دکتر سریعالقلم یک چند وقت پیش آمده بود دانشگاه تورنتو و برای کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو سخنرانی کرد. خلاصهی کلامش همینی بود که حامد قدوسی عزیز در وبلاگ جدیدش - که انشاالله بر خلاف وبلاگ قبلیش پاینده باشد- دارد مینویسد. هیچ رابطهی معناداری بین رشد اقتصادی و دموکراسی وجود ندارد. یعنی این که این قدر هم که ما داریم گیر میدهیم به برقراری دموکراسی در ایران کار درستی نیست و لزوما برایمان رشد اقتصادی نمیآورد.
بندهی حقیر اکیدا مخالفم! دلیلم هم این است که کشورهای مختلف را به این راحتی نمیتوان مقایسه کرد. رشد اقتصادی و دموکراسی همراه با صد تا عامل دیگر به هم مربوطند. در کشوری مثل سریلانکا که دموکراسی دارد و رشد ندارد شاید کار از جای دیگر میلنگد. به هر حال نمیتوان ایران را با مالزی یا چه میدانم شیلی مقایسه کرد و گفت چون در این کشورها رشد اقتصادی بدون دموکراسی محقق شده پس در ایران هم میشود. ایران را باید با کشورهای مانند خودش مقایسه کرد. ایران را با عربستان و ترکیه و عراق و اینها مقایسه کنید که به هم شبیهتریم.
اگر قرار بود رشد اقتصادی در ایران بدون دموکراسی و هیچ مشکل دیگری میآمد خب دیگر شاه سقوط نمیکرد. همین هاشمی این بلا سرش نمیآمد. چرا به جای دور مانند شیلی میروید. همین تاریخ ایران خودمان را نگاه کنید و عاقبت آنهایی که فقط به فکر توسعهی اقتصادی بودهاند.
چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۸۳
کلاس ِ درس هر هفته چهارشنبهها از ۶ تا ۹ بعدازظهر است. استاد به کلاس میآید. رو به بچهها میکُند و میگوید:
- هفتهی دیگر امتحان دارید. دو ساعت بیشتر طول نمیکشد. ۷ بیایید تا ۹.
بچهها سروصدا میکنند. یک نفر بلند میگوید:
- استاد، نمیشود امتحان از ۶ تا ۸ باشد. ۹ خیلی دیر است.
استاد میگوید:
- نه، نمیشود بعضیها گفتهاند ۶ نمیتوانند.
یک نفر از بچهها از آخر ِ کلاس میگوید:
- استاد، من و چند نفر ِ دیگر هم از ۸ یک کلاس ِ دیگر داریم.
استاد میگوید:
- خب شما که یک کلاس ِ دیگر دارید که با کلاس ِ من تداخل دارد، بیخود این درس را گرفتهاید. امتحان، هفتهیِ بعد، ساعتِ ۷.
تورنتو، ۱۲رمضانِ ۱۴۲۵
- هفتهی دیگر امتحان دارید. دو ساعت بیشتر طول نمیکشد. ۷ بیایید تا ۹.
بچهها سروصدا میکنند. یک نفر بلند میگوید:
- استاد، نمیشود امتحان از ۶ تا ۸ باشد. ۹ خیلی دیر است.
استاد میگوید:
- نه، نمیشود بعضیها گفتهاند ۶ نمیتوانند.
یک نفر از بچهها از آخر ِ کلاس میگوید:
- استاد، من و چند نفر ِ دیگر هم از ۸ یک کلاس ِ دیگر داریم.
استاد میگوید:
- خب شما که یک کلاس ِ دیگر دارید که با کلاس ِ من تداخل دارد، بیخود این درس را گرفتهاید. امتحان، هفتهیِ بعد، ساعتِ ۷.
تورنتو، ۱۲رمضانِ ۱۴۲۵
سهشنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۳
قسمتِ بنده از ارکاتگردیِ امروز عضو شدن در گروهِ (کامیونیتی) « ما ایران میمانیم» بود. در تعریف گروه نوشته است :
This is a community for those who want to stay in iran
Not a shame on those who left it, but an emotion for those who wanna stay and make it better
Not a shame on those who left it, but an emotion for those who wanna stay and make it better
شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۳
سالهایِ اولِ بعد از دوم خرداد، هر از چند یک بار این آمریکاییها میآمدند و میگفتند که از اصلاحطلبان یا مثلا فلان روزنامهها حمایت میکنند و بهانه به دست محافظهکاران میدادند که بگویند «دیدید ما گفتیم اینها همه آمریکاییاند!»
حالا این آقای روحانی -نمیدانم با چه انگیزهای- لطف کرده به جایِ اصلاحطلبان آمده و از آمریکاییها انتقام گرفته و از بوش در مقابل کِری حمایت کرده. بیچاره این سخنگویِ ستادِ تبلیغاتِ بوش هم مجبور شده خیلی سریع بگوید که ما حمایت ایران را لازم نداریم و یک جوری اعلام ِ برائت کند.
حالا این آقای روحانی -نمیدانم با چه انگیزهای- لطف کرده به جایِ اصلاحطلبان آمده و از آمریکاییها انتقام گرفته و از بوش در مقابل کِری حمایت کرده. بیچاره این سخنگویِ ستادِ تبلیغاتِ بوش هم مجبور شده خیلی سریع بگوید که ما حمایت ایران را لازم نداریم و یک جوری اعلام ِ برائت کند.
دوشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۳
شنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۳
سر ِ صبح که میشود و میخواهم از خانه بزنم بیرون، چند تا چیز هست که باید حواسم باشد بردارم. اولی کلید در ِ اتاقم است. بعد کلید در ِ آزمایشگاه. ساعتم هم باید به دستم باشد و کیف پولم هم در جیبم. این ها را همراهم بردارم دیگر غمی ندارم. از دوشنبهی این هفته یک چیز ِ دیگر هم اضافه شد که برداشتنش از بقیه واجبتر است. یک حلقهی سفیدرنگ.
سهشنبه، مهر ۱۴، ۱۳۸۳
چند روز گذشته برای یک کنفرانسی دربارهی ایران به استنفورد رفته بودم. حدود ۳۰ نفر دانشجوی ایرانی از آمریکا و کانادا دور هم جمع شده بودیم و دربارهی مسایل ایران صحبت میکردیم. جالبترین بخش کنفرانس برایِ من حضور ایرانیانِ موفق سیلیکونولی در میانمان و صحبتهایشان بود. در این مواقع بود که با تمام وجود احساس ِ خواری و کوچکی میکردم!
مهمترینش، امید کردستانی معاونِ مدیر (آخر ِ ترجمه!) گوگِل آمد و برایمان نیم ساعتی از خودش و تجربیاتش صحبت کرد. میگفت اگر از کسانی هستید که هر روز ساعت ۵ بعدازظهر به خانهیتان برمیگردید بدانید که به جایی نمیرسید. آخرش هم البته گفت که برای خودش یک شرطی گذاشته که همهی سفرهایش باید بین دوشنبه و جمعه باشد تا بتواند تعطیلات آخر هفته را پیش خانوادهاش باشد!
یکی از دوستان وبلاگنویس هم در آخر از امید کردستانی خواست اگر میشود گوگِل کاری کند بلاگاسپات یک طورهایی دینامیک شود که قابل فیلتر نباشد. قرار شد بهش ایمیل بزنیم ببیند چه کار میتواند بکند!
اشتراک در:
پستها (Atom)