. مثلا اگر مال فلان قسمت آفريقا باشد دستش را روي زانويش مي گذارد. اگر زن غربي باشد با يک دستش سينه هايش و با دست ديگرش عورتش را مي پوشاند. اگر زن مسلمان باشد با دو دستش جلوي چشمانش را مي گيرد.

داشتم فکر مي کردم به ديدگاه فکري پشت سر اين تفاوت فرهنگي. زن مسلمان فقط خود را فريب مي دهد. به اين تصور که همين که او نبيند ديگران هم او را نمي بينند. اين گونه مي شود که ديگر حتي خطر را هم حس نمي کند تا وقتي که دير شده است.

از اين نوع رفتار در زندگي روزمره ما شرقي ها ديگر سراغ نداريد ؟

پنجشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۸۲

یکشنبه، خرداد ۲۵، ۱۳۸۲

فقط يک خارجي اين مطلب AP را در مورد وقايع اخير ايران بخواند اکيدا گه گيجه مي گيرد. اصلا خود عنوان خبر جمع نقيضين است!

Iran Arrests Pro-Government Militants

اين مملکتي که داريم هم ديگر آخرشه!

شنبه، خرداد ۲۴، ۱۳۸۲

يادم هست بچه كه بودم با خودم مي گفتم كاش آن موقع دوران شاه بود و نه جمهوري اسلامي. چون دوست داشتم اعتراض كنم و لااقل آن زمان فكر مي كردم شاه بد بود و جمهوري اسلامي خوب. فكر مي كردم فقط به شاه مي شد اعتراض كرد.

شايد به همين خاطر است كه دوست داشتم دوران دانشجوييم را در ايران الان مي گذراندم. براي من زندگي مجموعه همين رويدادهايي است كه در ايران مي گذرد و امروز من نمي توانم از نزديك شاهدش باشم.

راستش را بخواهيد از سايت گويا حالم بهم مي خورد. خواندن خبرها از آن برايم مشمئز كننده است. بنده خدا تقصير گويا هم نيست. اين كه از صبح تا شب به كار خودت مشغول باشي و بعد آخر شب كه در اينترنت دنبال خبرها مي گردي ببيني يك مشت خبر در مورد كوي دانشگاه نوشته شده است خيلي آزار دهنده است.

روح لطيفم را خراش مي دهد!

چهارشنبه، خرداد ۲۱، ۱۳۸۲

فرض كنيد راهپيمايي هاي اين دو روزه ادامه پيدا كند. در خوشبينانه ترين حالت هر روز هم بر تعداد راهپيمايي كنندگان هم افزوده شود. كسي هم به اموال عمومي و بانك ها حمله نكند. گروههاي فشار هم به افراد حمله نكنند. بعد يك روز اين جمعيت كه خيلي زياد شده اند شروع كنند به طرف بيت رهبري بروند. اين مقام رهبري كه بنده مي بينم اهل شنيدن پيام مردم و نوشيدن جام زهر هم كه نيستند. حال فرض كنيد كه اصلا ايشان بيايند و به غلط كردن بيفتند. مردم كه چون آخر تساهل و تسامح شده اند لابد رهبري را مي بخشند يا هم حداكثر مي گويند شما فعلا ۲۴ ساعت برويد زندان تا در حضور وكيل تفهيم اتهام شويد.

يك نفر مي تواند بقيه داستان را تكميل كند؟

یکشنبه، خرداد ۱۱، ۱۳۸۲

براي يك هفته اي دارم مي روم پبش شيطان بزرگ چون كه از قضا مهد علم و تمدن هم هست. آنجا حتما دسترسي به اينترنت دارم ﴿مثلا در اتاقم در هتل﴾ ولي چون دسترسي به پول ندارم و استحضار هم داريد كه مملكت آنجا كاپيتاليستي است شايد چند روزي نتوانم بنويسم! فعلا!

جمعه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۲

پنجشنبه، خرداد ۰۸، ۱۳۸۲

نمي دانم اين من لامصب هستم که دارم در اين محيط تغيير مي کنم يا اين که من، همان من قبل هستم و اين محيط لامصب است که دارد تغيير مي کند!

سه‌شنبه، خرداد ۰۶، ۱۳۸۲

يك روز با رضا پهلوي

از يك آگهي در روزنامه هاي تورنتو شروع شد. "شاهزاده رضا پهلوي به دعوت عده اي از جوانان و دانشجويان ايراني مقيم تورنتو براي سخنراني به تورنتو تشريف خواهند آورد. علاقه مندان مي توانند براي نام نويسي با شماره تلفن ... تماس بگيرند. " اين بار اولي نبود كه رضا پهلوي قرار بود در تورنتو سخنراني كند. بار گذشته در ماه مارس مشابه همين آگهي چاپ شد. خيلي ها ثبت نام كرده بودند كه ناگهان چند روز قبل از مراسم برنامه لغو شد. بعدها شنيده شد كه دليل برگزار نشدن مراسم رد تقاضاي برگزاركنندگان از سوي دانشگاه تورنتو براي بازرسي بدني از شركت كنندگان بوده است.

بار اول چند روز كه از پخش آگهي گذشت هركس كه براي نام نويسي تماس مي گرفت با جواب منفي روبرو مي شد. " سالن پر شده است ". تجربه آن دفعه ما را بر آن داشت كه به همه با ايميل اطلاع دهيم و بگوييم كه هر چه سريعتر تا پر نشده ثبت نام كنند. براي ثبت نام با يك شماره تماس مي گرفتيم و آدرس كامل محل زندگي و شماره تلفن را مي گفتيم و از آن طرف خط هم كسي مي گفت كه محل سخنراني را بعدا به اطلاع مي رساند. روز دوشنبه ۲۶ ماه مه سخنراني در حالي برگزار شد كه محل آن را تنها يك روز قبل يعني ۲۵ مه سرانجام اعلام كردند. هتل شرايتون شماره ۱۲۳ خيابان Queen در سالني كه حدود ۷۰۰۰ دلار كرايه آن براي فقط يك بعد از ظهر بود.

مراسم قرار بود ساعت ۶ شروع شود. من و حدود ۳۰ نفر از بچه هاي دانشگاه تورنتو ساعت ۵:۴۵ به آنجا رسيديم و در آخر يك صف طولاني قرار گرفتيم. ابتدا كارت شناسايي عكس دار همه افراد با نامي كه قبلا ثبت نام كرده بودند مطابقت داده مي شد. بعد هم بازرسي بدني انجام مي شد. بدين ترتيب حدود ساعت ۷ وارد سالن شديم. مجري جلسه تاكيد داشت كه بگويد بازرسي بدني نه به خاطر امنيت شاهزاده بلكه براي امنيت برگزاركنندگان انجام گرفته است. هم چنين مجري اشاره كرد كه قانون دولت كانادا آنها را مجبور به بازرسي بدني كرده است.

ما در سه رديف در اواسط سالن نشسته بوديم. چند دقيقه اي از ۷ نگذشته بود كه مجري با گفتن "به نام يزدان پاك" و خوشامدگويي به هم ميهنان جلسه را آغاز كرد. او در ابتدا در حالي كه تعداد زيادي رديف از صندلي ها خالي بود از كساني كه به دليل نبود جا موفق به ثبت نام نشده بودند عذرخواهي كرد. بعد هم شروع کردند به جمع کردن صندلي هاي اضافه. سپس مجري از دختري كه مي گفت جزو جوانان دعوت كننده شاهزاده بوده خواست براي خواندن متن كوتاهي به پشت بلندگو بيايد.

آن دختر براي خيلي از ما چهره آشنايي بود. او را همراه با اعضاي حزب كمونيست كارگري در تورنتو زياد ديده بوديم. وقتي كه پارچه قرمز رنگي با عكس ماركس را در دست داشت. يك بار وقتي ابراهيم يزدي براي سخنراني به تورنتو آمده بود هم او بود كه پيشاني بندي داشت كه روي آن نوشته بود : "Yazdi is a killer"ما هميشه از درک موضع سياسي او عاجز بوديم.

به پشت بلندگو رفت. به سختي فارسي صحبت مي كرد. مي گفت به عنوان جواني كه سالها در خارج از ايران زندگي كرده شاهزاده را بهترين راه حل براي مشكلات ايران مي داند.

سپس مجري از رضا پهلوي خواست براي سخنراني بيايد. تقريبا همه جز سه رديفي كه ما نشسته بوديم بلند شدند و شروع به كف زدن و سوت زدن كردند. يك خانمي هم در حالي كه پوستري از رضا پهلوي در دست داشت چند باري از ميان جمع فرياد زد "جاويد شاه"

پشت سر رضا پهلوي پوستر بزرگي بود كه روي آن عكسهاي پرچم ايران در حالي كه عبارت "اتحاد براي همه پرسي" نوشته شده بود قرار داشت. رضا پهلوي براي حدود نيم ساعت از روي كاغذ متني كه قبلا نوشته شده بود را خواند. متن به لحاظ انشايي بسيار معمولي و تا حدي ضعيف بود. دوستي مي گفت اين شاهزاده كه اين همه پول دارد يك هزار دلار مي داد به يك نفر يك متن بهتري مي نوشت. نوشته ضعيف وقتي با تن صداي رضا پهلوي همراه مي شد بسيار خسته كننده و كسالت آور به نظر مي آمد. رضا پهلوي هم از هر چند گاهي كاملا مصنوعي صدايش را بلند مي كرد تا تشويق حضار را با خود داشته باشد. جالب ترين قسمت وقتي بود كه ايشان فرمودند براي برقراري آزادي و دموكراسي حاضرند از جان خود نيز بگذرند.

كلا سخنراني بسيار معمولي با حرفهاي كاملا معمولي تر بود. حرفهايي از اين قبيل كه بايد براي آزادي و دموكراسي تلاش كرد. بايد از دانشجويان حمايت كرد. اوضاع اقتصادي مردم بسيار نگران كننده است و ...

بعد از نيم ساعت سخنراني زمان پرسش و پاسخ رسيد. مجري از همه خواست سوالات خود را بر روي كاغذ بنويسند. ما هم سي تا كاغذ برداشتيم و رويش نوشتيم كه ما سوال شفاهي داريم و به دست مجري رسانديم. مجري هم در اوج بامزه گي رو كرد به رضا پهلوي و گفت كه جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو مايلند سوال شفاهي بپرسند كه ما اميدواريم شما بعدا بتوانيد در جلسه ديگري به اين سوالات پاسخ دهيد.

اولين و دومين سوال خوانده شد. سوالهايي چون چگونه مبارزه كنيم و از اين چيزها. ما از قبل تصميم گرفته بوديم كه يا شفاهي سوال بپرسيم و يا سالن را به نشانه اعتراض ترك كنيم. بعد از سوال دوم دوست بنده يهمن بلند شد و گفت كه ما جمعي از دانشجويان دانشگاه تورنتو حداقل دو نفرمان سوال شفاهي داريم. برگزار كنندگان و نيروهاي امنيتي سالن مانع شدند و ناگهان چند نفر از آنان دور و بر بهمن را گرفتند. سر و صداي عده اي از ملت هم درآمد. همان دختري که اوصافش گفته شد رو به بهمن کرد و گفت : " ٌWhat’s the point of doing this” بهمن هم گفت :" The same point as you had in Yazdi’s” در اين حال كه جو رو به متشنج شدن مي رفت خود رضا پهلوي شروع كرد به صحبت كردن درباره آزادي بيان و اين كه هركس بايد بتواند حرف بزند و بدين ترنيب برگزاركنندگان هم بهمن را رها كردند تا سوالش را بپرسد. بهمن هم بعد از يك نطق قرايي گفت كه رضا پهلوي اگر در حرفهايش در مورد دموكراسي صادق است بهتر است براي يك بار هم كه شده كودتاي ۲۸ مرداد را محكوم كند.

وصد البته رضا پهلوي اين كار را نكرد. ايشان فرمودند كه بهتر است درباره آينده صحبت كنيم و گذشته را فراموش كنيم. او مي گفت كه چون نمي شود در مورد تاريخ به توافق رسيد بنابراين مايل نيست نظرش را در اين باره بگويد. در اين ميان از همه جالبتر فرياد يكي از شركت كنندگان بود كه مي گفت مصدق خودش كودتا كرده است. بعد كه پاسخ رضا پهلوي تقريبا تمام شد در حالي كه هنوز جو هم كاملا آرام نشده بود و هنوز عده اي مشغول بد و بيراه گفتن به دوست بنده بودند نوبت به خود بنده رسيد كه بگويم ببخشيد سوال شفاهي دوم! مي خواستم بگويم آقاي رضا پهلوي خدا وكيلي در اين بيست و چند سال چه كار مي كردي. اين رضا پهلوي در اين مدتي كه در آمريكا بوده حتي نرفته يك دانشگاه درس بخواند معلوماتش را زياد كند. تنها مدرك وي يك ليسانس مكاتبه اي از دانشگاه USC است مربوط به زماني كه در مراكش بوده است. يك چيزي در مايه هاي پيام نور خودمان. اين آقا در اين مدت حتي بر نداشته پولي كه قبل از انقلاب از مملكت خارج كرده را بردارد يك جا سرمايه گذاري كند زياد شود. فقط در اين مدت خرج كرده. به قول دوستي اين رضا پهلوي حتي دختربازي هم بلد نيست.

خلاصه در ميان فرياد ملت بنده تقاضاي سوال شفاهي كردم كه يك سري از اين طرفداران ايشان هم دور و بر من آمدند. رضا پهلوي هم گفت فعلا سوال كتبي بخوانيم حالا بعد به شما هم مي رسيم. از سويي مجري تاكيد كرد كه سوال شفاهي ديگر نمي شود و شروع كرد به سوالهاي كتبي خواندن. جالب هم اين كه به جاي اين كه حداقل ظاهر را حفظ كند و از رو بخواند گفت يك سوال هست كه بسيار تكرار شده و بعد خودش شروع كرد به گفتن سوال خودش!

خلاصه ما هم كه ديديم اين طوري نمي شود تصميم گرفتيم به نشانه اعتراض جلسه را ترك كنيم. همان سه رديف جز چند نفرمان در ميان استقبال چند آدم قوي هيكل و فحش هاي حضار رفتيم بيرون. در بيرون هم وقتي مي گفتيم كه دانشجو هستيم يكي از طرفداران رضا پهلوي با غلظت فراوان يك bullshit نثارمان كرد و آن وقت هم همگي كارتهاي دانشگاه را در آورديم و در معرض ديد آقايان قرار داديم.

جز ماها كه جوان بوديم بقيه سالن با تقريب خوبي همه بالاي ۶۰ سال سن داشتند. همين باعث شده بود كه ترك جلسه توسط ما نمود بيشتري پيدا كند.

در يك نگاه كلي رضا پهلوي به نظر يك موجود بي تجربه، بي عرضه، فاقد قدرت سخنوري، كم سواد، نا آگاه و البته تا حدي نجيب، مهربان و ساده بود. در سخنانش يك بار به قيام مردم چكسلواكي عليه چواشسكو اشاره كرد. وقتي خواست قواي سه گانه را نام برد گفت : "قوه قضاييه، مجريه و عدليه" در يك دو مورد هم وقتي از روي نوشته مي خواند براي ضمير جمع فعل مفرد به كار مي برد و از اين اشكالات. بدون ترديد ذره اي شباهت به پدربزرگش نداشت.

شنبه، خرداد ۰۳، ۱۳۸۲

سايت صبحانه اثبات خوبي است بر اين که در يک برنامه ريزي اجتماعي روي خوب بودن مردم نبايد حساب باز کرد. يعني هر چقدر هم شما ملت را قسم بدهيد که اخبار کهنه بي بي سي را در صبحانه نگذارند فايده اي ندارد و شما از آخر مجبور خواهيد شد يک سيستمي مثل Slashdot درست کنيد تا افراد بتوانند پيامها را امتياز گذاري کنند و فقط افراد با امتياز بالا بتوانند از سرويسهاي اصلي استفاده کنند.

اين موضوع در همه جا کار مي کند. شما قيمت انرژي را ارزان نگهداريد، هر چه قدر به ملت بگوييد صرفه جويي کنند سودي ندارد.

چهارشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۲

استراتژي بنده براي فارغ التحصيل شدن اين است که هر وقت استادم را مي بينم به او از سختي آزمايشمم مي گويم تا توقعش را پايين بياورم. اين قدر ناليدم که اين دفعه آخري خودش گفت که چون کارم خيلي مشکل است اگر هم فقط فلان کار را هم بکنم مي توانم دفاع کنم.

يک طورهايي نگرانم ماجراي آقاي خاتمي هم همين طوري باشد. اين قدر به خودم گفتم اصلاحات کار سختي است که مدام توقعم از خاتمي کم و کمتر شده است.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۲

دوشنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۲

اين چند خط را مي نويسم تا بگويم که همچنان مي نويسم و خواهم نوشت. آنهايي که مرا از نزديک مي شناسند مي دانند که من آدم جاه طلبي هستم. جاه طلبي را يکي از نکات مثبت خودم مي دانم چرا که باعث مي شود به فکر پيشرفت باشم. هيچ کاري را به مدت طولاني اگر برايم يکنواخت شود انجام نمي دهم. شايد به همين دليل فکر مي کنم هيچ جايي در اين دنيا براي بيش از چند سال به درد زندگي کردن نمي خورد. هر کاري هم بعد از يک مدتي مشمول روزمرگي مي شود و بايد کاري ديگر کرد.

شايد برايم فقط وبلاگ نوشتن يک استثنا باشد. وبلاگ نوشتن يکي برايم تمرين فارسي نوشتن است و يکي هم مشهور شدن.

شرمنده يک يک ساعتي از خوابم گذشته و هنوز در آزمايشگاهم. از فردا دوباره به مدت دو هفته بيکار مي شوم و شروع مي کنم به نوشتن.

اصلا شايد برگردم به همان حالت هفته هاي اولي که وبلاگ نوشتن را شروع کردم. فقط طنز مي نويسم. آره، از فردا طنز نوشتن را دوباره شروع مي کنم. برايم دعا کنيد!

یکشنبه، اردیبهشت ۱۴، ۱۳۸۲

اين جمهوري اسلامي اگر زبان آدم را نفهمد اما به تجربه نشان داده که زور را بويژه اگر پرزور باشد به خوبي درک مي کند. نمونه اش در گذشته نوشيدن جام زهر بود وقتي که هواپيماي ايرباس را آمريکايي ها سرنگون کردند. نمونه هاي جديدترش هم توقف حکم سنگسار است.

اگر چه محافظه کاران بيشتر از زور خارجي ها مي ترسند تا خود مردم ايران اما باز هم فکر مي کنم زور داخلي ها که معادل محترمانه اش همان فشار افکار عمومي است خيلي مي تواند تاثير گذار باشد. تصور اين که قدرت محافظه کاران نامحدود است و هر کاري دلشان بخواهد مي توانند بکنند اشتباه است.

پس لطفا!

شنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۲

از يادداشت "شرمگين ما" نوشته سعيد رضوي فقيه

"اگر اجباري كه به بودن، ماندن و نوشتن داريم نبود بايد از گفتن و نوشتن پرهيز مي‌كرديم تا آزادي بياني را كه وجود ندارد تأييد ضمني نكرده باشيم."

جمعه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۲

يکي مي گفت : تنها گروهي از مردم که توانسته اند محافظه کاران را شکست بدهند زنان هستند آن هم در مبارزه سر حجاب. در اين مبارزه روسري خانمها هر روز چند ميليمتر عقب مي آيد.

اين تنها مبارزه اي است که هم تدريجي است و هم مستمر. فقط با اين راه است که مي توان محافظه کاران را شکست داد.

سه‌شنبه، اردیبهشت ۰۹، ۱۳۸۲

يکي مي گفت مردم ايران براي پيشبرد دموکراسي در کشور حداکثر حاضرند راي بدهند که در انتخابات اخير اين کار را هم نکردند. خلاصه اوضاع قاراشميش مملکت سزاوار همين مردم است. يک جورهايي مردم ما لم دادند منتظرند که اصلاح طلبان بيان مملکت رو درست کنند و حالا هم که نمي کنند به قبايشان بر خورده است.

در يک مقياس کوچکتر ماجراي دستگيري سينا مطلبي است. و بلاگ نويسان محترم که چند وقت پيش يکي از اعضايشان فوت کرد شروع کردند چپ و راست مطالب نوستالوژيک نوشتن. حالا که ماجرا يک خرده سياسي شده و بايد مقداري هزينه بفرمايند خودشان را به بي خيالي و نفهمي زده اند. به هر حال وقتي اين جماعت با اين همه قيافه حاضر به دفاع از يکي از اعضاي خود نباشد ديگر چه انتظاري از مردم ديگر است.
حالا هي شما بگو چاره مملکت اينه که آمريکا حمله کنه دموکراسي بياره!


تو ايران يادمه به ما مي گفتند که حجتيه ها اعتقاد دارند براي اين که امام زمان هر چه زودتر ظهور کند بهتر است که خودمان ظلم و ستم را در دنيا زياد کنيم.

اين روزها هم بعضي ها خدا خدا مي کنند محافظه کاران ايران بيشتر پدر مردم را در بيارن تا امام زمان امروز يعني آمريکا هر چه زودتر به ايران حمله کنه و دموکراسي بياره!

انتخاب شدن احمدي نژاد به سمت شهرداري تهران گواراي مردمي باد که در انتخابات شوراها شرکت نکردند.

چهارشنبه، اردیبهشت ۰۳، ۱۳۸۲

تا جايي که بنده فيزيک بلدم، براي پارازيت انداختن بر روي امواج ماهواره اي بايد امواجي با همان فرکانس طوري ايجاد کنيد که با امواج اصلي تداخل ويرانگر بکنند. چون شدت امواج ماهواره اي خيلي کم است شدت يارازيت لازم هم خيلي کم خواهد بود. خلاصه اين که پارازيت هايي که سپاه پاسداران لطف کرده به آسمان مي فرستد همان قدر شما را نازا مي کند که خود امواج اوليه.

دوشنبه، اردیبهشت ۰۱، ۱۳۸۲

چون من نه وقت و نه حوصله زندان رفتن رو دارم تصميم گرفته ام ديگر مطلب سياسي ننويسم. براي امروز دستور پخت يک غذا را مي نويسم که هم آزمايشگاهي بنده پخته بود و خيلي خوشمزه بود.

ابتدا مقداري پياز را قاچ مي کنيد بعد رنده مي کنيد و بعدش هم سرخ. بعد يک مقدار زردچوبه را با آبليمو قاطي مي کنيد بهش زرده تخم مرغ هم اضافه کرده نيم ساعت مي گذاريد در فر. بعد که سوخت مي ريزيدش تو سطل آشغال مي ريد رستوران مثل آدم غذا مي خوريد.

جمعه، فروردین ۲۹، ۱۳۸۲

از نقطه سر خط :
رهبر انقلاب در پاسخ به سوال دکتر فردوس حاجيان، رييس دانشکده هنر و معماري دانشگاه آزاد اسلامي تهران که گفته بود اگر يک جوان هنرمندي با قلب پاک و انديشه پاک ولي با موي بلند در يک سريال بازي کند چه اشکالي دارد : " البته ما با موي بلند مخالفت نداريم ."

باز خدا پدر و مادر رهبري را بيامرزه نگفتن آخه جوان با قلب پاک موي بلند مي خواهد چه کار؟

از وبلاگ من و ماني : "سايت كودكان ايران را ببينيد. سينا قنبرپور از روزنامه‌نگارهاي فعال در حوزه حقوق كودكان به تنهايي آن را اداره مي‌كند."

فکر مي کنم هنر اين نيست که يک نفر به تنهايي مي تواند چنين سايت بزرگي را اداره کند. هنر آن است که ايشان بتواند براي هم چنين کار خوبي، چند نفر هم فکر پيدا کند و يک کار جمعي بکند.
شايد از همين روست که من بر خلاف نظر پاگنده فکر مي کنم دور هم جمع شدن وبلاگ نويسها خيلي نکته مثبتي است. از اين نظر که شايد بتوانند يک کار گروهي مانند راه انداختن يک نشريه اينترنتي بکنند. وبلاگ نوشتن تا يک جايي کار باحالي است ولي به تدريج اشباع مي شود و بايد کار جديد و بزرگتري شروع کرد.


پنجشنبه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۲

در نامه اي به رهبر انقلاب اعلام شد: آمادگي انجمن ها و گروههاي علمي جهت ايجاد نهضت نرم افزاري
خبر از سايت بي عنوان

دکتر مسعود نيلي به عنوان رييس کل بانک مرکزي انتخاب شد. بعد از مدتها يک نفر به کابينه خاتمي آمد که سرش به تنش مي ارزد. دکتر نيلي که اکنون استاد دانشکده اقتصاد و مديريت دانشگاه شريف است يکي از طراحان اصلي برنامه هاي اقتصادي ايران است. براي وب سايت رسمي او در دانشگاه اين جا را کليک کنيد.

توضيح : خبر هنوز تاييد نشده است. بايد به نظر من در اين خبرگزاري ايننا را گل گرفت با اين اخبارش. لااقل يک "شنيده مي شود" اول خبر بگذاريد.

چهارشنبه، فروردین ۲۷، ۱۳۸۲

دوست کانادايي بنده داشت روزنامه مي خواند. يک دفعه زد زير خنده و بعد من رو صدا کرد و گفت :‌ من اين سياست ايران رو اصلا نمي فهمم. ميشه بگي Active neutrality يعني چي ؟

سه‌شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۲

عجيب ترين چيزي که در ايران ديدم موقع سر زدنم به دانشگاه شريف بود. در تمام چمنهاي دانشگاه گروههاي چند نفره دختر و پسر دور هم نشسته بودند و گپ مي زنند. چيزي که تصورش هم چند سال پيش که آنجا درس مي خواندم غير ممکن بود.

در ايران يک روز رفتم دفتر جبهه مشارکت. از پارسال که رفته بودم خيلي شلوغ تر و پر جنب و جوش تر بود. با يکي از مسوولان مشارکت حرف مي زدم. خيلي مظلومانه مي گفت چي کار کنيم؟ مي گفت رفراندوم عمرا تو مجلس راي نمي آره. در اين شرايط هم خروج از حاکميتي بشه محافظه کاران در چند روز خلا قدرت را پر مي کنند و هيچ اتفاق خاصي نمي افته. جز اين که همه زحمات اين چند ساله هم به باد مي رود.

یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۸۲

احمد چلپي بعد از ۳۰ سال به عراق باز گشته.
بيچاره مردم عراق :(

بنده در اين سه هفته اي که ايران بودم حداکثر با ۱۰۰ نفر توانستم درباره اوضاع ايران صحبت کنم. ۵۰ نفر اقوام و ۵۰ نفر هم دوستان و هيچ کدام از اين ها هم نظر من نماينده خوبي براي مردم ايران نيستند. من اعتقادات خاص خودم را دارم و به طور طبيعي هم بيشتر با کساني رفت و آمد مي کنم که با من مشابهت فکري داشته باشند.

خلاصه اگر ديديد کسي سه هفته رفت ايران و بعد هم گفت که مردم ايران فلان و بهمان فکر مي کنند اکيدا دارد مزخرف مي گويد.

یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۸۲

Dr. Nourbakhsh, Chairman of Iran Central Bank, passed away last night. He was one of the few Iranian officials who actually had the knowledge of his carrier. Though many poeple critisize him for his works especially during the price boom in 1373-74, I believe in overal comparing to others, he served our chaotic economy in a good way.

ROOHASH SHAAD,

شنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۲

پنجشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۱

I wish a year of success and prosperity for the reformists, both in and outside the government.
They deserve the most.


The TV translates � the US secretary of defence� as �VAZIRE JANGE AAMRIKA�
And now they are showing the movie � The Gulf war� translated to � TALAFAATE JANG�

If you watch the news in IRIB TV, you will get this impression than there is a world war between two superpowers, Iraq and US!


My friend was telling me that the most likely scenario for next year gas price is that there would be two different prices. 65 tomans per litre with coupon and 200 tomans without. I was telling him that everyone with preliminary economics knowledge knows that coupon won�t work. He replied that coupon is only for a year and the only reason is to reduce the shock of the price jump!

I think it is smart idea!


سه‌شنبه، اسفند ۲۷، ۱۳۸۱


I went to 4Shanbe Soori tonight, in Mashad, Sajjad Boulvard. I was quite impressed by the level of stupidity of the police. They blocked the whole boulvard not with some blockers but with a big truck! It was more or less like a war zone. There were tonnes of police everywhere and it was really scary to walk. I had my digital camera with me but didn't dare to take pictures from close the scence. Mashadis are also very coward compared to people in Tehran. It was only noise of some fireworks and that was it. Rather boring compared to 5 years ago when I spent the 4shanbe soori in Sattarkhan, Tehran.



I got off a taxi in tehran and then gave him 100 tomans for the fare. I knew it was less but I didn't bother to wait to get the rest since it was no worth to me. I crossed the street. The taxi turned. Driver came to me and said :" Is it Halal? " I got surprized and said "Ofcourse" The driver thought for a moment and then returned me 50 tomans. He said " I have a family."


دوشنبه، اسفند ۲۶، ۱۳۸۱

can somebody please tell me how can I write from left to right?

Sorry, my mom's computer is so old that doesn't seem to support unicode! I will be writing in English.
Translation :

The first funny thing that grabbed my attention in the Iran Air flight was the hat of women cabin crew. So ugly and odd. But it had this advantage that the passengers found a topic to talk about for the first half an hour of the flight. Somebody in front of me was telling to her neighbour that she has heard these days, in tehran, women wear hat instead of scarf!

The first not really funny thing that I felt with all my body was the difference between Iran's toilet bowl and Canada's!

�� ������ ��� �� ��� ���� ����� �� ���. ��� �� ���� �� �� ����� ����� ����� ���.

����� ���� ����� ���� ����� ���������� ���� ����� ��� ���. ���� ���� ���. ��� �� �ѐ��� ����� ��� � �� ��� ���� ��� ��� �� ��ǁ��� ����� ���� ���� ���� ���� �����. ��� ����� �� �� ������ �� ��� : ��� �� ����� �� ���� ���� �� ������ �� ���� ���� �� ������!

200 �� ����� ������ ������ �� ���� ����� ���� ������ ���� ���� ��� �� ��ǁ��ǡ ���� �� �� ��� �� ���� �� �� ����� �� ������� ���� Ȑ��� � ���� ��� �� ������

��� �� ������� �������� ����� � ������ �� ����� ���. ��� ����� ������ ��� �� �� ���� ���� �� ����� ��� ����.

دوشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۱

اگر يک نفر مخالف آغاز جنگ باشد آن منم که روز 17 مارچ يعني روز اولتيماتوم آمريکا در درون هواپيمايي خواهم بود که از فراز ترکيه مي گذرد.
در فرودگاه به کارمند آنجا مي خواهم بگويم :" ببخشيد ميشه صندلي کنار پنجره بدهيد. مي خواهم از F16هاي آمريکايي عکس بگيرم. "

من نمي فهمم روز جهاني زن چه ربطي به ماجراي عراق دارد و مثلا چرا خبلي از زنان در راهپيمايي در اين روز پلاکاردهاي ضدجنگ حمل مي کنند؟ چرا يک فمينيست نمي تواند طرفدار آمريکا باشد؟؟

پنجشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۱

عبارت "راه سوم" که اين روزها خيلي مد شده به نظر من در اکثر موارد حرف مفتي است. اين عبارت را کساني به کار مي برند که شهامت انتخاب بين دو راه را ندارند و براي همين سعي مي کنند يک طوري سر خودشان و گاهي مواقع هم سر بقيه را کلاه بگذارند.

نمونه اش ماجراي حمله به عراق است. شما يا طرفدار صلح هستيد که در حقيقت داريد از نسل کشي صدام دفاع مي کنيد يا موافق برکناري صدام هستيد که داريد از امپرياليسم آمريکا دفاع مي کنيد. انتخاب تلخي است ولي با کمال شرمندگي هيچ راه سومي وجود ندارد.

نمونه ديگرش ماجراي اصلاحات در کشور خودمان است. دو راه بيشتر روبرويمان نيست. يا راه محافظه کاران که با آن مملکت به گند کشيده مي شود يا راه اصلاح طلبان که مي شود اميدوار بود به جايي برسد. بنابراين يا شما راي مي دهيد که يعني از اصلاحات حمايت مي کنيد يا راي نمي دهيد که داريد از محافظه کاران طرفداري مي کنيد. هيچ راه سومي هم وجود ندارد. بيخود هم سرتان را گول نماليد که با راي ندادن اين پيام را به اصلاح طلبان مي رسانيد که به خودشان تکاني بدهند. اصلاح طلبان اگر مي توانستند تکان مي دادند و به پيام شما احتياج نداشتند.

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۸۱

قيمت بنزين مي شود 65 تومان. به نظر من درجه باعرضه گي يک کابينه با قيمت بنزين رابطه مستقيم دارد. هر چه کابينه بي عرضه تر و ترسوتر، قيمت بنزين پايين تر. يعني ترجيح منافع کوتاه مدت به بلند مدت.

"اين که ما چه بد عمل بکنيم چه خوب تنها راه مردم حضور در پاي صندوقهاي راي است و هيچ راه ديگري که مشکلات مردم را حل کند جز مشارکت خود آنها وجود ندارد"

بقيه حرفهاي بهزاد نبوي را در مصاحبه اش با ياس نو بخوانيد. مهمترين ويژگي بهزاد نبوي اين است که واقع بين است. نمي نشيند از تو آسمان براي اصلاحات برنامه بريزد و تحليل کند

دوشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۱

منتقدين اصلاح طلبي وضع موجود از اصلاح طلبان انتظار دارند که در مقابله با محافظه کاران قاطعيت بيشتري به خرج دهند. به نظر من با قاطعيت بيشتر هيچ اتفاق خاصي نمي افتد و همچنان اوضاع بر منوال کنوني باقي خواهد ماند. براي خروج از بن بست کنوني نياز به يک استراتژي جديد و نه قاطعيت بيشتر است. و صد البته هيچ کس نمي داند آن استراتژي چيست و منتقدين هم فقط از وضع موجود مي نالند بدون اين که اصلا از استراتژي ديگري صحبت کنند .

تنها بديلي که تا کنون مطرج شده تز خارج شدن از حاکميت است که هم ريسکي است و هم انجامش نياز به کلي شرط و مقدمات دارد که به نظر من هيچ کدام هنوز فراهم نيست.

یکشنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۱

پيام اين انتخابات اين بود که مردم اصلاح طلبي وضع موجود را نمي پسندند. اما آيا اين بدين معني است که اصلاح طلبان بايد در استراتژي خود به کلي تجديد نظر کنند؟ اگر اصلاح طلبان به دنبال راي مردم مثلا در انتخابات رياست جمهوري باشند شکي نيست که بدون در پيش گرفتن استراتژي راديکال تر موفق نخواهند بود. اما آيا واقعا راديکال کردن فضاي موجود کار درستي است؟

به نظر من حاکمان بايد سعي کنند آن چه را که مردم مي خواهند فراهم کنند. اما اين که از چه راهي، لزوما نبايد از نظر مردم پيروي کنند. چرا که معمولا مردم چندان آينده نگر نيستند و بيشتر به دنبال راههاي سريع که لزوما بهترين راهها نيستند مي گردند.

اصلاح طلبان زنگ خطر را شنيده اند اما اين که حال در چنين شرايطي بايد چه راهي را انتخاب کنند سوال ديگري است.

شنبه، اسفند ۱۰، ۱۳۸۱

يک خوبي اين انتخابات اين است که وقتي چند ماه ديگر مردم به عمق اشتباهي که انجام دادند پي بردند ديگر مي فهمند که الکي کلاس نگذارند و بايد مثل آدم بيايند و از همين حقوق قطره اي هم که دارند استفاده کنند وگرنه سر خودشون کلاه رفته.
تصور کنيد چند ماه ديگر بايد به جاي همشهري جهان، ضميمه کيهان را بخوانيد.

باز هم دم محافظه کاران گرم، يک 50 هزار نفر آدم دارند که بيارند بهشون راي بدهند. اين اصلاح طلبان اگر خودشان و خانواده هاشون را هم مي آوردند بيشتر راي مي آوردند.

باز خدا پدر و مادر ملت را بيامرزه که گند زدند، لااقل به انتخابات شوراها گند زدند و يک هشدار خفني به اصلاح طلبان دادند. اگر اين اتفاق مثلا سر انتخابات مجلس افتاده بود تمام مملکت بر باد رفته بود.

فعلا تا يک هفته هوا پسه. اصلاح طلبان دچار يک شوک قلبي خواهند شد که آنها را در کما نگه خواهد داشت. به نظر مي آيد در اکثر شهرها حتي در جاهايي که مشارکت مردم چندان پايين نبوده محافظه کاران برنده انتخابات بوده اند. حالا که اين طوري شده احتمالا تنها راه ممکن راديکال تر کردن فضاي موجود است .

در واقع اتفاقي از اين بدتر نمي توانست بيفتد. حالا حتي خروج از حاکميت هم بلاموضوع مي شود. چرا که محافظه کاران از آن به شکست تعبير خواهند کرد.

جمعه، اسفند ۰۹، ۱۳۸۱

مي خواهم بگويم مردم امروز اشتباه بزرگي را مرتکب شدند. اشتباهي که نتايج آن را در آينده اي نه چندان دور خواهند ديد و زماني افسوس مي خورند که دير شده. از کساني که مي گويند راي دادن هيچ فايده اي ندارد دوست دارم بپرسم راي ندادن چه فايده اي دارد؟ کساني که راي ندادند لطفا بگويند با راي ندادن خود چه هدفي داشتند و چه دورنمايي را براي کشور تصور مي کنند. فرض کنيد بگوييد چون اصلاح طلبان کاري نمي کنند راي دادن به آنها هيج فايده اي ندارد. حال قرار است چه اتفاقي بيفتد؟ آيا قرار است با راي ندادن مشروعيت حاکميت زير سوال رود؟ مگر نه اين که برنده اين معرکه امروز محافظه کاران شده اند. حتي به فرض هم که مثلا اين انتخابات مربوط به خبرگان رهبري بود. آبا مگر محافظه کاران براي راي مردم ارزشي قايلند که حالا با راي ندادن احساس نگراني کنند؟


چهارشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۱

آنهايي که فکر مي کنند با راي ندادن در انتخابات شوراها باعث مي شوند که اصلاح طلبان يک تکاني به خودشان بدهند و از اين انفعال بيرون بيايند اکيدا در اشتباه به سر مي برند‌.

ناتواني اصلاح طلبان در سرعت دادن به اصلاحات ناشي از کم زور بودن آنها و پرزور بودن محافظه کاران است. مساله اين نيست که اصلاح طلبان هزار تا کار مي توانند بکنند و مثلا به خاطر تنبلي يا قدرت طلبي نمي کنند. آنها کار بيش از اين نمي توانند بکنند. اتفاقا اين شوراها يک کمکي که مي کند اين است که آنها را در مواجهه با مشکلات پخته تر مي کند.

سه‌شنبه، اسفند ۰۶، ۱۳۸۱

روشنفکران بيچاره دارند گلويشان را پاره مي کنند که چاره کشور در نهادينه شدن احزاب است آن وقت اين آقاي اميد معماريان نامزد شوراي شهر در مي آورند براي سايت گويا مقاله مي نويسند که " ائتلاف سبز با تاکيد بر اينکه شهر را بايد از دست احزاب سياسی نجات داد برخی از معادلات را به نفع خود تغيير خواهد داد. " بعد هم که ليست نامزدها را نگاه مي کني مي بيني يک ملقمه اي است از يک سري آدمها که معلوم نيست به چه دليلي دور هم جمع شده اند. به گمانم اگر به دليلي که اين آقاي معماريان فرموده اند اين ليست راي بياورد بايد فاتحه اين مملکت را خواند چون يک جورهايي مثل بازگشت مملکت به دوران عهد حجر مي ماند.
يادش بخير اولين شماره هفته نامه ارزشها که چاپ شد يک نظرخواهي بود از افراد مختلف درباره آفات حزب گرايي. عزت الله سحابي هم در جواب گفته بود اين سوال شما مثل اين مي ماند که از کسي که دارد از گرسنگي مي ميرد بپرسيد مضرات پرخوري چيه.

من نمي فهمم چرا همين که احزاب يک نفر را تحويل نمي گيرند آن طرف ياد مضرات تحزب مي افتد.

یکشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۱

من از حزب مشارکت به دلايل عديده اي خوشم مي آيد. يک دليل اين که از نامزدهاي مورد حمايتشان تعهد گرفته اند از رييس شدن تاج زاده حمايت کنند و براي نمايندگي مجلس استعفا ندهند. اين يک طوررفتار حزبي است که نامزدها را مقيد مي کند به اهداف حزب پايبند باشند.

اگر تنها فايده انتخابات شوراها اين باشد که يک سري آدم مجبور بشوند دور هم جمع شوند و يک کار دست جمعي و شورايي را تمرين کنند، همين دليل کافي است که آن را جدي گرفت.

شنبه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۱

هيچ کشوري در اين دنياي بي در و پيکر سياست خارجي اش را بر اساس ارزشهاي انساني تنظيم نمي کند. آمريکا دنبال نفت است. انگليس دنبال آمريکاست. ترکيه که مخالف جنگ است به خاطر کردهاست. عربستان نگران تسلط آمريکا به منابع نفتي عراق است. اردن مي ترسد خاورميانه ناامن شود. روسيه دنبال طلبهايش از عراق است. فرانسه هم نگران از دست دادن فرصت هاي اقتصاديش است. ايران هم نگران اين است هدف بعدي باشد.
با تقريب خوبي مردم عراق براي هيچ کشوري مهم نيستند. ولي فکر مي کنم دستهاي نامريي آدام اسميت اين جا هم کار مي کند. اگر همه کشورها فقط دنبال منافع خودشان باشند که البته دقيقا هم همينطور است منافع مردم عراق هم يک طورهايي خودبخود تامين مي شود.

تظاهرات ضدجنگ رفته بوديم، سخنران داشت در مورد کمبود خانه مسکوني در تورنتو صحبت مي کرد. بازهم دم همان راهپيمايي هاي جمهوري اسلامي گرم.
از ديگر نکات جالب حضور فعال برادران و خواهران حزب کمونيست کارگري ايران و عراق بود. طبق معمول با يک پارچه عکس مارکس، مقادير متنابهي اعلاميه و يک بلندگوي 5 مگاواتي!
تورنتو با جمعيت 3 ميليوني فقط 10 هزارنفر آمده بودند راهپيمايي. اگر چه سخنران خيلي علاقه داشت بگويد 80 هزار نفر آمده بودند.
ضمنا هوا خفن سرد بود.

داشتم فکر مي کردم حالا که شرکت فاضلاب تهران انشعاب فاضلاب را از طريق اينترنت مي فروشد تا مردم مجبور نباشند براي اين کار به خود اداره مراجعه کنند، بد نيست اگر کاري بکنند که مردم براي قضاي حاجت هم بتوانند کارشان را ازطريق اينترنت انجام دهند و مجبور به رفتن به توالت نشوند.

پنجشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۱

چنانچه مستحضر هستيد بنده هم با حمله آمريکا به عراق موافقم و هم بر اين باورم که راهپيماييهاي ضدجنگ اساسا سرکاري است. با اين وجود در راهپيمايي براي صلح اين شنبه حضور فعال خواهم داشت و از برادران و خواهران عزيز خواهش مي کنم آنها هم حضور به هم رسانند.
دليل هم اين که اين جانب اين روزها اکيدا از اختلاف آلمان و فرانسه با آمريکا و انگليس حال مي کنم. يک جور رذالت! انشا الله اختلاف هر روز عميق تر شود.

چهارشنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۱

بنده به هزار و ششصد دليل که در زير پاره اي را ذکر مي کنم با اين رفراندوم مخالف بودم.

يک بار هست که شما رفراندوم برگزار مي کنيد که رو کم کني کنيد. به نظر من اين نوع رفراندوم براي ايران کهنه شده است. به قول خود خاتمي تا حالا کلي انتخابات برگزار شده و حضرات رويشان کم نشده که پررو تر هم شده اند. رفراندوم براي امروز ايران کاربردش تصويب قوانين است. چند تا قانون باحال را بايد با اين روش تصويب کنند.

نکته ديگر اين جمهوري اسلامي اصلا يعني چي؟ مني که طرفدار خاتمي ام ولي مثلا ولايت فقيه را قبول ندارم بايد بگم آري يا نه؟

اما مشکل اساسي تر من با اين رفراندوم اين است که خب حالا ۸۰ درصد گفتند نه. که چي؟ يعني قرار است دوباره انقلاب کنيم. قرار است اصلاحات را ادامه بدهيم. قرار است برويم هر جور شده مهاجرت کانادا را بگيريم جيم شيم.
مشکل را همه مي دانند. راه حل است که معلوم نيست.

دوشنبه، بهمن ۲۱، ۱۳۸۱

شماره Credit Card ام را تقديم مي کنم به اولين نفري که سايت رفراندوم را هک کند و يا اين که برنامه اي بنويسد که بتوان با آن ۱۰ هزار بار راي داد.

شنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۱

مي گويم اگربه نظر رهبري حمله به عراق، آمريکا را متزلزل مي کند خب ديگه مخالفت با حمله براي چيه ؟ هر چه زودتر آمريکا متزلزل بشه که بهتره.

پنجشنبه، بهمن ۱۷، ۱۳۸۱

اگر قرار باشد انتقادي به اصلاح طلبان وارد باشد اين است كه چرا " انديشه نهادسازي اجتماعي و سازمان دادن نهادهاي جامعه مدني مورد توجه آنان نبوده است. " و نه اين كه مثلا چرا وقت را تلف مي كنند و لايحه هاي دوگانه را زودتر تصويب نمي كنند يا چرا در هنگام طرح قانون مطبوعات به نظر رهبري تمكين كردند و ....

اين مقاله آفتاب (pdf) را بخوانيد.

هر روز چند تا ايميل مي گيرم كه ملت مي خواهند من فلان Petition را امضا كنم يا مثلا در فلان نظرسنجي اينترنتي شركت كنم. اين روزها هم يك سايتي آمده و مي گويد مي خواهد رفراندوم برگزار كند آن هم با احمقانه ترين سوال ممكن. بعدهم تمنا مي كند كه تو را بخدا فقط يك بار راي بدهيد.

پيشنهاد مي كنم بوش و كوفي عنان و خامنه اي و چه مي دانم يك سري آدم ديگر يك نامه بنويسند اعلام كنند نظرسنجي اينترنتي را به ... هم حساب نمي كنند. بيخود انرژي خود را هدر ندهيد.

دوشنبه، بهمن ۱۴، ۱۳۸۱


يک طورهايي خاتمي هم به سرنوشت واسلاو هاول دچار خواهد شد. دو روز پيش هاول پس از سيزده سال در حالي از رياست جمهوري کنار رفت که ديگر هم چون سالهاي نخستين در ميان مردم محبوب نيست.
اين موضوع نه ربطي به خاتمي دارد و نه به هاول. اصلا گردش قدرت براي همين موقعهاست ديگه.

یکشنبه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۱

وقتي در مملکت هيچ نهاد مدني قدرتمندي نيست که برود با نماينده هاي مجلس لابي کند، وقتي هنرمندان ايراني هيچ انجمني ندارند که لااقل يک بيانيه بدهد، وقتي احزاب يک شاخه هنرمندان نداشته باشند و وقتي نقاشان ايراني دور هم جمع نشوند و يک نامه خشک و خالي هم ننويسند طبيعي است که نماينده هاي مجلس هم يک قانوني تصويب کنند و آثار هنري کشور را به فروش بگذارند.
هي حالا شما داد بزن بگو مشکل نظارت استصوابي شوراي نگهبان است!

اين موضعگيري آقاي آصفي در تاريخ جاودان خواهد شد. ۷ فضانورد در اثر انفجار شاتل کلمبيا کشته شدند آن وقت آقاي آصفي با کشته شدن ۶ فضانورد همدردي مي کند.

آخه اگر بفرض هم تسليت گفتن براي کشته شدن يک اسراييلي اين قدر حيثيتي است کي زور کرده حضرات را که حالا حتما همدردي کنند.

شنبه، بهمن ۱۲، ۱۳۸۱

امروز با دکتر مافي نظام مترجم کتابهاي خاتمي به انگليسي صحبت مي کردم. مي گفت که او نه تنها کتابها را ترجمه بلکه ويرايش هم مي کرده. گفتم ويرايشش ديگر کجا بود؟ گفت آخه اين آخوندها که ميرن پاي منبر يک حرف را صد بار ميگن. اگر همين طوري ترجمه کرد حوصله خواننده خارجي سر ميره. براي همين بايد کلي از صحبتها را حذف کرد!

جمعه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۱

آدم قحطي بود اين رفيق بنگالي بنده امروز به من گير داده بود که چرا نمازجمعه نمي روم. مي گفت يک حديث هست که ميگه اگر سه هفته متوالي نمازجمعه نري فلان و بهمان ميشه و بعد بايد توبه کني و ...
نمي دانستم به انگليسي چي ميشه. مي خواستم بهش بگم برو خدا روزيت رو يک جاي ديگه حواله کنه.

و اما يک جمله معترضه هم اين که اگر نماز جمعه هاي اين جا برويد بعد به ارواح امامي کاشاني و بقيه هزار تا سلام و صلوات مي فرستيد. طرف تو نمازجمعه داشت يک ساعت آيه و حديث مي خواند که چرا بايد به پدر و مادر نيکي کرد. يه چيزي تو مايه کتاب ديني سوم دبستان.

پنجشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۱

سال ۷۶ يا ۷۷ بود (بعد ۲ خرداد) خدا توفيق داد با بر و بچه هاي تحکيم وحدت رفتم اردوي قم ديدار با مراجع. با خيلي ها ديدار کرديم مثل وحيد خراساني، صافي، نوري همداني، مکارم و صد البته خلخالي و صانعي و اردبيلي.
يادمه يک شب مسوولان اردو همه را جمع کردند که درباره يک مساله مهم نظر ملت را بخواهند. آن مساله مهم ديدار با احمد منتظري بود. کلي بحث شد که شرايط مساعد هست و نيست و يادم نيست از آخر راي گيري شد يا نه رفتيم يک گپي با احمد منتظري زديم.
داشتم با حالا مقايسه مي کردم. مشارکتي ها مي روند از بالکن همسايه ديدن خود منتظري، انجمن فلان جا از آيفون گفتگو مي کنند و الان هم که منتظري آزاد شده که نور علي نور.

يک جورهايي ما خودمان متوجه اين همه تغييرات نمي شويم. وگرنه شايد بيشتر قدر مي دانستيم! (قدر چي؟)

اين ملتي که مديريت و اين چيزها مي خوانند يک مثالي دارند از اين قرار که اگر يک قورباغه را در آب جوش بياندازيد بيرون مي پرد و اتفاق خاصي نمي افتد. اما خدا نکند قورباغه در آب سرد باشد و بعد شما زير آب را روشن کنيد. قورباغه بدون ترديد خواهد مرد.

حکايت مملکت ماست. هر روز چند صد تا ماشين در تهران شماره مي کنند. آن قدر زياد نيست که کسي متوجه شود. بعد يک روز مي بيني که براي رسيدن به خانه بايد چند ساعت تو ترافيک گير کني و کافي است اعصاب چند تا راننده هم همزمان خرد شود و بعد خدا داند...

دوشنبه، بهمن ۰۷، ۱۳۸۱


اين آقاي خوش تيپي که در تصوير مشاهده مي فرماييد دو روز پيش در کنگره رهبري حزب NDP در کانادا به رهبري حزب انتخاب شد. NDP تنها حزب چپ گراي کاناداست که با جنگ آمريکا و عراق مخالف است. تلاش مي کند که مشکل مسکن مردم را حل کند. به شدت از پيوستن کانادا به پيمان کيوتو حمايت مي کند. مخالف جدي جهاني شدن و پيمان تجارت آزاد آمريکا (نفتا) است و ...

اين حزب در پارلمان کانادا که حدود 300 نماينده دارد تنها 13 نماينده دارد! وقتي عرض مي کنم اين راهپيماييهاي ضدجنگ يا ضد جهاني شدن را جدي نگيريد براي همين چيزهاست.

یکشنبه، بهمن ۰۶، ۱۳۸۱

خيلي ها مثل نويسنده اين مقاله اعتقاد دارند تغيير رژيم عراق توسط آمريکا يک طورهايي مثل کودتا عليه مصدق مي ماند. اگر چه در کوتاه مدت منافع آمريکا را تامين مي کند، اما در دراز مدت به ضرر آمريکا خواهد بود. هم چنانکه کودتا عليه مصدق در نهايت افراط گرايي در ايران را تقويت کرد و منجر به انقلاب اسلامي شد.

پنجشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۱

اکيدا به نظر من بحث درباره کوروش احمقانه است. کوروشي که اصلا پس فردا شايد معلوم شود يک موجود افسانه اي بوده. اين که يک پادشاهي ۲۵۰۰ سال پيش چه طور حکومت مي کرده چه ربطي به هويت ايراني و از اين چيزها دارد. اين آلمانها را نگاه کنيد همين ۵۰ سال پيش رهبرشان هيتلر آمد کلي آدم را سوزاند يک ذره هم نمي گويند که هويت و تمدنشان ايراد دارد!

اصلا به نظر من ۲۵۰۰ سال پيش که پيشکش بحث کردن در مورد ۱۰ سال پيش هم کار عبثي است. فعلا آينده را بايد چسبيد.

چهارشنبه، بهمن ۰۲، ۱۳۸۱

saddameter احتمال حمله به عراق را در هر روز محاصبه مي کند.

مگر همشهري را بخاطر چاپ نکردن جوابيه دبيرخانه کارگر توقيف کرده اند که حالا مسوولان همشهري سعي مي کنند با رايزني با محجوب و نشان دادن روزنامه پس فردا از روزنامه رفع توقيف کنند؟
توقيف 10 روزه همشهري مثل عريده کشيدن يک حيوان مي ماند . وقتي که مي خواهد حيوانات ديگر را بترساند!

من ‌NGO مي سازم پس هستم!

يکي وقت دارد برود ببيند مي تواند يک سري حديث و آيه پيدا کند در باب فوايد NGO سازي. لااقل بعد مي توانيم بگوييم از اسلام در مملکت ما يک استفاده بدردبخور مي شود!

دوشنبه، دی ۳۰، ۱۳۸۱

اين هم يک مقاله جالب در مورد کمکهايي که خارجي هاي مقيم کانادا به کشورشان مي فرستند. بدون ترديد بي خاصيت ترين خارجي ها در تمام دنيا ايراني ها هستند که نه تنها هيچ خدمتي به ايران نمي کنند بلکه تنها اسباب دردسر هستند و معمولا جز فحش دادن کار ديگري بلد نيستند. جز بنياد دانش و هنر چه سازماني سراغ داريد که در خارج از ايران تاسيس شده باشد و به ايران خيري برساند؟ کشورهاي دور و بر را نگاه کنيد و NGO هايي که ساخته اند. موسسه آقاخان در پاکستان و بنگلادش و کلي جاهاي ديگر بيمارستان ، مدرسه و کلي چيزهاي ديگر مي سازد.

ماجرا هيج ربطي به جمهوري اسلامي ندارد. ايرانيهاي خارج از کشور اکيدا بي مايه تشريف دارند.

یکشنبه، دی ۲۹، ۱۳۸۱

خبر مهم از واحد مرکزي خبر:

دانش آموزي در 15 دقيقه 500 پشتک زد.
وي مي خواهد فاصله 1430 متري منزل تا مدرسه را با پشتک زدن طي کند.

اکيدا اين راهپيماييهاي ضدجنگ را جدي نگيريد. قبل از حمله آمريکا به افغانستان هم مشابه اين راهپيماييها زياد برگزار شد و هيچ تاثيري هم نداشت. به اين دليل واضح که با وجود همه آن جمعيتي که شما در خيابانها مي بينيد باز هم نظرسنجي ها از مردم بويژه آمريکاييها نشان از حمايت آنها از جنگ دارد.

حمله آمريکا به عراق هم به نفع ايران است هم آمريکا و هم خود مردم عراق. تنها عيب ماجرا اين است که بوش يک خرده پررو مي شود. ولي اين عيب در مقابل فوايد حمله قابل اغماض است.

در ايران گرانفروشي يک عمل غير اخلاقي است و مردم هم به گرانفروش يک دوجين لعنت نتار مي کنند. در اين جا گرانفروشي يک امر عادي است. هر کس به هر قيمتي خواست جنسش را مي فروشد. اگر شما خوشتان نيايد مي رويد جاي ديگر خريد مي کنيد.
تفاوت اقتصاد سالم با اقتصاد بيمار

پنجشنبه، دی ۲۶، ۱۳۸۱

تمام امروز وقتم براي يک کار اداري ، يا به طور دقيقتر تحويل بک بار از گمرک، صرف شد. شايد در ايران چنين کاري حتي کم تر طول مي کشيد. ولي آن چه امروز را برايم به راحتي قابل تحمل کرد احترام گذاشتن آدم ها بود. چند ساعت انتظار همراه با احترام به مراتب آسانتر از چند دقيقه انتظار با بدرفتاري است.

فکر مي کنم دليل اين که خود آمريکاييها هم زياد مايل به مذاکره با ايران نيستند و مثلا در مورد حمله به عراق هم ترجيح مي دهند که از طريق يک کشور سوم با ايران تماس بگيرند نفس سخت بودن مذاکره با ايراني هاست.
اول از همه نمي دانند که طرفشان در ايران کيست . بعد که بدانند، احتمالا از طرف ايراني هر دفعه يک چيز مختلف مي شنوند. در نهايت هم که طرف ايراني يک حرف بزند در عمل يک کار ديگر مي کند.

چهارشنبه، دی ۲۵، ۱۳۸۱

من نمي فهمم ابن خبر در سايت بازتاب شوخي مسوول سايت است يا اين که واقعا وقتي خدا بين بندگانش عقل تقسيم مي کرده آقاي محسن رضايي و دوستانشان در صف دماغ ايستاده بودند.

شهردار تورنتو هم ديروز فرمود که با پايان اين دوره شهرداري از سياست کناره مي گيرد. سال پيش هم نخست وزير کانادا گفت که ديگر براي دور بعد نامزد نمي شود.
کاشکي مسوولان ايراني هم يک خرده ياد مي گرفتند.

هيچ دقت کرده ايد فرويد بزرگترين روانکاو همه تاريخ در مملکت ما در يک جمله خلاصه مي شود. همان کسي که گفت هر کس مي تواند با هر کس ديگر سکس داشته باشد.
در به لجن کشيدن آدمها بي نظيريم.

سه‌شنبه، دی ۲۴، ۱۳۸۱

شرمنده اخلاق ورزشکاريتان، ولي من نمي توانم باور کنم کاريکاتور روزنامه حيات نو سهوا چاپ شده باشد!

در مونترال رفته بودم تو يک قهوه خانه به صرف يک نوشيدني. يک دختري نشسته بود آنجا تمام مدت با کامپيوترش کار مي کرد. يک مردي هم آمده راست روبرويش نشست و تمام مدتي که من آنجا بودم خلاصه زل زده بود تو صورت دختره. دختره آخر بي غيرتي بود. اپسيلوني تحويل نگرفت!

دوشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۱

اصلاح طلبان بروند شوراهاي شهر را بگيرند، تا مي توانند فرهنگسرا، کتابخانه و سينما بسازند.

عکس هاي جهانشاه جاويد را حتما ببينيد. نمودار تغييرات يک نفر است با زمان . احتمالا نمودار تغييرات خيلي هاي ديگر هم!

نمي دانم چرا نوشته هاي مجيد محمدي در روزنامه هاي دوم خردادي خيلي بيشتر به دلم مي نشست تا الان که براي گويا مي نويسد. براي مجيد محمدي اتفاقا تيغ سانسور نکته مثبتي بود. نوشته هايش منطقي تر، آرام تر و پرمحتواتر بود. حالا اگر آدم توانست هرچه مي خواهد، بگويد که ديگر نبايد هر چيزي را بگويد!

یکشنبه، دی ۲۲، ۱۳۸۱

کاشکي مثل غريزه و غيرت جنسي، يک عضو بدن هم مخصوص غيرت ديني بود. آن وقت مي شد ايراني ها را از اين عضو اخته کرد تا مشکلات مملکت هم حل شود.

جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۱

اين که محافظه کاران براي بستن روزنامه اي مثل حيات نو دنبال دليل يا بهتر بگوييم بهانه مي گردند خودش کلي مايه خوشحالي است!

توضيح تکميلي : عرض نکردم. بهار را بدون هيچ دليل يا بهانه اي بستند. اين رفتار محافظه کاران يک کم زيادي بچه گانه است. مي خواهند بهار را ببندند يک روزنامه ديگر را گير مي آورند گرد و خاک مي کنند و بعد تو اين شلوغ و پلوغي کار اصلي خودشان را مي کنند.
مي خواهيد ببنديد خوب ببنديد ديگه. اين قرتي بازي ها ديگه چيه!

پنجشنبه، دی ۱۹، ۱۳۸۱

به نظر من" كشف حجاب " توسط رضاخان يك اشتباه بزرگ بود كه هنوز هم ما داريم چوب آن را مي خوريم. اشتباه نه به اين خاطر كه رضاخان به زور زنان مملكت را مجبور به برداشتن حجاب كرده. اشتباه به اين دليل كه آن كار افراطي بود كه تفريط هاي امروز را باعث شده است. حجاب اجباري دقيقا واكنش متقابل به كشف حجاب است. همچنان كه بنيادگرايي بعد از انقلاب در ايران هم واكنش به روند دين زدايي دوران پهلوي است.

چهارشنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۱

طرفداران گران شدن کالاهايي مثل بنزين معمولا به تفاوت قيمتها در ايران با نرخهاي بين المللي استناد مي کنند. مخالفان هم يک ترجيع بند هميشگي دارند که مردم مگر به دلار حقوق مي گيرند که حالا قرار است به دلار بيردازند؟

به نظر من جواب مخالفان گراني خيلي ساده است. از کي تا حالا قرار است سطح زندگي مردم ايران مثل مردم آمريکا باشد؟ اقتصاد مملکت ما خراب است و نتيجه بديهي آن هم اين است که به مردمي که به ريال پول مي گيرند و به دلار بايد پول بدهند فشار مي آيد.

لطفا در نظرات نفرماييد که بنده دارم در اين جا مفت مي خورم و مي خوابم و وضعيت سخت مردم را درک نمي کنم .

داشتم تو بلاگ نما يک چرخي مي زدم متوجه يک نکته جالب شدم. کلي از دوستان وبلاگ نويس که در وبلاگشان از صدر تا ذيل مطلب سياسي مي نويسند، وبلاگشان را در بخش اجتماعي ثبت نام کرده اند!

ياد مادرم مي افتم که هميشه به من مي گويد دنبال سياست نروم چون پدر مادر نمي شناسه!

سه‌شنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۱

فکر مي کنيد آن چه کالايي است که قاچاقش به ايران هم بسيار درآمد زاست، هم نسبتا کم خطر است و هم از همه مهمتر نه تنها خيلي غيراخلاقي نيست بلکه مي توانيد خودتان را هم توجيه کنيد که خيلي کار خوبي داريد مي کنيد. جواب در قسمت نظرات!

هفته پيش در مونترال رفته بودم ويدئو کلوپ ايراني ها فيلم بگيرم. طرف دو تا عکس شاه يکي زده بود اين ور مغازه يکي آن ور. بعدش هم داشت پاي تلفن روز زن را تبريک مي گفت. حالا نمي دانم طرف آخر تساهل بود يا فقط به فکر جيبش بود. هر فيلم ايراني هم که مي خواستيد چه ضدشاهي چه ريددام دا دام دامي داشت.

شماره جديد ماهنامه آفتاب در اينترنت منتشر شد.

نامه ۱۰۰ دانشجوي پلي تكنيك به حامد كرزاي رئيس دولت افغانستان را بخوانيد. بامزه است!

دوشنبه، دی ۱۶، ۱۳۸۱

فروشگاههاي زنجيره اي KFC يا Kentucky Fried Chicken يا همان که ما تو ايران بهش مي گوييم کنتاکي به زودي يک رقيب تازه پيدا مي کند. HFC يا Halal Fried Chicken را يک فرانسوي تونسي الاصل دارد راه مي اندازد. بعد از اين که اين آقا با فروش مکه کولا به جاي کوکا کولا به مسلمانان کلي پولدار شد حالا تصميم به توسعه کارش گرفته است.

اين ۱۱ سپتامبر هم هرچقدر اسباب دردسر مسلمانان شد براي بعضي ها هم که فعلا نان شده است.

بر طبق يک نظرسنجي که در سال ۱۹۹۶ انجام شده ولي اخيرا منتشر شده از ميان ۴۴۰۰۰ راهبه کاتوليک که مورد پرسش قرار گرفته اند ۴۰٪ از نوعي ناراحتي جنسيتي (Sexual trauma) رنج مي برند. کارشناسان اظهار اميدواري کرده اند که نتايج اين نظرسنجي هشداري باشد براي کليساي کاتوليک تا نسبت به اين موضوع نگران شود. کليسا هم در واکنش گفته که اين نظرسنجي را بررسي خواهد کرد.

داشتم به يک نظر سنجي فکر مي کردم در حوزه هاي علميه خودمان. در مورد هم جنسگرايي در ميان روحانيون يا حتي چندهمسري.

یکشنبه، دی ۱۵، ۱۳۸۱

فکر مي کردم به شباهت CNN و کيهان. هر دوي اينها مهمترين کارکردشان آماده کردن افکار عمومي يا به عبارتي ديگر جوسازي براي اتفاقي است که قرار است در آينده نزديک روي دهد. آمريکا مي خواهد به عراق حمله کند CNN صبح تا شب از جنايت هاي صدام و تروريسم و اين چيزها مي گويد. در ايران خودمان هم هر وقت قرار باشد کسي دستگير شود يا روزنامه اي بسته شود اول کيهان براي يکي دو روز شرايط را آماده مي کند.

تا حالا در چند سال گذشته چند بار شنيده ايد که يک نفر به شما بگويد در يک يا دو ماه آينده در ايران يک اتفاق خيلي مهم مي افتد؟