چرا به مطالعه، در فرهنگِ ما، اهمیت زیادی داده میشود؟ و در مقابلش تلویزیون نگاه کردن امر بیهوده و نکوهیدهای است. همهجا صحبت از سرانهی مطالعه است و این که چرا ما ایرانیان سرانهیمان کم است. بسیار هم گفته میشود که ما وقت زیادی را پای تلویزیون هدر میدهیم.
فرق فلان کتاب داستان با یک فیلم داستانی چیست؟ فرق فلان رمان با فیلم سینمایی چیست؟ فرق فلان کتاب تاریخی یا زندگینامه با فلان مستند تلویزیونی چیست؟ چرا این همه ملت پای فلان مجموعهی تلویزیونی که مینشینند، فرض نمیکنیم فلان کتاب داستان یا حکایت را خواندهاند و سرانهی مطالعهیمان را بالا نمیبریم.
میگویند سرانهی مطالعه در کشورهای غربی بالاست. مردم همه در مترو کتاب میخوانند. خب حالا مگر چه میخوانند؟ این کتابهای قطع جیبی یک دلاری که یا داستان عشقی است یا جنایی. اصلا من چه کارهام که روی کتاب آنها ارزشگذاری کنم. ولی خب فیلمهای تلویزیون خودمان که بسی آموزندهتر است.
من هر چه کتاب میخوانم فردایش همهاش یادم میرود. کتاب سخت در ذهن میماند. ولی فیلم و تلویزیون ماندگارتر است. تازه خلاصهتر هم هست. کتاب داستان که میخوانی نویسنده صد ساعت چروک روی صورت فلان نفر را شرح میدهد و رنگ گوشهی دیوار. خب همهی اینها را با یک نگاه میبینی و وقتت را کمتر تلف - یا صرف- میکنی.
من بعضی آدمها را دیدهام که معلوم است هزاران کتاب خواندهاند. همین خیلی از علمای دینیمان. ولی بحث که میکنند از ضعف استدلالشان حیرت میکنی. در تعجبی که او این همه عمرش پس چه خوانده. مگر کتاب خواندن قرار نبود آدمها را پخته کند. سادهسازی است مشکل را فقط در این بدانیم که آنها کتابهای با دیدگاههای مختلف را نمیخوانند.
راستی میدانید که آیا کتاب دعا خواندن مردم را هم در سرانهی مطالعه حساب میکنند؟ چرا که نه؟