یکشنبه، آبان ۰۸، ۱۳۸۴

یکی دو روز پیش یک سی‌دی پیدا کردم از عکس‌های سفر چند سال پیشم به ایران. عکس این پایین هم مال آن موقع است در دفتر خبرگزاری شریف‌نیوز. آن موقع تو طبقه‌ی اول مرکز معارف شریف بود. نمی‌دانم الانم همان جاست یا نه. خلاصه دیدن هم‌خوابگاهی‌های قدیمی همه‌ی خاطرات گذشته را برای من زنده کرد. یاد آن موقع‌ها که می‌شستیم و ساعت‌ها تو سروکله‌ی هم می‌زدیم. البته هنوز هم خب اگر فرصتی بشود تو سروکله‌‌ی هم می‌زنیم!

شنبه، آبان ۰۷، ۱۳۸۴

من یکی از انگیزه‌های اصلی‌ام برای رای دادن در هر انتخاباتی و تحریم نکردن انگیزه‌های خودخواهانه شخصی بوده است. چون همیشه حتی وقتی این‌جا هستم تاثیر این یا آن رییس‌جمهور را عمیقا بر تمام وجودم احساس می‌کنم. نمونه‌اش همین حرف‌های جدید احمدی‌نژاد است. بدون در نظر گرفتن همه‌ی بلاهایی که با این حرف‌ها به سر منافع ملی و از این چیزها می‌آید، بر من به طور شخصی امروز صبح تاثیر گذاشت!. یکی از سه نفر دوست بنده که قرار است به ایران بیاید امروز ایمیل زده که من نگران امنیتم هستم!! حالا وقتی در و دیوار روزنامه‌ها علیه ایران است من چطور به این طرف حالی کنم که بی‌خیال شود؟

ضمنا این دوستان تحریمی مثل نیک‌آهنگ باید الان که احمدی‌نژاد این حرف‌ها را زده خیلی خوشحال باشند. درست است؟ یعنی مگر ایده‌ی تحریم این نبود که یک الاغ رییس‌جمهور شود تا برود تو پاچه‌ی هممون و بعد یک دفعه یک فرجی شود مملکت بهشت شود؟ خب پس نوش جونتون (بهتر بگم جونمون).

پانوشت: این توجیه‌های نیک‌آهنگ به مَثَل حکایت خانه‌ای است که دارد آتش می‌گیرد و نیک‌آهنگ دم دَرَش ایستاده و می‌گوید علت آتش‌سوزی خانه وجود آتش است. آخه برادر، هر زهرماری علت آتش‌سوزی هست باشد، تو چرا از ریختن ظرف آبی دریغ می‌کنی؟؟

جمعه، آبان ۰۶، ۱۳۸۴

این وبلاگ دیروز ۴ ساله شد! گفتم که یک کم تحویلم بگیرید. از همه‌ی مسوولانی هم که با کارهای احمقانه‌یشان برای این وبلاگ خوراک تهیه کرده‌اند و می‌کنند پیشاپیش تشکر می‌شود.

سه‌شنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۴

من دارم دو ماه دیگر برای چند هفته می‌آیم ایران. دارم با خودم ۳ تا از دوست‌های خارجیم را هم می‌آورم. یکی کانادایی، یکی سوییسی و یکی هم سنگاپوری. ماجرای ویزا گرفتن این‌ها آن قدر جالب است که بد نیست این جا بنویسم. شاید مسوولان سازمان گردشگری هم این جا را بخوانند.

نکته‌ی اول این که هزینه‌ی ویزای ایران بستگی به این دارد که شما اهل کدام کشور باشید. این که مثلا هزینه‌ی ویزا در پاکستان با کانادا فرق کند خیلی عجیب نیست. ولی این که در سفارت ایران در کانادا هزینه بستگی به ملیت داشته باشد یک کم احمقانه است. اما احمقانه‌تر این که دوست سوییسی بنده ۲۵ دلار هزینه‌ی ویزایش می‌شود، ‌دوست کانادایی‌ام ۷۵ دلار. حالا فرق سوییس و کانادا چیست خدا می‌داند!!

جالب‌تر این که دیروز صبح زنگ زدم به سفارت ایران در اتاوا ببینم سیستم چطوری است. طرف خیلی صادقانه گفت اگر یک خارجی از کانادا برای ویزای توریستی به تنهایی اقدام کند رد می‌شود! این را به رفقا گفته بودم اصلا کفشان بریده بود! بعد پرسیدم من نامه بنویسم چطور. گفت که نامه‌ی من که در کانادایم فایده ندارد. باید پدرم از ایران نامه بنویسد که دوست‌های فرزند دلبندم دارند می‌آیند ایران لطفا بهشان ویزا بدهید! تازه بعدش هم معلوم نیست که ویزا بدهند.

پنجشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۴

تو این‌جا نوشته تازگی ایران و اتبوپی با همدیگر قرارداد همکاری‌های تحقیقاتی، آموزشی در سطح دانشگاهی امضا کرده‌اند. مبارکه ان‌شاالله. لابد در ادامه‌ی سیاست‌های گردش به شرق دولت جدید است.

چهارشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۴

تقسیم کردن وبلاگ‌دونی به دو لیست روزنامه‌نگاران و بقیه از آن‌جا که نشات گرفته از همان تفکر منحوط تقسیم‌بندی خودی غیرخودی است حرام است و باید اجتناب شود، بویژه آنگاه که لیست روزنامه‌نگاران همی بالای لیست بقیه قرار بگیرد که گناه دو چندان می‌شود.

فرازهایی از سخنان حضرت وحید هراتی در دیدار با وبلاگ‌نویسان موفق

سه‌شنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۴

من مریضم تو خونه افتادم. بد نیست لااقل یک کم گیر بدم! خبرگزاری مهر حاشیه‌های خواندنی افطاری رییس‌جمهور با ایتام را نوشته ولی حواسش نبوده که اگه یک دختر کوچولو فرزند شهید هم باشه قانون علیت نقض میشه!

دختر کوچولویی که به سختی خودش را به میان جمع رساند با دراز کردن دستش به طرف رئیس جمهور از او خواست تا کارتش را امضاء کند، اما احمدی نژاد برای اینکه به باقی بچه ها هم سر زده باشد با لبخندی به او گفت :بعدا امضاء می کنم اما دخترک با اصرار گفت خب الان امضاء کنید! که در این لحظه احمدی نژاد تسلیم خواست او شد و گفت: چشم امضاء می کنم. دختر کوچولو که حسابی خیالش راحت شده بود که بالاخره امضاء را گرفته دوباره و این بار با افتخار و صدای رسایی گفت : من دخترشهیدم ها!

دوشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۴

یک چند روزه دمای تورنتو اومده پایین، بعد خدا برای این که یه مرتبه قانون بقای انرژی نقض نشه، دمای بدن حقیر رو برده بالا!

این ایده‌ی مشاوران جوان که حالا قرار هست شامل همه‌ی وزارت‌خانه‌ها بشود، یک جورهایی در آمریکا و کانادا هم وجود دارد. فقط با یک کم فرق، که البته همان فرق در نهایت باعث فرق بین آمریکا و ایران می‌شود! در آمریکا یک بورس‌هایی هست به اسم بورس کنگره (Congressional Fellowship). در کانادا هم یک چیزی هست به اسم Policy leaders program. شما بعد از این که مدرک دانشگاهی‌تان را گرفتید برای این بورس‌ها که معمولا یک یا دو ساله هست apply می‌کنید. بعد اگر پذیرفته بشوید می‌روید یک یا دو سال در دفتر یک وزیری، نماینده‌ی پارلمانی کار می‌کنید و مشاوره می‌دهید. در آمریکا می‌دانم تقاضایتان را به جای این که به کنگره بفرستید، به یک انجمن علمی، مثلا برای ما Optical Society of America ، می‌فرستید. آن‌ها بررسی می‌کنند و بعد شما را به کنگره معرفی می‌کنند.

حالا این را مقایسه کنید با ایران که احتمالا آقای وزیر می‌رود خواهرزاده‌ی بیکارش را مشاور خودش می‌کند.

پنجشنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۴

یک مطلبی تلخ نوشته درباره‌ی آموزش عالی رایگان. من هم چون به این بحث خیلی علاقه دارم و یک چیزهایی هم در این باره خواندم و یکی هم الکی این جا را پینگ کرده گفتم یک چیزی به سبک چای داغی بنویسم!

۱- بحث آموزش عالی رایگان و این که دانش‌جو باید شهریه بدهد یا نه در مملکت ما یک مساله‌ی سیاسی است. یعنی اگر من برای شما به صد دلیل هم ثابت کنم که باید از دانش‌جو در ایران شهریه گرفت، این کار را نمی‌شود کرد. به این دلیل واضح که دانش‌جوهایی که به دانشگاه مفت رفتن عادت کرده‌اند مملکت را بهم می‌ریزند. البته خب می‌شود یواش یک سری کارها برای پولی کردن دانشگاه‌ها کرد هم‌چنان که دولت الانش هم می‌کند.

۲- استدلال قوی یولی کردن دانشگاه این است که دانشگاه رفتن برای دانش‌جو یک نوع سرمایه‌گذاری است. شما ۴ سال درس می‌خوانید و بعد درآمدتان از سالی ۲۵ هزار دلار می‌رسد به ۵۰ هزار دلار در سال. هم‌چنان که یک نفر ممکن است ۴ سال زحمت بکشد که یک کارخانه بسازد تا بعد با فروش محصولات کارخانه درآمدش زیاد شود. به همان دلیل که دولت پول مفت برای ساخت کارخانه به کسی نمی‌دهد شهریه‌ی کسی را هم نباید بدهد.

۳- دانشگاه رایگان از یک نظر بی‌معناست. هیچ چیز رایگان نیست. وقتی شما شهریه نمی‌دهید، یعنی دولت از پول مالیات و یا نفت دارد شهریه‌ی شما را می‌دهد. در حقیقت شهریه‌ی دانش‌جویان را همه چه خود دانش‌جوها و چه غیردانش‌جوها می‌دهند. به این مفهموم که در ایرانی که فقط ۱۰ درصد مردم دانشگاه می‌روند، ۹۰ درصد شهریه‌ی این ده درصد را غیردانش‌جویان مانند کشاورزان و ... می‌دهند. این هیچ جوری با عدالت سازگار نیست. کلا امکاناتی که فقط مال گروه خاصی از افراد یک جامعه هست نباید رایگان باشد.

۴- دنباله‌ی این استدلال قبلی بحث فایده‌ی عمومی خصوصی است. آموزش هم فایده‌ی خصوصی دارد (حقوق فرد بالا می‌رود) هم فایده‌ی عمومی (سطح فرهنگ و سواد مملکت بالا می‌رود، صنعت کشور پیشرفت می‌کند و ...). حالا اگر یک موقع فایده‌ی عمومی خیلی زیادتر از فایده‌ی خصوصی بود دولت باید شهریه را بپردازد مثل آموزش ابتدایی. چون اگر مردم بیسواد باشند مملکت نابود می‌شود. ولی اگر فایده‌ی خصوصی خیلی بیشتر بود مثل کسی که حقوق یاMBA می‌خواند تا بعد از ۲ سال حقوقش چند برابر شود، آن وقت شهریه را باید خود آن طرف بدهد نه بقیه‌ی ملت. با این بحث دیگر قطعی نمی‌شود گفت که باید شهریه گرفت یا نه. مثلا در ایران کسی معلم بشود بیشتر فایده‌ی عمومی می‌رساند و بی‌معنی هست اگر قرار باشد دانشگاه‌ تربیت‌معلم شهریه بگیرد. ولی یکی مثلا می‌خواهد دندانپزشکی بخواند شاید منطقی‌تر باشد که بخشی از پول درس خواندنش را خودش بدهد.

سه‌شنبه، مهر ۱۹، ۱۳۸۴

چرا تو ایران همه دنبالِ چاپ روزنامه‌اند؟ چرا هیچ کی به فکر یک هفته‌نا‌مه‌ی خوب نیست؟ یا حتی دو هفته‌نامه یا ماهنامه.

دوشنبه، مهر ۱۸، ۱۳۸۴

از کرامات وزیر علوم
درباره‌ی سفر وزیر علوم به فرانسه و دست‌گل‌های ایشان
سراج‌الدین میردامادی

یک وزیر و ۳ چالش
نقدی بر گفتار و رفتار وزیر علوم، تحقیقات و فن‌آوری دولت جديد
احمد شیرزاد

توضیح: من میردامادی را یک کم می‌شناسم. فکر نمی‌کنم بدون اطمینان حرفی بزند. ولی به هر حال این که وزیر در رزومه‌اش بنویسه که مرد علمی ساله یا این که ایمیل یاهویش را بده به ملت کمتر از ندانستن مدال فیلدز عجیب نیست.

سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۴


ظریفیان هم رفت. آخرین معاونی بود که مانده بود. یکی دو هفته پیش که جلسه‌ی روسای دانشگاه‌ها بود هنوز در عکس‌ها کنار ( البته با یکی فاصله) وزیر علوم دیده می‌شد. اتفاقا همین شنبه‌ای با مهرداد گپ می‌زدیم که چه شده است هنوز بَرش نداشتند. گفتیم نکند قدیم‌ها سپاهی یا اطلاعاتی بوده است. بود یا نبود، بَرش داشتند.

ظریفیان را همین چندی پیش در تورنتو دیدم که درباره‌اش هم نوشتم. تا قبل از آن ندیده‌ بودمش. همان نیم ساعتی که برایمان حرف زد و دو ساعتی که به سوال‌هایمان جواب داد برایم کافی بود. خوشحال شدم از این که آدم بدردبخور در مملکتمان که در عین حال مسوول یک جایی هم باشد کم پیدا نمی‌شود.

حیف شد. ظریفیان هم رفت.

دوشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۴

بابا ایول این دانشگاه تورنتو پوز هر چی حوزه‌ی علمیه هست را به خاک مالیده. امسال خوابگاهاش سَحَری هم می‌دن!!